این مقاله را به اشتراک بگذارید
این فیلم با ۶ میلیون دلار هزینه ساخته شد اما در اکران عمومیاش در سال ۱۹۷۲ طی ۱۸هفته بیش از ۱۰۱میلیون دلار فروش کرد و نامزد دریافت ۱۱جایزه اسکار شد و ۳جایزه را به دست آورد. ال رودی تهیهکننده فیلم در یادآوری خاطرات آن روزها میگوید: پدرخوانده پردردسرترین فیلمی بود که میتوانم به خاطر بیاورم و هیچکس حتی از یک روز حضور در سر صحنه آن لذت نبرد. کاپولا هم با این موضوع موافق است و میگوید: تنشها بدون توقف ادامه داشت و من هر روز منتظر اخراج بودم.
البته شاید این تنشها و مشکلات از نویسنده رمان به فیلم و عوامل آن به ارث رسیده بود. ماریو پوزو، نویسنده کتاب هم مشکلات فراوانی برای انتشار کتابش داشت و ۸ ناشر آن را بدون توجه به محتوایش رد کرده بودند چون نمیخواستند از یک نویسنده میانرتبه با بدهیهای فراوان و سابقه قماربازی کتابی چاپ کنند و آشنایی با یک دوست در نهایت مقدمات چاپ کتاب را فراهم کرد و برای ۶۷ هفته پرفروشترین کتاب فهرست نیویورک تایمز بود. پارامونت زمانی اقدام به خرید حقوق اقتباس رمان کرده بود که پوزو تنها ۱۰۰ صفحه از کتاب را نوشته بود و در مجموع ۱۲۵۰۰ هزار دلار به پوزو پرداخت و قرار شد اگر فیلمی براساس آن ساخته شد دستمزد پوزو به ۵۰ هزار دلار افزایش پیدا کند.
حالا همه پدرخوانده را بزرگترین فیلم پارامونت میدانند اما اگر هوشیاری رابرت اوانز، مدیر تولید استودیو نبود آنها قافیه را به برت لنکستر باخته بودند و تنها یک روز با وقوع این فاجعه فاصله بود: برت لنکستر در نقش دون کورلئونه بازی کند.
کاپولا هم گزینه اول هیچکس نبود و تنها زمانی نوبت به او رسید که جمعی از کارگردانان از جمله ارتور پن، پیتر یتس، کاستا گاوراس، اوتو پره مینجر، ریچارد بروکس، الیا کازان، فرد زینمان، فرانکلین جی شافنر، ریچارد لستر و… همگی به پارامونت نه گفتند. اوانز هم معتقد بود در گذشته فیلمهای مافیایی به این دلیل موفق نشدهاند که توسط یهودیها کارگردانی شده و بازیگران اصلیاش نیز یهودی بودهاند. او برای کارگردانی این فیلم، کاپولای آمریکایی- ایتالیایی را برگزید اما او هم ابتدا به اوانز نه گفت و تصور میکرد داستان پوزو اثری عامهپسند و احساساتی و بیکلاس است. ولی ورشکستگی شرکت فیلمسازی کاپولا به نام «امریکن زئو تروپ» او را ناچار به قبول این پروژه کرد و زمانی که در سر صحنه حاضر شد در تغییر نگاهی عجیب داستان پوزو را روایت پادشاهی و ۳ پسرش خواند. پوزو شیوه کار کاپولا را دوست داشت و استودیو ابراز تمایل کرد تا لوکیشن اصلی فیلم برای کاهش هزینهها به کانزاس سیتی منتقل شود اما کاپولا مخالفت کرد و درخواست ۵ میلیون دلار بودجه کرد. برنامه کاری پیشنهادی کاپولا ۸۰ روز فیلمبرداری بود اما استودیو تنها ۵۳ روز به او فرصت داد.
سؤال بعدی و شاید مهمترین سؤال انتخاب هنرپیشه نقش دون کورلئونه بود. پارامونت ابتدا آنتونی کویین را انتخاب کرده بود ولی در فهرست آنها نامهایی چون لاورنس اولیویه، جورج سیاسکات، ژانگابن، ویتوریو دسیکا و جان هیوستون دیده میشد اما کاپولا مارلون براندو را میخواست که بهدلیل فاجعههای متعدد در گیشه سالها بود که به لیست سیاه استودیوها منتقل شده بود.
اما با اظهارنظر استنجاف، مدیر استودیو پارامونت مبنی بر اینکه مارلون براندو هرگز در این فیلم بازی نخواهد کرد بهنظر میرسید حتی امکان چانهزنی هم وجود نخواهد داشت.کاپولا که برنامههایش را برای این فیلم از دست رفته میدید در ملاقاتی با مدیران استودیو اصرار کرد براندو بهترین هنرپیشه حال حاضر دنیاست و در اواخر جلسه در حالیکه روی این اظهارنظرش تاکید میکرد ناگهان از حال رفت و مدیران استودیو که تصور کردند کاپولا دچار حمله قلبی شده ناگهان با درخواست او موافقت کردند.
ولی انتخاب باقی تیم بازیگران هم دردسرساز بود. پارامونت رابرتردفورد یا رایاناونیل را برای نقش مایکل میخواست ولی ردفورد و پس از او وارنبیتی نقش را رد کردند و برای آن دیوید کارادین و دین استاکول در نظر گرفته شدند و حتی رابرت دنیرو برای آن تست داد و فیلمهای تست آنها همچنان موجود است ولی کاپولا با دیدن بازی پاچینو او را انتخاب کرد و فرد راس بازیگردان فیلم، او را بهرغم جثه کوچکش انتخاب کرد هر چند که دستمزدش برای کل فیلم ۳۵ هزار دلار بود. جیمزکان هم که برای خودش در آن زمان کسی بود برای نقش مایکل تست داد ولی در نهایت نقش سانی به او رسید و جانکزل هم برای نقش فردو انتخاب شد. اما پیتر فالک و جان کازاوتس هر دو برای نقش تام هاگن که به رابرت دوال رسید از کاپولا درخواست نقش کردند و جواب منفی شنیدند.
