این مقاله را به اشتراک بگذارید
میانه ی دهه شصت، در لاله زارنو سر کوچه ملی )۱( دکه ی کتابفروشی بود، کل این دکه ی یک در دو متری درواقع پیشخانی بود به ارتفاع حدود یک متر یا کمی بیشتر از جنس آهنگ و مسقف که خاکستری رنگ شده بود. . صاحب آن (مردی میانه سال کمی چاق و با سری کم مو) روی چهارپایه چوبی کنارش می نشست به معنای حقیقی معدن کتابهای قدیمی، مخصوصا از نوع جیبی عشقی و پلیسی جنایی بود که روی آن کیپ تا کیپ کتاب چیده میشد، در چند ردیف روی هم، کتابها هرچه خواهان داشتند و بهتر محسوب میشدند و بالاتر قرار میگرفتند، اما کتابهای نایاب و خاص که فروشنده دست هر مشتری نمیداد و حتی گاه فقط مخصوص رویت بودند و نه فروش و حتی کرایه (و تنها بودند تا ضامن اعتبار صاحب خود باشند در پیشه ای که اختیار کرده بود) در مخزن زیر پیشخان دکه از چشم نامحرمان محفوظ می ماندند تا در موقعی خاص به بهانهای، چشمهای پرتمنای ما را که دربه در آنها را جسته اما نیافته بودیم خیره کند. پای دکه که می ایستادی عطر کتابهای کاهی در مشام می پیچید، بوی کاغذ کهنه، بوی قدیم بوی روزگار خوب رفته که نمی آمد و تنها رد و نشانش را خاطرات آدم های آن روزگار می شد جست و حسرت خورد از رفتن آن روزگار رنگینی که به قول اسماعیل خویی غم بود اما کم بود! پیدا و پنهان این کتابفروشی پربود از داستان و ماجرا که تشنه ی خواندن شآن بودیم و چون وسعمان نمی رسید برای خریدشان کتابهایی که عاشق داشتنشان بودیم اما بسنده می کردیم به کرایه آنها …وسف این دکه ی کتابفروشی با یاد خاطره ای از لاله زار عزیز قدیم در بخشی از رمان «از پائولو کوئلیو متنفرم!» آمده… که بگذریم ..و مفصلش بماند برای کتابی که درباره لاله زار در دست نگارش دارم و امیدوار به سرنوشت خیل کتابهای ناتمام دیگر که ابتلاء به روزمرگی و گذران زندگی آنها را بدین روز انداخته…اما آنچه مرا برد به آن روزگار دیدن برگه تبلیغاتی کتابفروشی تازه تاسیسی بود نزدیک خانه مان که یکی از نکات مهم آن برای تبلیغ، عنوان کرایه کتاب بود به بهای شبی ۰۰۲ تومان!
مدتها بود ندیده بودم جایی کتاب کرایه بدهد و به خیالم رسمی برافتاده بود که آخرین بار سالها پیش در شهرستان بقایای این رسم دیرینه را دیده بودم گویا با بالا رفتن قیمت کتاب دوباره مورد اقبال برخی به خصوص خوانندگان آثار عامه پسند که چون حجم شان بالاست قیمتشان هم گرانتر از بقیه کتابها به نظر اقتصادی مردمش پایین است که در محله ای با ساکنان طبقه متوسط به بالا چنین چیزی راشاهد هستم و این نشان می دهد عادت کتاب نخریدن به بنیه مالی خوب بد ربطی ندارد، وقتی کتاب رسد، اما نکته جالب برای من این بود که وعده کرایه کتاب را اینبار نه در منطقه ای که توان نی اقتصادی مردمش پایین است که در محله ای با ساکنان طبقه متوسط به بالا شاهد بودم، چنان که گویی عادت کتاب نخریدن و کلا قرار نگرفتن کتاب در سبد مایحتاج اساسی زندگی ایرانی ربطب به بنیه اقتصادی ندارد.
آنها که اهل کتاب و عشق کتاب باشند بالا و پایین رفتن کتاب شاید عرصه را به ایشان سخت کند، اما در نهایت هر طور که هست کم و زیاد آن کتابهایی را که باید تهیه می کنند. درواقع گران شدن کتاب باری می شود بردوش این جماعت.
قیمت کتاب در یکی دوسال گذشته بیش از دوبرابر شده، این درست که در این بازه زمانی خیلی از اجناس گران شده اند حتی با تورمی بیشتر از کتاب اما کافی ست نگاهی بیاندازیم به قیمت پشت جلد کتابها متاسفانه به ر سم کسبه بازاری که تا قیمت چیزی اضافه می شود، تمام محصولات خرید قبل را تغییر داده و به قیمت روز می فروشند؛ ناشران و حتی خود کتابفروشیها هم قیمت ها را تغییر داده اند صرف نظر از اینکه دیدن قلم خوردگی قیمت و افزایش آن چقدر توی ذوق خریدار می زند! این تغییر قیمت ها که گاه از سوی خود کتابفروش ها و با سبک سنگین کردن قد و قواره و هیکل کتاب (قطع و تعداد صفحات) تخمین زده می شود که مثلا اگر این کتاب امروز چاپ شود اینقدر قیمت می خورد به هر حال قیمت تمام شده کتاب نسبت به گذشته تغییر کرده اما این باعث نمی شود یک کتاب مشخص در کتابفروشی های مختلف قیمت های متفاو ت داشته باشند.
در شرایط اقتصادی نا متعادل ماه های گذشته بقالی ها و یا پیشرفته تر های شان که دوست دارند سوپری خوانده شوند در برابر این تغییر قیمت های دلبخواهی که خودشان انجام می دهند توجیهات بعضا خنده دار و تاسف و آورو غیر منطقی ای می آورند که آدم انتظار ندارد آنها از طیف کتابفروش که آدم های فرهنگی تری هستند بشنود. اما پایین شدن کتاب چند تایی کتابفروشی اصیل با فروشندگان اهل کتاب اهل فرهنگ در تهران هستند که اگر کتابی قیمت ده سال پیش را هم داشته باشد بدون تغییر دادن آن به همان قیمت پشت جلد می فروشند و از این نظر هیچگاه مشتری اهل کتاب را که اغلب از قشر آسیب پذیر هستند مغبون نمی کنند.
………………….
پی نوشت:
۱- کوچه ملی که یغما گلرویی ترانه ای برای آن سروده که توسط رضا یزدانی به زیبایی اجرا شده نام کوچه ای باریک در اواسط خیابان لاله زار بود،در ضلغ غربی، کوچه ای که به تنهایی چندین سینما را در خود جای داده بود، کوچه ای تنگ و کوچک اما پر از رویاهای رنگین و فراموش نشدنی چند نسل از علاقمندان سینما بود که در این کوچه با سینماهایی که تنگ هم پذیرای آنها بودند. این سینماها از اوایل دهه شصت به بعد به تدریج تعطیل شدند گویا تا اواخر دهه هفتاد هم یکی دو تا از این سینماها که امروز همگی تعطیل شده اند، فعال بودند.
مد و مه/ ۲۲ آذر ۱۳۹۲