این مقاله را به اشتراک بگذارید
مناجات دافنی/
جین اِلن گِلَسِر/
خدایا، بگیردستم را!
زمین را بُگشا
تا مرا دربرگیرد،
یا ارزانی دهدم بَر شدنی.
نمی پذیرم سوداگری درختزارانم را
در برابر مقبره ی ازدواج خانه ای.
با من از نوادگان سخن مگوی!
کلاغ ها خوشتر ز من می خوانند لالایی را؛
از منی که می پسندد عریان پا جست و خیز کردن را
با خرگوش و روباه سرخ موی
تا همچون خانه به دوشی زخمی شدن و
محو آپولو؛ خدای شعر و موسیقی و طاعون و خورشید و دانایی و نور شدن.
این کفل ها،
از برای بالا و پایین انداختن کودکان بر زانو اینگونه نشده اند.
خدایا، مرا محفوظ دار!
از امیال سنگین-رویِ مردان.
اگر می باید ریشه دهم،
بکار پاهایم را،
در خاک غنی،
نه بگذار جسم زنانه ام
براحتی پوست اندازد،
و بخواه دست ها و پاهایم را
تنومند در آستین هایی همیشه سبز و بی خزان،
تا ادامه دهند صعود را
به سوی خورشید عالم تاب.
جین اِلن گِلَسر، یکی از شاعران ناشناخته برای ایرانیان است. اولین مجموعه شعر او با عنوان “نام گذاری شب” در سال ۱۹۹۱ با مقدمه ی مفصلی از دابلیو. دی. اسنودگِرَس {که خود برنده جایزه پولیتزر است} منتشر شد. ناگفته نماند که شعرهای او در نشریه های معتبر و متعددی از جمله هادسون، فصلنامه ویرجینیا، جورجیا و شعر کانِتیکِت {نام یکی از سیزده ایالت آمریکا است که تحت قوانین بریتانیا به وجود آمد}. او در سال ۲۰۰۵ برنده جایزه ۱۰۰۰ دلاری شعر نشریه “تامپا“ شد. از او تا به حال چند مجموعه شعر منتشر شده است که جزو آثار پرفروش آمریکا به حساب می آیند.
Jane Ellen Glasser
…………………………………
ئخمتجان عثمان
ترجمه به انگلیسی: جوشوا ال. فریمن
در پارک،
جایی که میل به نشستن دارم
زیر سایه سنگین شاخه های یک درخت
لذت می بردم کم و بیش از روز.
سبز شدن علف ها از میان شیارهای آسفالت را به نظاره نشسته بودم.
خورشید می درخشید بر صورت هایی که می گذشتند،
و من می سنجیدم معنی به وقوع پیوستن قتل را
در شب هایی که بی پایان می گذرند از دهان شرازاد.
وقتیکه زن طالع بین به من نزدیک می شد
و اجازه می طلبید
تا تقدیرم را هویدا کند
از آیینه دوده گرفته زندگی ام.
خیره در سکوت،
در چشمان شرر بارش
برای مدتی طولانی، می باید در فکر فرو رفته باشم
هنگامیکه نگاه کردم،
زن طالع بین از برم رفته بود، اولین قدم هایش می بود.
قدم ها مثل شب هایی که بی پایان می گذرند از دهان شرازاد، بودند.
این گام ها،
شبیه زنگ هایی بودند آویزان در گردن آدم هایی که پرسه می زدند،
و در صدایی ناشنیدنی ناله برمی آوردند.
این گام ها،
درحالیکه جشن می گرفتند سبز شدن علف ها را،
از میان شکاف های آسفالت
همراه نوری نادیدنی می درخشیدند.
در آن هنگام،
می خواستم بدانم
اگر آن زن طالع بین می توانست بفهمد
آنچه را که افلاک هم نمی توانند بفهمند ـ آرزوهای بشریت را
از زمانیکه ما در باغ ها پرسه زده ایم،
کم و بیش از روز لذت برده ایم،
تماشا کرده ایم خورشید را از پس عبور بی پایان شب،
در حالیکه علف ها می نوازند زیر قدم های تابناکمان.
ئخمتجان عثمان (متولد ۱۹۶۴) یکی از پیشگامان شعر به زبان اویغوری در میان معاصران خویش است. تسلط او به دو زبان اویروغی و عربی، سبب شده او چند مجموعه شعر به هردوزبان منتشر کند، که اتفاقا مورد توجه و تحسین منتقدان هم قرار گرفته است. مجموعه های “سهم من از شب” و “من در ویرانه های سومر زندگی میکنم” به زبان عربی و “فصل روح” و ” شعر دخترانه اویغوری” را به زبان اویغوری منتشر کرده است. او همچنین پایه گذار کلاس شعری مدرن به زبان اویغوری به نام “گونگا” (مه آلود) است.
ترجمه: امیر حامد دولت آبادی فراهانی
مد و مه ۳۰ دی ماه ۱۳۹۲