فیلم درگیریهای خانوادگی را هم برای کاپولا بهدنبال داشت. کاپولا ابتدا با مادرش برای بازی خواهرش تالیا شایر در فیلم درگیری پیدا کرد اما مشخص بود در نهایت رای مادر پذیرفته میشود و پدرخوانده به فیلمی خانوادگی با حضور خواهر، پدر و مادر کاپولا و دختر یک ماههاش سوفیا بدل میشود. دوران فیلمبرداری هم برای کاپولا زجرآور بود و او همیشه باید با مشکلات پیشبینی نشده دست و پنجهنرم میکرد و البته ذهن او پر از افکار منفی بود که آرامشش را حین کار میگرفت.
او به شکل تصادفی از چند تن از عوامل شنیده بود که فیلم را یک تکه آشغال توصیف کرده بودند و او را نادیده میگرفتند. در چنین شرایطی کاپولا تصور میکرد هر روز ممکن است کارگردانی مثل کازان سر صحنه بیاید و از او محترمانه بخواهد که لوکیشن را ترک کند ولی براندو تهدید کرد در صورت عدمحضور کاپولا از کار کنارهگیری میکند.
حتی پاچینو هم با وجود دستمزد اندکش جایگاه محکمی در فیلم نداشت و تنها پس از فیلمبرداری صحنه انتقامگیری خونین در رستوران بود که مدیران استودیو او را برای این نقش پسندیدند. براندو هم خوب بود. همه خوب بودند و کاپولا اشاره میکند: بدون استثنا تمامی ایدههای عجیب من برای این فیلم عالی از آب درآمد. ولی دردسرها تمامی نداشت.
در اواخر کار اوانز تصور میکرد فیلمبرداری صحنه مرگ دون کورلئونه ضروری نیست ولی این سکانس یکی از بهترین سکانسهای فیلم حاضر محسوب میشود. گوردونویلیس، کاپولا را غیرحرفهای میدانست و از این تیم بازیگران متنفر بود حتی موسیقی به یاد ماندنی نینا روتا هم توسط اوانز رد شد و تنها زمانی جایگاهش در فیلم تثبیت شد که در اکران آزمایشی مورد توجه تماشاگران قرار گرفت.
مشکل نهایی زمان فیلم بود. کاپولا بهدلیل قوانین عجیب استودیو زمان فیلم را به ۱۳۵دقیقه کاهش داد ولی اوانز او را به دفترش فراخواند و گفت: تو یک حماسه را فیلمبرداری کردی و حالا داری تیزر تحویلم میدهی؟ من از تو یک فیلم میخواهم! فیلم با تدوین مجدد نزدیک به ۳ساعت شد و فیلم محبوب منتقدین در دهه۱۹۷۰شد.
دیلیتلگراف- ۲ اکتبر/ همشهری
***
جزئیات و حاشیه های جالب فیلم پدر خوانده:
“ارنست بورگناین”، “ادوارد جی رابینسون”، “اورسن ولز”، “دنی توماس”، “ریچارد کونته”، “آنتونی کوئین” و “جورج سیاسکات”، همگی از طرف “پارامونت پیکچرز” برای نقش “ویتو کورلئونه” در نظر گرفته شده بودند. “برت لنکستر”، این نقش را میخواست اما به هیچوجه مورد نظر استودیو نبود. وقتی “پارامونت” قصد کرد تا “کارلو پونتی” ایتالیایی را به عنوان تهیهکننده انتخاب کند، کارگردان، “فرانسیس فورد کوپولا”، مخالفت کرد، چون شخصیت “ویتو”، از بچگی در آمریکا زندگی کرده بود و بنابراین نمیتوانست با لهجه ایتالیایی “پونتی” صحبت کند. وقتی مدیران ارشد “پارامونت”، نظر “کوپولا” را پرسیدند، او گفت که میخواهد برای نقش “دون”، یا از “لارنس اولیویر” استفاده کند یا “مارلون براندو”. “کوپولا”، در مقاله اصلی مجله Cigar Aficionado، چاپ سپتامبر/اکتبر سال ۲۰۰۳، گفت “من میخواستم یک ایتالیایی-آمریکایی داشته باشم یا دستکم یک بازیگری که آنقدر توانا باشد که بتواند یک ایتالیایی-آمریکایی را مجسم کند. خوب، آنها پرسیدند “تو چه کسی را پیشنهاد میدهی؟.” من گفتم، “ببینید، من نمیدانم، اما دو بازیگر بزرگ دنیا چه کسانی هستند؟ “لارنس اولیویر” و “مارلون براندو”. خوب، “لارنس اولیویر”، انگلیسی است. او کاملاً شبیه به “ویتو جنوویس” است. چهرهاش عالی است. بعد گفتم ” من میتوانم از همین حالا “اولیویر” را ببینم که نقش این مرد را بازی میکند، و در قالب او فرو میرود. ” (و) “براندو”، قهرمان قهرمانهای من است. حاضرم هر کاری بکنم که فقط او را ملاقات کنم. اما او ۴۷ ساله است، یک مرد جوان و خوشچهره است. بنابراین، ما اول از حال و اوضاع “اولیویر” پرس و جو کردیم و به ما گفتند که “اولیویر”، هیچ کاری را قبول نمیکند. خیلی بیمار است. او به زودی میمیرد و مایل به کار نیست.” بنابراین من گفتم، “چرا سراغ “براندو” نرویم؟” “فرانک سیناترا”، علیرغم تنفرش از این رمان، و مخالفتش با فیلم، برای بازی در این نقش به شخصه، مذاکراتی با “کوپولا” داشت و حتی در یک مقطع، واقعاً به آنها پیشنهاد کرد که در خدمتشان باشد. با این حال، “کوپولا”، در عقیده خودش برای اینکه “براندو” نقش را بازی کند، مصمم بود. این بار سوم بود که “براندو” نقشی را بازی میکرد که چشم “سیناترا” دنبال آن بود، یعنی بعد از “تری مالوی” در “در بارانداز” (۱۹۵۴) و “اسکای مسترسون” در “مردان و عروسکها” (۱۹۵۵). فیلم قبلی “براندو” یعنی “بسوزان!” (۱۹۶۹)، یک افتضاح وحشتناک بود. او نمیتوانست در فیلمهای آمریکایی کاری پیدا کند، چون تلقی خیلی از تهیهکنندهها از او کسی بود که “روزگارش به سر آمده”. مدیران “پارامونت”، ابتدا قیمت اتحادیه را به “مارلون براندو” برای نقش “دون کورلئونه”، پیشنهاد میدادند. در نهایت، استودیو کوتاه آمد و به اعتبار “کوپولا”، ۳۰۰٫۰۰۰ دلار به “براندو” پرداخت کردند. رئیس اسبق استودیو “پارامونت”، “رابرت ایوانز”، در کتاب خاطرات خود به نام “این بچه در سینما میماند” (۲۰۰۲)، ادعا میکند که ۵۰٫۰۰۰ دلار به علاوه چندین امتیاز به “براندو” پرداخت کردند و او قبل از اکران فیلم، امتیازها را به “پارامونت” برگرداند و به جای آن تقاضای ۱۰۰٫۰۰۰ دلار دیگر کرد چون مشکلات مالی زنانه داشت. “پارامونت” که مطمئن بود فیلم، تبدیل به یک شاهکار عظیم میشود، بدش نمیآمد این لطف را در حق او بکند. به گفته “ایوانز”، به دلیل همین گوشبری مالی از “براندو” بود که او حاضر نشد تبلیغات فیلم را انجام بدهد یا در دو سال بعد در قسمت دنباله بازی کند.
