این مقاله را به اشتراک بگذارید
میراث آلبرتا (۱ و ۲) از جمله مستندهایی هستند که زیاد درباره آنها شنیده ایم، دست کم در محافل دانشجویی و بعضا سیاسی، از این مستندها به خصوص بخش اول آن اغلب یاد می شود و حتی برخی شبکه های ماهواره ای نیز بدان پرداخته اند که همین بر شهرت فیلم و سازندگانش افزود. اما به راستی میراث آلبرتا چگونه اثری ست؟ آیا همانگونه که سازندگان فیلم و برخی طرفداران آن ادعا می کنند؛ نمایش میراث آلبرتا ۱ اثری هنرمندانه بوده که در جشنواره فیلم فجر با کم توجهی تعمدی روبرو شده؟
میراث آلبرتا اثری در خور اعتناست، البته نه به لحاظ هنری که از جنبه مضمونی؛ چرا که سازندگان آن دست روی مضمونی چالش برانگیز گذاشته که اغلب از آن مطلعند اما به سادگی از کنارش رد میشوند و عمق فاجعه از دیدشان پنهان میماند؛ بنابراین صرف نظر از از پرداخت هنری این مستند نفس اینکه سازندگان آن حالا از هر زاویه ای که می خواهد باشد، به سراغ این موضوع رفته و آن را مطرح می کنند، امتیازی برای آن محسوب می شود؛ همین قدر که آن را درمیان مستند هایی که ساخته شده بولد می کند.
ساختار فیلم اگر نگوییم مستعمل که به کرات استفاده شده و آنگونه که حتی تازگی مضمون آن را نیز تحت و اشعاع قرار می دهد؛ مخصوصا اینکه راوی فیلم با آن فیزیک نامنعطف و سرد از جذابیت آن کاسته و این روایت را که می توانست با یک راوی فعال و کنجکاو و ری اکشن های متفاوتش در برابر موقعیت های خاص این ماجرا شکلی ملتهب به آن بدهد با بی حالی پیش می برد. راوی مدام درحال آه کشیدن است آن هم توی دل خودش و تفاوتی بین ری اکشن او با حقیقت تلخی مثل خودکشی یک دانشجوی نخبه با یک موقعیت معمولی دیگر احساس نمی شود. این ضعف نه چندان کم اهمیت اثری که می توانست بسیار تاثیرگذارتر از این باشد بسیار کم حس و حالتر از آنچه باید باشد، کرده.
از طرفی با وجود اینکه سازندگان فیلم سعی برآن دارند که تا حد ممکن لااقل به ظاهر هم که شده راوی منصف و بیطرفی باشند اما در نهایت نمیتوانند بر این رویکرد استوار بمانند و در پایان با همانند سازی کلیپ سوسن خانم به عنوان میراث دانشگاه آلبرتا در مقابل سفر دانشجویان به مناطق جنگی سالهای دفاع مقدس به شیوهای گل درشت می کوشند نشان بدهند ارزش های این ها کجا و ارزش های آن ها کجا. اما به فرض که این درست، اما فیلم نمیتواند ریشه یابی کند که چگونه است که این ارزش مداری دردی از انسان دوا نمی کند و در نهایت متاسفانه خروجی علمی همان دانشجویان رقاص دانشگاه آلبرتا با بیشتر از خروجی های دانشگاه های وطنیست.
با این حال میراث آلبرتا ۱ چند نکته جالب دارد – هر چند که امتیازی برای فیلم محسوب نمیشوند – یکی استفاده از موسیقی و ترانه سیاوش قمیشی باعنوان طاقت بیار که گویا در اصل برای جنبش سبز و حداقل در خط فکری مقابل سازندگان فیلم – سروده و ساخته شده و به لحاظ محتوایی نیز تاکید بر طالقت آوردن جوانان برای رسیدن به فردایی پر از آزادی داردبه عبارتی به دانشجویان پیام میدهد که طاقت بیاورند که کارها دارد درست میشود و نه تنها خندیدن دلخواه را خواهند دید که فردای شان پر از آزادی خواهد بود!
