این مقاله را به اشتراک بگذارید
در رمان جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی خواننده از همان ابتدای داستان همراه همسر سلوچ با جای خالی او روبه رو می شود و در طول این رمان حجیم با اینکه هیچگاه سلوچ حضوری مشخص و عینی پیدا نمی کند اما چنان سایه ای روی زندگی و روابط شخصیت های دیگر می اندازد که در نهایت اثر بدل می شود به «جای خالی سلوچ» یعنی همین شخصیت غایب که در واقع بیش از هر شخصیت دیگری حضور دارد و تاثیر گذار است. این ماجرا کم و بیش حکایت جشنواره سی و دوم فیلم فجر نیز هست حکایت غیبت آشغالهای دوست داشتنی ساخته محسن امیریوسفی در کل جشنواره و غیبت عصبانی نیستم! ساخته رضا درمیشیان در مراسم اختتامیه (با کنار کشیدن اجباری این فیلم از داوری ها و…) چنان که گویی در این جشنواره هیچ اتفاقی مهمتر از این غیبت ها نبوده چرا که چنان این حواشی موثر افتاده که سایه آنها و به خصوص آشغالهای دوست داشتنی بر تمام جشنواره سنگینی می کند و این یعنی در نهایت باطل شدن تلاش تمام آنها که کوشیدند از این دو فیلم و چند فیلم دیگر اثری در جشنواره نباشد و مثل همیشه نتیجه برعکس گرفتند.
اگر به شخصه با این واقعیت روبرو می شدم که هرآنچه مغضوب من است در چشم دیگران عزیز می شود (در چشم اکثریت مردم و لااقل اکثریت طیف نخبه مردم) به فکر فرو می رفتم، بی آنکه خود را بفریبم که این چنین نیست؛ می کوشیدم در چند و چون کارم اندیشیده و برای اینکه ماجرا دوباره تکرار نشود (آن هم باشدت بیشتر)؛بازنگری و حتی تغییری در منش و روشم ایجاد می کنم. اما متاسفانه تغییر و اصلاح در مسیر محافظه کاران نه تنها حسن نیست که مصداق قبح است! خاصه اگر به زاویه گرفتن بیشتر با ایشان انجامیده باشد. اما متاسفانه برخی از محافظه کار هیچگاه به این واقعیت ها توجه نکرده و نمی کنند. به همین دلیل است که بین بدنه اصلی آنها که منطقی اند و معتدل با آن جریان نوظهور بسیار تندرو با حفظ اصول خود کم و بیش اختلاف نظر کم ندارند.
بگذریم، صرف نظر درستی یا نادرستی روش ها که جای سنجش آنها اینجا نیست و حتی با فرض پذیرش ادعای محافظه کاران درباره این فیلمها، هیچ تبلیغی برای دیده شدن فیلمهای مورد اشاره، بهتر از برخوردهای تند و غیر با آنها نمی توانست باشد مخصوصا که به این شکل نه تنها نام فیلمها بیش از هر شرایط دیگری سر زبانها می افتد بلکه درست یا نادرست به دیگران خط و خطوط فکری برای برداشتهای خاص هم داده شد. خط و خطوطی که اغلب توهمی بیش نیست. یعنی اغلب مخاطبان باددن آنها اصلا چنین برداشتهایی نداشته و فکر نمی کنند که این فیلمها به نیت حمایت از جریان فتنه (با عنایت به ادبیات ایشان!) ساخته نشده اند. به این ترتیب اما این دوستان از یک سو مردم را برای دیدن این فیلمها حریص کرده و از سوی دیگر خط فکری برای برداشت علیه خودشان می دهند! درحالی که اگر سرو صدایی هم نمی کردند شاید اغلب این فیلمها یک صدم کنجکاوی و تمایلی را که در میان مخاطبان برانگیخته اند بر نمی انگیختند. از طرفی وقتی حق با آدم باشد از اینکه کسی به نادرستی ادعایی کند چرا باید ترسید و برخورد حذفی را پیشهاد داد. به هر حال مردم خودشان عقل دارند و حرف بی اساس را نمی پذیرند، تازه مگر این فیلمها چقدر برد دارند در برابر قوی ترین ابزارهای رسانه ای که در دست محافظه کاران است؟ پس چرا باید بترسند از یک فیلم یک ساعت و نیمه …آیا به جای برخوردهای قهری که کارکرد وارونه دارد در چنین مواقعی بهتر نیست با نقدی منطقی، بی اساس بودن ادعای طرف مقابل را ثابت کرد؟
تجربه نشان داده وقتی فیلمی یا اثری هنری مورد ظلم واقع می شود، گرایش فطری مخاطبان به آن بیشتر شده و چه بسا طرفداری شان نیز از آن بیشتر هم شود. حتی در موردی مثل اجحاف در حق حسین پاکدل که در آخرین لحظه از مجری گری مراسم اختتامیه حذف شد و جناب شهیدی فر جای ایشان را گرفت. بی تردید اگر آقای شهیدی فر می خواست مثل یک مجری جنتلمن برخورد کند بهتر به بهانه ای از پذیرش این کار شانه خالی می کرد، چرا که حق یکی از همکاران پیشکسوتش ضایع شده بود، گذشته از آن چون با فشاری بیرونی جای پاکدل را گرفته بود به بد نامی اش می انجامید؛ حال بگذریم از اینکه او چند روز پیش حرفهایی درباره برخی فیلمها زده بود که بهتر بود در این مراسم حاضر نباشد تا وقت روبرو شدن با کسی که او را تا مرز خیانت به وطن محکوم کرده بود، زبان به تعریف و تمجید بگشاید!
اما متاسفانه نان نرخ روز نرخ روز است و با اصالت جنتلمن بودن نسبتی ندارد!به هر روی درنهایت کار این اجحاف به نفع پاکدل تمام شد چرا به برکت دست دوستان محافظه کار که روی هر کسی می گذارند فی الفور به طلا بدل می شود محبوبیتش در این ماجرا دوچندان شد همانگونه که فیلمهای آشغالهای دوست داشتنی و عصبانی نیستم بیش از هر فیلم دیگری در جشنواره مورد توجه و بحث قرار گرفتند و بی شک بر شمار کسانی که آنها را خواهند دید بسیار افزوده شد. حال می خواهد این امکان یعنی تماشای فیلم به صورت رسمی در سینما ها میسر شود و یا غیر رسمی به صورت کپی غیر مجاز یا دانلود از فضای مجازی .
متاسفانه یا خوشبختانه در زمانه ای هستیم که سانسور به سادگی میسر نمی شود و این طور نیست که مثلا اگر تلویزیون به رسم معمول مطالب دلخواهش را چنان فاکتور بگیرد که گویی از اساس وجود خارجی نداشته و دیگر کسی هم از آن خبردار نشود. شاید این اتفاقها نزد برخی مصداق کوتاه آمدن ارشاد و معاونت سینمایی نزد جریانهای تندرو و در کنار آنها صدا و سیما نام گرفت و دلچرکینی هایی به دنبال داشت اما بهتر است که تا همین اندازه نیز به دست اندرکاران ارشاد و معاونت سینمایی دست مریزاد گفت و یکطرفه به قاضی نرفت آن هم در زمانه ای که برخی در انتظارند که در پاسخ به نه مردم در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، برای نقره داغ کردن دولت منتخب و جریال اعتدال هرچه را که دم دستشان آمد پیراهن عثمان کنند . بهتر است صبور باشم و منطقی و ما نیز تندروی نکنیم که تندروی از هر نوعش (راست و چپ) راه به جایی نمی برد چنان که در سالهای گذشته بارها و بارها آن را آزموده ایم.
مد و مه/ ۲۴ بهمن ۱۳۹۲