این فیلم، در لیست “۵۰ فیلم برتر تلویزیون و ویدئو”ی مجله TV Guide (آگوست ۱۴-۸ ۱۹۹۸) به عنوان ۷مین فیلم انتخاب شد. قسمت دنباله، “پدرخوانده: قسمت دوم” (۱۹۷۴)، امتیاز صدر را نصیب خودش کرد و اول شد.
فیلم، در ۱۰مین سالگرد ویرایش “۱۰۰ فیلم برتر انستیتو فیلم آمریکا”، به عنوان فیلم ۲م برگزیده شد.
فیلم، به عنوان فیلم ۳م در لیست “۱۰۰ فیلم برتر انستیتو فیلم آمریکا” برگزیده شد.
این جمله فیلم “پیشنهادی بهش میدم که نتونه ردش کنه.”، به عنوان ۱۰مین جمله از “۱۰۰ جمله برتر فیلمها” از طرف مجله “پریمایر” در ۲۰۰۷ انتخاب شد.
مدیران ارشد “پارامونت” که از راشهای (فیلم تدویننشده) اولیه فیلم راضی نبودند، تصمیم گرفتند “الیا کازان” را جایگزین “فرانسیس فورد کوپولا” کنند، با این امید که “کازان” بتواند با “مارلون براندو” که به طرز وحشتناکی سختگیر بود، کار کند. “براندو”، اعلام کرد که اگر “کوپولا” اخراج شود، او هم فیلم را ترک میکند و به این شکل، استودیو عقب نشینی کرد. ظاهراً مدیران “پارامونت” از تنفر “براندو” از “کازان”، بر سر شهادت دادن “کازان” در کمیته فعالیتهای ضد آمریکایی در دهه ۵۰ اطلاع نداشتند.
برای کارگردانی فیلم با “سرجیو لئونه” هم مذاکره شده بود، اما او این پیشنهاد را رد کرد چون فکر میکرد داستان فیلم که مافیا را ستایش میکند، چنان که باید، جذاب نیست. او بعدها از اینکه این پیشنهاد را رد کرده، پشیمان شد اما به هر حال به کارگردانی فیلم گانگستری به شدت تحسینشده خودش، “روزی روزگاری در آمریکا” (۱۹۸۴) پرداخت.
“رابرت تاونی”، فیلمنامهنویس، صحنه پاسیو بین “دون کورلئونه” و پسرش “مایکل” را نوشت.
“مارلون براندو” میخواست کاری کند که “دون کورلئونه” شبیه به “یک سگ بولداگ ” به نظر برسد، به خاطر همین برای تست صدا، گونههایش را با پنبه پر کرد. او برای تصویربرداری اصلی، یک لثه مصنوعی در دهانش گذاشت که یک دندانپزشک آن را ساخته بود؛ این وسیله در حال حاضر در موزه Moving Image “آمریکا” در “کوئینز” “نیویورک”، در معرض دید عموم است.
در تمرینها برای صحنه اتاق خواب، از یک سر اسب مصنوعی استفاده میشد. برای تصویربرداری واقعی، از یک سر اسب واقعی استفاده کردند که از یک کارخانه تهیه غذای سگ گرفته بودند. “جان مارلی” میگوید که فریادی که در فیلم از وحشت میکشد، واقعی بوده چون خبر نداشته که قرار بوده از یک سر واقعی استفاده کنند.
گربهای که “مارلون براندو” در صحنه شروع فیلم با خودش دارد، یک حیوان ولگرد است که او در پارکینگ استودیو “پارامونت” پیدا کرده بود و اصلاً قرار نبوده در فیلمنامه باشد. گربه آنقدر قبراق بود که خرخرهایش بعضی قسمتهای دیالوگ “براندو” را خفه میکرد و در نتیجه بیشتر جملههای او اجباراً با صدای بلند ادا میشوند.
در طول نماهای اولیه صحنهای که در آن “ویتو کورلئونه” به خانه برمیگردد و آدمهایش او را از پلهها بالا میبرند، “مارلون براندو” با کلک، زیر بدنش روی تخت، چند وزنه گذاشته بود تا بلند کردنش را سختتر کند.
مارلون براندو”، جملههایش را حفظ نمیکرد و در بیشتر زمان فیلم، دیالوگهایش را از روی کارتهای متننوشته میخواند.
درست زمانی که “ویتو کورلئونه”، قبل از سوءقصد به جانش، پرتقالها را برمیدارد، میتوانیم روی پنجره فروشگاه، پوستری را ببینیم که مسابقه بوکس “جیک لاموتا” را تبلیغ میکند. “رابرت دنیرو”، نقش جوانی “ویتو” را در “پدرخوانده: قسمت دوم” (۱۹۷۴) بازی میکند و همچنین نقش “لاموتا” را در “گاو خشمگین” (۱۹۸۰) بازی کرد.
“فرانک سیورو”، در صحنهای که “سانی”، “کارلو ریزی” را لت و پار میکند، به عنوان یک سیاهی لشکر بازی میکند. او بعدها در “پدرخوانده: قسمت دوم” (۱۹۷۴) در نقش “جنکو آبانداندو” ظاهر شد.
فیلم، به عنوان برنده ۴۵مین جایزه آکادمی برای بهترین فیلم، اولین فیلم جایزهبردهای بود که حتی به طور نسبی در “لسآنجلس” ساخته شده، و اولین فیلم که صنعت فیلمسازی را به تصویر میکشد و اولین فیلمی که در آن یک تندیس اسکار در معرض دید است.