اما جالب ترین صحنه فیلم زمانی ست که راوی – کارگردان سر راه محمود احمدی نژاد قرار میگیرد، ریاست جمهوری آن روزگار ایران در برابر این واقعیت که دانشجویان دانشگاه شریف خودکشی می کنند و اغلب نخبه ها از ایران خارج می شوند دوباره همان سیاست مغلطه آشنای خود را در پیش میگیرد و به جای اینکه تعجب کند یا مثلا حرفی بزند مبنی بر چاره یابی برای آنها، ابتدا به کل منکر مسئله شده و سپس در برابر اصرار راوی جواب می دهد آنها (نخبه ها) آزادند هر جا را می خواهند انتخاب کنند ما که نمی توانیم آزادی دیگران را سلب کنیم!
میراث آلبرتا ۲ اگر نه الزاما فیلم بهتری از قسمت نخست آن نیست اما چون خوش رنگ لعاب تر است (همانقدر که تصاویر شهرهای اروپایی از شهرتهران خوش رنگ و لعا تر هستند) در ابتدا فیلم به ظاهر بهتری به نظر می رسد، کهدر واقع اینگونه نیست. اگر لااقل قسمت اول مستند یک خط و ربط روایی یا فرمی داشت این یکی سرگردان است، راوی فیلم هم مجبور است بی طرف بماند چون آنقدر از خوبی های ماندن در اروپا می شنود و چنان جامعهای را می بیند که خودش هم آشکارا مرعوب به نظر می رسد ! بنابراین چاره ای ندارد جز اینکه فقط سکوت کند در برابر آنچه آنها دارند و ما نداریم، تنها گاهی آه حسرتی بکشد که ای وطن چرا به این حال روز افتادهای و دست آخر هم که هیچ چیز برای ارجحیت داخل به خارج پیدا نمی کند مجور است بند کند به این نکته که مردم اگر بروید در غرب تحصیل کرده و بمانید، خودتان را هم که حفظ کنید، بچه هایتان را نمی توانید و نهایتا آنها طبق آن فرهننگ بزرگ می شوند و امکان دارد فارسی خوب صحبت نکنند و فک و فامیل و مملکت خود را درست نشناسند، پس به خاطر همین نکته عطای همه ی داشته های آن جا به لقایش بخشیده و به بچسبید به نداشته های خود در وطن و پایان بندی فیلم هم با تاکید روی همین نکته و با نشان دادن فرزند یک دانشجوی فرنگ رفته که خوشبختانه به ایران برگشته، دست در دست پدر و مادرش برای خرید به بازار رفته تمام میشود! با این منطق و توجیه فیلم عملا اگر هم حرفی برای گفتن دارد، تماما به نفع به کسانی تمام می شود که رفته اند و البته برنگشته اند! ای دل غافل…
اما از همه این حرفها که بگذریم این که دانشگاههای اروپاییان بدانجا رسیده و حکایت دانشجویان نخبه ما در داخل این است؛ ریشه در یک نکته مهم دارد که نباید فراموش کنیم. جامعه غرب یک ماهیت به هم پیوسته دارد که در گذر زمان و با تغییر و تحولات تدریجی شکل گرفته یعنی این گونه نیست مثل ما یک گوشه کار را ببینیم و بخواهیم مطابق آن مال خودمان را هم درست کنیم (مثلا اینکه این فیلم را دیده و بخواهیم به یک باره مشکل نخبه هایمان را حل کنیم که از کشور نروند) جوامع پیشرفته مجموعه ای از شاخصهای به هم پیوسته هستند از نهادهای اجتماعی و سیاسی بگیر تا بقیه چیزهایی که ما در زندگی و فرهنگ غربی شاهدش هستیم. تعامل شاخص هایی گوناگون که ریشه در فرهنگ، زندگی، تاریخ، و قوانین غرب و زندگی غربی دارد که هر چه هست به این راحتی به اینجا نرسیده و نتیجه سالها تلاش آنها ست و متاسفانه کار ما هم به این راحتی ها به سرو سامان نمی رسد.
مد و مه ۱۲ شهریور ۱۳۹۲