این مقاله را به اشتراک بگذارید
پنجستاره (مهشید افشارزاده)
مهرزاد دانش: فیلم با مقدمهی طولانیاش دربارهی دانشگاه رفتن شخصیت اصلیاش شروع میشود؛ مقدمهای که در آن از قطع برق موقع ثبت نام تا امضا کردن طومارهای اعتراضی علیه کیفیت پخت غذای دانشگاه و تا دختری که ظاهری غیر رسمی دارد و دنبال اعتراض و کفش پاشنه بلند و موسیقی بلند غربی و… است، را دربر میگیرد. ابتدا گمان میرود گره فیلم از ارتباط بین شخصیت اصلی با این دانشجوی لاقید نشأت بگیرد، ولی ماجرا یک دفعه به استخدام دختر در هتلی مجلل پرتاب میشود و باز تا میآییم با شخصیتهای محوری دیگر (کارگر لنگ، کارگر در آرزوی ازدواج، مدیر داخلی بداخلاق و…) آشنا شویم، یک دفعه پای آمیتاب بچن به میان کشیده میشود و موضوع روی مفقود شدن ساعت مچی او ثابت میماند و تا پایان هم ادامه دارد. فیلم نظم دراماتیک مناسبی بین اجزای داستان برقرار نمیکند و حجیم و نحیف بودنهای این اجزا، فیلم را نیز ناموزون ساخته است. البته با همه این ضعفها، پنج ستاره به عنوان یک کار اول، فیلم کم و بیش سرگرم کنندهای است که از بسیاری از فیلمهای بیسر و ته پرمدعای جشنواره قابل تحملتر است.
پوریا ذوالفقاری: قصهگویی کار دشواریست. به همین دلیل برخی از فیلمسازان دنبال راههای فرار از این تعهدند و صفتها و ویژگیهای غریبی را به فیلمهایشان الصاق میکنند. اما مهشید افشارزاده این جسارت را داشته که در نخستین فیلمش بیپیرایه و با صداقت قصه بگوید. دختری در هتل پنجستارهای که مادرش از کارگران آنجاست، مشغول کار میشود. همان الگوی همیشگی و راحت ورود شخصیت به محیطی جدید و درگیرشدنش در روابطی ناخواسته و تأثیرگذاریاش بر نظم شکلگرفتهی آن محیط. قصه هم آنقدر رخداد دراماتیک دارد که پیشرفتش تصنعی جلوه نکند. شهاب حسینی حضوری درست و بهاندازه دارد. چهرهی جدید فیلم (دیبا زاهدی در نقش مریم) هم از معدود نمونههاییست که درونگرایی و بیتجربگی شخصیتاش با انفعال هممرز نشده است. افشازاده در نخستین فیلمش تلاش کرده شخصیتهایی دوستداشتنی بیافریند و جاهایی هم مخاطب را غافلگیر کند. فقط افسوس که با آغاز بحث گم شده ساعت که اصلیترین بحران فیلم است، شخصیت اصلی به حاشیه رفته و شهاب حسینی در متن اثر مینشیند. اگر هم بنا بر همرنگ شدن مریم با سایر کارکنان بوده، چنین پایانی عملا آن نتیجه را در پی نمیآورد. این اشتباه در پایانبندی از رویکرد دوگانه و نامشخص فیلم ناشی میشود. مریم تا جایی شاهد مجموعهای از رخدادهاست و حتی مدیران و روسای هتل هم در حضور او باهم دعوا میکنند. به این ترتیب مریم در جریان روابط و مشکلات و حسادتهای محیط جدید قرار میگیرد. اما درست پس از آغاز ماجرای گم شدن ساعت، مریم کنار میرود و رخدادها و بحثهای اصلی در غیاب او رخ میدهند. معمولا در چنین الگویی انتظار برای تحول تدریجی شخص تازهوارد یا رسیدنش به درک و دریافتی متفاوت در انتهای بلواها و جنجالها وجود دارد. پنجستاره به این انتظار هیچ پاسخی نمیدهد. انگار مریم وارد هتل شده که ما وضعیت کاری و روابط گردانندگان و کارکنان آن هتل را بیشتر بشناسیم تا خود او را! با این حال پنجستاره فیلمی نیست که مخاطبان عام را ناراضی از سالن بیرون بفرستد. تمایل افشارزاده برای قصهگویی و موفقیتش در نخستین گام مهم، انتظار برای دیدن فیلمهای بعدی او را هم بین منتقدان و سینمادوستان جدیتر ایجاد میکند.
فیلم / مد و مه / ۲۰ بهمن ۱۳۹۲
1 Comment
منصور
نقد دوم خیلی ضعیف بود.
فیلم اصلا سینمایی نبود؛ بازیگران خیلی ضعیف بودند.فیلم اساسا سناریو نداشت. همه چیز ذهنی و خرق الساعه اتفاق می افتاد. قرار بود محور اصلی فیلم دانشگاه و دانشجوی دختر باشد که بی دلیل از مسیر خارج شد.