صدای خاص “دون ویتو کورلئونه”، با الگوبرداری از تبهکار واقعی، “فرانک کاستلو” به این شکل درآمده بود. “مارلون براندو”، او را در جریان دادرسیهایKefauver سال ۱۹۵۱ از تلویزیون دیده بود و نجواهای زنگدار او را در این فیلم تقلید کرده بود.
در صحنهای که “سانی”، “کارلو” را لت و پار میکند، یک گاری در پس زمینه و یک جعبه چوبی در پیادهرو دیده میشود که به لحاظ موقعیتی برای پنهان کردن اشیاء کهنه و قدیمی پسزمینه در صحنه قرار داده بودند.
فیلم از اشکال مختلفی از واژههای ایتالیایی بهره میبرد:
– پائولی میگوید ” sweet tonnato” که یک اصطلاح عامیانه ایتالیایی-آمریکایی است که تقربیا معادل “حتی اگر” است.
– مایکل توضیح میدهد که “تام” یک ” consigliere ” است یا یک مشاور.
– “ویتو”، “جانی فونتانی” را یک ” finocchio ” خطاب میکند که یک واژه توهینآمیز برای یک هم…ج.ن.س.گرا است.
– “سانی”، از “پائولی” به عنوان یک ” stronza ” نام میبرد که واژهای معادل “عوضی” است.
– “کارلو” و “کانی” در جریان جنگ و دعواهایشان، هر دو میگویند ” vaffanculo ” که “کثافت” معنی میدهد.
– “دون زالوچی”، فروش مواد مخدر به بچهها را یک ” infamita ” یا یک “ننگ” میداند.
– و هر دو “دون کورلئونه”ها از واژه ” pezzonovante” استفاده میکنند که به معنای “کالیبر ۹۵” یا به معنای روشنتر، “آدم کلهگنده” است.
نقش موثر: (گری فردریکسون)، کابوی داخل استودیو، وقتی “تام” برای اولین بار با “ولتز” مواجه میشود.
فیلمی که “مایکل” و “کی” قبل از آنکه “مایکل” بفهمد که پدرش گلوله خورده، تماشا میکردند، The Bells of St. Mary’s – سال ۱۹۵۴- اثر “لئو مککاری” بود. نام “مککاری” را خارج از سالن موسیقی Radio City میبینیم.
عمارت “جک ولتز” به عنوان عمارت “آلن استنویک” در فیلم Fletch -سال ۱۹۸۵- هم استفاده شد.
وقتی اسم بازیگر کودک سه ساله، “آنتونی گوناریس”، را حین فیلمبرداری صدا میزدند خیلی بهتر جواب میداد. به همین خاطر است که اسم پسر “مایکل، “آنتونی” است.
در طول سکانسهایی که در “سیسیل” تصویربرداری شدند، گریم فک شکسته “مایکل” با گریمی که در سکانسهای فیلمبرداری شده در “نیویورک” استفاده شدند، متفاوت است. این به دلیل آن بود که استودیو “پارامونت پیکچرز”، هزینه سفر گریمور، “دیک اسمیت”، را به همراه بقیه گروه به “ایتالیا” پرداخت نکرده بود.
مجله Entertainment Weekly ،این فیلم را به عنوان “بهترین فیلم تاریخ سینما” برگزید.
در سال ۲۰۰۷، “انستیتو فیلم آمریکا”، این فیلم را به عنوان ۲مین فیلم برتر تاریخ سینما ردهبندی کرد.
این فیلم، در لیست ۱۰ فیلم برتر ژانر گنگستری “انستیتو فیلم آمریکا”، رده نخست را در ژوئن ۲۰۰۸ از آن خودش کرد.
جمله “میخوام پیشنهادی بهش بدم که نتونه ردش کنه”، از طرف “انستیتو فیلم آمریکا”، به عنوان یکی از گرینههای صدر جدولی ۱۰۰ جمله برتر فیلمها، انتخاب شد و بلافاصله بعد از جمله “فرانکلی عزیزم، من محل سگ هم بهش نمیگذارم”، از فیلم “بربادرفته” (۱۹۳۹)، رتبه دوم را نصیب خود کرد.
به گفته “آل پاچینو”، وقتی “مایکل”، در صحنه بیمارستان با پدرش عهد میبندد، اشکهایی که در چشمان “مارلون براندو” حلقه میزند، واقعی بودند.
“جورج لوکاس” در سکانس “ماترس”، از عکس صحنههای جنایت واقعی استفاده کرد. یکی از برجستهترین عکسها، دو پلیس را نشان میدهد که در کنار چیزی زانو زدهاند که به نظر مردی میرسد که روی زمین خوابیده و سرش به یک حصار تکیه داده شده است. آن مرد، “فرانک نیتی” “مزدور” است، دست راست “آلکاپون” که در واقع با شلیک یک گلوله در سرش، خودکشی کرد.
“سیلوستر استالونه” جوان، برای نقشهای “پائولی گاتو” و “کارلو ریزی” تست داد اما نقش را نگرفت. “استالونه” در عوض تصمیم گرفت نویسندگی را تجربه کند و به خوبی، فیلمنامه اثر تقریباً موفق ” The Lord’s of Flatbush ” -سال ۱۹۷۴- را نوشت. او بعد از این کار، شانس خودش را در “راکی” (۱۹۷۶) امتحان کرد که به طور اتفاقی در کنار “تالیا شایر” (کانی کورلئونه) قرار گرفته بود.
“فرانسیس فورد کوپولا”، در ابتدا یک فیلم ۱۲۶ دقیقهای تحویل داد. رئیس استودیو “پارامونت”، “رابرت ایوانز”، این نسخه را رد کرد و درخواست یک فیلم طولانیتر با صحنههای بیشتر درباره خانواده را کرد. ورژن نهایی و اکرانشده فیلم، حدود ۵۰ دقیقه طولانیتر از فیلم اولیه “کوپولا” بود.
“فرانکی آوالون” و “ویک دامون”، دو خواننده معتبر و با تجربه، برای نقش “جانی فونتانی” تست دادند. “فرانسیس فورد کوپولا”، بیشتر تحت تاثیر “دامون” قرار گرفت و نقش را به او داد اما تهیهکنندهها، “آل مارتینو” را انتخاب کردند و از روابط جرائم سازماندهیشده او بهره گرفتند تا مطمئن باشند او به نقش، پایبند میماند. از قضا، “فونتانی” در فیلم، آهنگ “من فقط یک قلب دارم” را میخواند که اولین ترانه شاهکار “دامون” بود.
“رابرت ایوانز”، بعد از آنکه “پیتر بوگدانوویچ” و دیگران، از قبول کارگردانی این فیلم سر باز زدند، “فرانسیس فورد کوپولا” را استخدام کرد.
بازیگری که نقش “لوکا براسی” را بازی میکند، یعنی “لنی مونتانا”، چنان از کار کردن با “مارلون براندو” مضطرب بود که در اولین برداشت صحنهای که با هم داشتند، چند خط دیالوگ را اشتباه گفت. “فرانسیس فورد کوپولا”، از این اضطراب واقعی خوشش آمد و آن را در فیلم نهایی استفاده کرد. صحنههای “براسی” که در حال تمرین سخنرانیاش است بعداً اضافه شد.
به گفته “فرانسیس فورد کوپولا”، عبارت “دون کورلئونه”، در واقع، از نظر دستور زبان ایتالیایی نادرست است. در ایتالیایی، خطاب کردن یک نفر به عنوان “دون (آقا/لرد)”، مثل خطاب کردن او به عنوان “عمو” در انگلیسی است. بنابراین شکل صحیح این عبارت، “دون مایکل” یا “دون ویتو” است. “کوپولا” میگوید که “ماریو پوزو” که نمیتوانست ایتالیایی صحبت کند، صرفاً به این ایده رسید که از “دون” با نام خانوادگی یک شخص استفاده کند، و حالا این عبارت تبدیل به یک اصطلاح در فرهنگ عامه شده است.
شخصیت Moe Greene از یک تبهکار یهودی به نام Bugsy Siegel الهام گرفته شده است.
در سکانس ملاقات در رستوران، “سولوزو”، چنان سریع با لهجه سیسیلی با “مایکل” حرف میزند که نمیشد از زیرنویس استفاده کنند. او با این جمله شروع میکند: “متاسفم. چیزی که برای پدرت اتفاق افتاد بخشی از کار بود. من احترام زیادی برای پدرت قائلم. اما پدرت، افکارش قدیمیه. باید درک کنی که چرا من مجبور شدم اون کار رو بکنم. حالا بیا راجع به کاری که بعد از این میخوایم بکنیم حرف بزنیم.” وقتی “مایکل” از دستشویی برمیگردد، او به زبان سیسیلی ادامه میدهد: “همهچی روبه راهه؟ من به خودم احترام میگذارم، میفهمی، و اجازه نمیدم مرد دیگهای جلوی موفقیتم رو بگیره. چیزی که اتفاق افتاد غیرقابل اجتناب بود. من همیشه حمایت نامحسوسی از دون های خانوادههای دیگه داشتم. اگه وضع سلامت پدرت بهتر بود، بدون اینکه پسر بزرگهاش بخواد کارها رو اداره کنه، لازم به هیچ بیحرمتیای نبود و ما مجبور به گفتن این مهملات نبودیم. ما مبارزه رو متوقف میکنیم تا حال پدرت خوب بشه و بتونه معاملهرو از سر بگیره. هیچ انتقامی گرفته نمیشه. ما صلح میکنیم. اما خانوادهات دیگه نباید دخالت کنن.”
وقتی “مایکل” و “کی” در حال شام خوردن با هم هستند، آهنگی که از رادیو شنیده میشود، ترانه “همه زندگی من” از “ایروینگ برلین” است.
صحنهای که در آن، “انزو”، برای ملاقات “ویتو کورلئونه” به بیمارستان میآید برعکس فیلمبرداری شد، یعنی اول نمای صحنه خارجی را گرفتند. “گابریلی توری”، بازیگری که نقش “انزو” را بازی میکند، پیش از این، هیچ وقت جلوی دوربین بازی نکرده بود و لرزش عصبی او بعد از رانندگیاش با ماشین، واقعی بود.
صحنههای بیمارستان در دو لوکیشن متفاوت فیلمبرداری شدند: صحنههای خارجی در یک ورودی به بیمارستان Bellevue فیلمبرداری شدند؛ و نماهای داخلی در درمانگاه چشم و گوش New Yorkدر “منهتن” در “نیویورک سیتی”، فیلمبرداری شدند.
“ماریو پوزو” به بزرگترین پسر “ویتو”، اسم مستعار “سانی” را داد که از اسم مستعار پسر “آلکاپون” (I) گرفته بود. شباهتهای این دو به همین نام ختم میشود. “سانی کاپون” وارد شغل پدرش نشد.
فیلم، در “نیویورک”، و در بیش از ۱۰۰ لوکیشن جریان داشت و فیلمبرداری شد. در ابتدا، قرار بود کل فیلم در محوطههای پشت “هالیوود” فیلمبرداری شوند تا در هزینههای تولید، صرفهجویی کنند؛ اما طراح تولید، “دین تاولاریس”، تهدید کرد که به هر کدام از ساختمانهای محوطه پشتی، دو طبقه اضافه میکند تا بتواند نمای “نیویورک سیتی” را دربیاورد. استودیو کوتاه آمد و اجازه تصویربرداری در “نیویورک” را داد.
از آنجا که Corleone در سیسیلی حتی در اوایل دهه ۷۰ هم خیلی توسعهیافته بود، از شهر سیسیلیایی Savoca، خارج از محدوده Taormina، برای تصویربرداری صحنهای که در آن “مایکل” در تبعید در “ایتالیا” به سر میبرد، استفاده کردند.
تولید فیلم، در ۲۹ مارس ۱۹۷۱ شروع شد، اما “مارلون براندو” بین ۱۲ آوریل و ۲۸ مه به مدت ۳۵ روز برای فیلم کار کرد تا بتواند به تعهداتش با فیلم “آخرین تانگو در پاریس” (۱۹۷۲) عمل کند.
در رمان، اسم کوچک “دون کونئو”، “اوتیلئو” است، اما در فیلم، به افتخار “کارمین کوپولا” او را “کارمین کونئو” نامیدند.
در ابتدا، “فرانک پوگلیا” برای بازی در نقش “بوناسرا” انتخاب شد اما به علت بیماری، مجبور به فسخ قرارداد شد.
“پیتر بارت”، یکی از مدیران “پارامونت”، امتیازهای فیلمنامه “پدرخوانده” “ماریو پوزو” را حتی قبل از اینکه تمام شود، خریداری کرد. آن موقع، فیلمنامه، فقط ۲۰ صفحه بود.
در کنار رمان مرجع “ماریو پوزو”، “فرانسیس کوپولا” هم بنای بسیاری از شخصیتهای فیلم را بر اعضای خانواده خودش گذاشت.
“ماریو پوزو”، الگوی شخصیت “دون ویتو کورلئونه” را از رؤسای اوباش “نیویورک”، “جو پروفاسی” و “ویتو جنووسی” گرفته بود. بسیاری از رخدادهای رمان او بر اساس رویدادهای واقعی هستند که در زندگی “پروفاسی”، “جنووسی” و خانوادههایشان اتفاق افتاده بود. “پوزو”، ویژگیهای شخصیت “دون ویتو” را از ویژگیهای شخصیتی مادر خودش گرفته بود.
ایده اولیه “پارامونت” این بود که یک فیلم گانگستری کم هزینه بسازند که در زمان حال اتفاق میافتد تا یک دوره زمانی در دهه ۴۰ و ۵۰٫ “فرانسیس فورد کوپولا”، فیلمنامه اولیه “ماریو پوزو” را که بر اساس این ایده نوشته شده بود، رد کرد.
طبق گفته “فرانسیس فورد کوپولا” در مستند روی DVD، کاتهای بینابینی صحنه غسل تعمید که با کشته شدن گانگسترها در طول نقطه اوج فیلم همراه است، خوب جواب نداد تا زمانی که تدوینگر فیلم، “پیتر زینر”، موسیقی متن ارگ را به آن اضافه کرد.
“آل پاچینو”، در برنامه تلویزیونی خانواده پدرخوانده: نگاهی به داخل (۱۹۹۰)، می گوید که نزدیک بوده او در نیمهراه کار فیلمبرداری از پروژه اخراج شود. یعنی زمانی که مدیران اجرایی “پارامونت”، صحنههای ابتدایی از “مایکل” را در مراسم ازدواج دیدند و فریاد زدند، “پس کی اون میخواد یه کاری بکنه؟”. اما وقتی در نهایت صحنهای را دیدند که در آن “مایکل” به “سولوزو” و “مککلاسکی” در رستوران تیراندازی میکند، نظرشان عوض شد و “پاچینو” توانست شغلش را حفظ کند.
طبق گفته “ماریو پوزو”، شخصیت “جانی فونتانی” بر اساس شخصیت “فرانک سیناترا” نبود. هر چند، همه، این طور گمان میکردند، و “سیناترا” از این موضوع حسابی کفری بود؛ وقتی او، “پوزو” را در یک رستوران ملاقات کرد، با داد و فریاد، کلمات رکیک و تهدیدآمیزی نثارش کرد. “سیناترا”، با فیلم هم به شدت مخالف بود. به خاطر این واکنشهای شدید، رل “فونتانی” در فیلم، تا حد دو صحنه کاهش پیدا کرد.
“فرانسیس فورد کوپولا”، اصرار داشت نام فیلم را “پدرخوانده ماریو پوزو” بگذارند تا صرفاً “پدرخوانده” (۱۹۷۲)، چون طرح اولیه فیلمنامه، چنان به رمان “پوزو” وفادار بود که “کوپولا” فکر میکرد “پوزو”، استحقاق این اعتباربخشی را دارد.
فیلمبرداری صحنهای که در آن، “سانی”، “کارلو” (شوهر کانی) را لت و پار میکند چهار روز طول کشید و بیش از ۷۰۰ سیاهی لشکر را به تصویر کشید.
پدربزرگ و مادربزرگ مادری “آل پاچینو” درست مثل “ویتو کورلئونه” از Corleone در “سیسیلی” به “آمریکا” مهاجرت کرده بودند.
به گفته “فرانسیس فورد کوپولا” در مصاحبهاش با مجله Cigar Aficionado، او در سال ۱۹۶۹، جلسهای با تهیهکنندهها، “آلبرت اس رودی” و “گری فردریکسون” در منزل خودش داشت تا راجع به فیلم The Conversation -سال ۱۹۷۴- بحث کنند. او فیلمنامه را برای “مارلون براندو” فرستاده بود و او حین ملاقات “کوپولا” با تهیهکنندهها با او تماس گرفت و مؤدبانه پیشنهادش را رد کرد. درست قبل از این جلسه، “کوپولا” یادداشتی از یک تبلیغ در روزنامه برای یک رمان در راه به عنوان “پدرخوانده” اثر “ماریو پوزو” برداشته بود. چند ماه بعد، همه این پنج نفر برای بحث راجع به نسخه فیلم این رمان دور هم جمع شدند.
روبانهای روی اونیفورم افسر دریایی “مایکل کورلئونه” Silver Star (ستاره نقرهای) هستند، مدال مخصوص ملوانان و افسران نیروی دریایی، و همین طور قلب ارغوانیرنگ (purple Heart) روی ردیف بالا، و مدال جنگی Asiatic/Pacific (آسیایی/اقیانوس آرام) با یک ستاره و نوکپیکان مخصوص نیروهای مسلح، مدال جنگی اروپا/آفریقا/خاورمیانه با یک ستاره نیروهای مسلح، و مدال پیروزی جنگ جهانی دوم روی ردیف پایینی. همچنین در “پدرخوانده: قسمت دوم” (۱۹۷۴)، “مایکل” به مجمع مربوط به کنگره میگوید که در طول جنگ، نائل به دریافت صلیب نیروی دریایی شده است.
بنا بر گفته “فرانسیس فورد کوپولا”، فیلمبرداری فیلم، ۶۲ روز طول کشید.
“فرانسیس فورد کوپولا”، در ابتدا با کارگردانی این فیلم موافق نبود، چون فکر میکرد که این داستان، به نوعی مافیا و حس خشونت را ستایش میکند و اثر بدی روی فرهنگ ایتالیایی-سیسیلیایی خواهد داشت. با این حال، با فکر اینکه فیلم را به صورت تمثیلی از رژیم سرمایهداری آمریکا بسازد، مشتاقانه کار را قبول کرد.
شخصیت “جک ولتز”، آدم با نفوذ هالیوودی، بر اساس شخصیت رئیس “وارنر بروس”، “جک ال وارنر”، ساخته شده بود. ویژگیهای شخصیتی او از رئیس MGM (شرکت مترو گلدوین مایر)، “لوئیس بی مایر”، گرفته شده بود که هوادار پر و پا قرص مسابقات اسبدوانی و صاحب یک گروه اسبهای مسابقه بود. ظاهراً “مایر”، بعد از آنکه پسرخواندهاش، “ویلیام گوئتز” که رقیب او در مسابقات بود، درگیر فعالیتهای مافیایی شد و در مسابقهای که اسب “مایر” در آن امید اول قهرمانی بود، تقلب کرد، این ورزش را رها کرد.
“الیویا هوسی” را مسئول انتخاب بازیگران، “فرد روس”، برای نقش “آپولونیا”، در نظر گرفته بود. “فرانسیس فورد کوپولا” در اصل دوست داشت “استفانیا ساندرلی” این نقش را بازی کند اما او نپذیرفت.
آگوست ۱۹۷۱: بر اساس مقالهای از “نیکلاس پیلگی” در “نیویورک تایمز”، “پارامونت” تصمیم گرفته بود برای تقویت موقعیت فیلم، یک سری سس اسپاگتی با آرم “پدرخوانده” وارد بازار کند. همچنین تصمیم داشت نمایندگیهای رستوران Godfather را بگیرد تا در آن، پیتزا، ساندویچهایی با نام قهرمان فیلم، یخهای ایتالیایی و نان و کلوچههای ایتالیایی بفروشند. همچنین تصمیم گرفته شده بود یک سریال تلویزیونی مشابه از این فیلم هم بسازند، اما هیچ کدام از این ایدهها به بار ننشست
۱۹۹۰: این فیلم، برای بخش ثبت فیلمهای ملی، کتابخانه کنگره انتخاب شد.
“فرانسیس فورد کوپولا” قصد داشت “تیموتی کری” را به عنوان بازیگر انتخاب کند اما “کری” نقش را نپذیرفت تا بتواند یک برنامه تلویزیونی بسازد.
بعد از آنکه “رابرت ایوانز” با اصرار خواست که “جیمز کان” نقش “مایکل” را بازی کند، “کارمین کاریدی” برای نقش “سانی” انتخاب شد. به گفته “ایوانز”، او به “فرانسیس فورد کوپولا” گفت که فقط در صورتی میتواند از “آل پاچینو” در نقش “مایکل” استفاده کند که رل “سانی” را به “کان” بدهد. با اینکه “کان”، انتخاب اول “کوپولا” بود اما در نهایت به این نتیجه رسید که “کاریدی” برای نقش “سانی” بهتر است و نمیخواست دوباره “کان” را به خدمت بگیرد. “ایوانز” روی “کان” اصرار داشت چون میخواست دستکم یک بازیگر “صاحبنام”، نقش یکی از برادران را بازی کند و همین طور به خاطر اینکه “کاریدی” “۴’۶ فوتی روی پرده، یک سر و گردن از “پاچینو” بلندتر بود. بعدها یک رل کوتاه در “پدرخوانده: قسمت دوم” (۱۹۷۴) به “کاریدی” داده شد. شایع است که در اصل، “برت رینولدز” برای نقش “سانی” انتخاب شده بود اما “مارلون براندو” حاضر نبود با او کار کند چون او را بیشتر یک ستاره تلویزیونی میدانست.
در طول فیلمبرداری، “جیمز کان” و “جیانی روسو”، با هم کنار نمیآمدند و مرتب با هم بگومگو داشتند. حین فیلمبرداری صحنهای که “سانی”، “کارلو” را کتک میزند، “کان”، با چوبی که به طرف “روسو” پرت کرد، صدمه نسبتاً جدیای به او زد، و در واقع دو تا از دندههای “روسو” را شکست و آرنجش را خرد کرد.
“مارتین شین” و “دین استاکول”، هر دو برای نقش “مایکل کورلئونه” تست دادند. “راد استایگر”، برنده اسکار، به شدت برای گرفتن نقش “مایکل” تلاش کرد، حتی با اینکه بیش از حد برای این نقش مسن بود. نقش “مایکل کورلئونه” به “وارن بیتی”، “جک نیکلسون” و “داستین هافمن” هم پیشنهاد شد اما هر سه، آن را رد کردند. (به “بیتی” سمتهای کارگردانی و تهیهکنندگی هم پیشنهاد شده بود.) پیشنهادهای “آلن دلون” و “برت رینولدز” را “فرانسیس فورد کوپولا” نپذیرفت. مدیر تهیه “پارامونت”، “رابرت ایوانز”، میخواست “رابرت ردفورد” برای این نقش انتخاب شود اما “کوپولا” مخالفت کرد چون “ردفورد” بیش از حد “واسپی” (پروتستانهای سفیدپوست اروپاییتبار در آمریکا) بود. “ایوانز” توضیح داد که “ردفورد” به خاطر درک بالایش از یک “ایتالیایی ساکن شمال”، میتواند برای نقش مناسب باشد. در نهایت، “ایوانز”، مناقشه بر سر بازیگری که به عنوان “کوتوله” محبوب او بود را باخت. بعد، نوبت به “رایان اونیل” ایرلندی-آمریکایی رسید که برای تصاحب نقش، پیشتاز باشد، هر چند سرانجام نقش به “جیمز کان” واگذار شد. “آل پاچینو”، قبل از اینکه برای نقش “مایکل” انتخاب شود، برای بازی در نقش اول The Gang That Couldn’t Shoot Straight تعهد داده بود. “کوپولا”، در مصاحبه ۲۰۰۳ خودش در مجله Cigar Aficionado گفت که “پارامونت”، پارتی بازی کرد و موفق شد “پاچینو” را از قید تعهد رها کند. مدیران ارشد “پارامونت”، به خصوص “ایوانز”، مصرانه با انتخاب “پاچینو” که در تستهای بازی ضعیف ظاهر شده بود به شدت مخالف بودند، تا زمانی که اجرای فوقالعاده او را در The Panic in Needle Park -سال ۱۹۷۱- دیدند. وقتی “پاچینو” به گروه پیوست، “کان” هم برگشت سر نقش اصلی خودش یعنی “سانی”. “رابرت دنیرو”، هم برای نقش “مایکل” و هم “سانی” تست داد و قبل از اینکه برای نقش “پائولی” انتخاب شود، تقریباً برای رل “کارلو” در نظر گرفته شده بود. بعد، نقش پیشین “پاچینو” در Gangرا به “دنیرو” پیشنهاد دادند. به لطف “کوپولا”، “دنیرو”، برای گرفتن نقش “پائولی” برگشت. بازی در این نقش، به نوبه خود، فرصت بازی در نقش “ویتو”ی جوان را در قسمت دنباله به “دنیرو” داد که جایزه اسکار را برای او به همراه داشت و کارهای بعدی او را راه انداخت.
“جیمز کان” در اصل عبارت bada-bing را از یکی از آشناهایش شنیده بود، یک تبهکار واقعی به نام “کارمین پرسیکو”، و آن را فیالبداهه در فیلم استفاده کرد.
“جورج لوکاس” عکسهای “سکانس ماترس” (عکسهای به هم پیوسته صحنههای جرم و تیترهایی راجع به جنگ بین پنج خانواده) را به عنوان لطفی به “فرانسیس فورد کوپولا” کنار هم چید تا او هم در عوض به او برای تهیه اعتبار مالی فیلم “دیوارنوشته آمریکایی” (۱۹۷۳) کمک کند. “لوکاس”، درخواست کرد که نامش در فهرست اسامی فیلم ذکر نشود.
طبق گفته “فرانسیس فورد کوپولا”، در مستند DVD، در صحنهای که کاپتان “مککلاسکی” رو به روی بیمارستان با “مایکل” مواجه میشود، افسری که از دستگیری “مایکل” طفره میرود (“اون پاکه کاپتان. اون یه قهرمان جنگه.”) یک کارآگاه NYPD (دپارتمان پلیس نیویورکسیتی) به نام “سانی گروسو” است، یکی از کارآگاهانی که به خاطر شرکت در نقض مساله “ارتباط فرانسوی” (جریان قاچاق هروئین) مشهور شد.
اولین نامزدی اسکار “آل پاچینو”، شروعی شد برای ۴ نامزدی پیدرپی او. شاهکاری که در آن با “جنیفر جونز” (۴۶-۱۹۴۳)، “تلما ریتر” (۵۳-۱۹۵۰)، “مارلون براندو” (۵۴-۱۹۵۱) و “الیزابت تیلور” (۶۰-۱۹۵۷) سهیم بود.
“آردل شریدان” که نقش خانم “کلمنزا” را بازی میکند، همسر واقعی “ریچارد اس کاستلانو” بود.
در صحنهای که “کارلو” از “سانی” کتک میخورد، میتوانیم پوستری را روی دیوار ببینیم که نام “توماس دیوی” روی آن نوشته شده است. “توماس ای دیوی”، دادستان نیویورکی بود که در دهه ۳۰، گانگسترها را تحت پیگرد قرار داده بود.
صحنه ابتدایی فیلم که یک زوم عقبگرد سه دقیقهای از “آمریگو بوناسرا” و “دون کورلئونه” است، با لنزهای زوم کامپیوتری گرفته شده که پیش از این فیلم، در Silent Running استفاده شده بود.
تنها نظری که “رابرت دووال” راجع به اجرایش در فیلم میتواند بدهد این است که آرزو میکرد ای کاش آنها برای شخصیت او “کلاهگیس بهتری میساختند”.
تمام بازیگرانی که نقش پسرهای “مارلون براندو” را در فیلم بازی میکنند (رابرت دووال، جان کازال، جیمز کان و آل پاچینو) در واقع همگی بین ۶ تا ۱۶ سال، کوچکتر از خود “براندو” بودند.
مادر کارگردان، “ایتالیا کوپولا”، صحنهای در نقش اپراتور مرکز برق کمپانی Genco Olive Oil (روغن زیتون جنکو) داشت اما در نهایت، در اتاق تدوین، از فیلم حذف شد.
فیلم، در لیست ۵۰۰ فیلم برتر تاریخ سینمای مجله Empire (سپتامبر ۲۰۰۸) به عنوان فیلم نخست انتخاب شد.
وقتی “مارلون براندو”، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را برای بازی در این فیلم برد، “ساشین لیتلفدر” را به جای خودش فرستاد تا در مراسم اهدای جوایز حضور داشته باشد. مدیران آکادمی جوایز در آن زمان، “راجر مور” و “لیو اولمان” بودند. وقتی “مور”، تندیس را به “لیتلفدر” تقدیم کرد، او به سردی با او برخورد کرد و به نطقی که راجع به سوءرفتار صنعت فیلمسازی با سرخپوستان آمریکایی، آماده کرده بود، پرداخت.
“جان مارتینو”، زمانی که “پائولی” راجع به دزدیدن کیسه هدایای مراسم ازدواج صحبت میکند، کلمات Madon یا (Madonna: م.د.و.ن.ا، تصویر حضرت مریم) و sfortunate یا (Unfortunate: بدبخت) را فیالبداهه میگوید.
سیلیای که “ویتو” به صورت “جانی فونتانی” میزند در فیلمنامه نبود. “مارلون براندو”، فیالبداهه، این سیلی را از خودش در آورد و واکنش مات و مبهوت “آل مارتینو” واقعی بود. طبق گفته “جیمز کان”، “مارتینو نمیدانست بخندد یا گریه کند.”
“فرانسیس فورد کوپولا”، در ابتدا نقش “دون ویتو کورلئونه” را به “جوزف کالیا”، بازیگر بازنشسته اهل “مالت”، پیشنهاد کرد اما “کالیا” به دلایل بیماریاش این پیشنهاد را رد کرد.
“اورسن ولز” یک جورهایی پارتی بازی کرد تا نقش “دون ویتو کورلئونه” را در “پدرخوانده” (۱۹۷۲) بگیرد. اما “فرانسیس فورد کوپولا” که یکی از دوستداران او بود، مجبور شد تقاضای او را رد کند چون “مارلون براندو” را برای این نقش در نظر داشت و حس میکرد “ولز” برای آن مناسب نباشد.
***
پدرخوانده/
کارگردان :
فرانسیس فورد کاپولا
نویسنده :
ماریو پوزو (نویسنده رمان) و کاپولا
بازیگران:
مارلون براندو، آل پاچینو و جیمز کان
جوایز:
برنده اسکار: بهترین بازیگر مرد نقش اصلی برای مارلون براندو، بهترین فیلم، فیمنامه اقتباسی،
نامزد اسکار: بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای آل پاچینو، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای رابرت دووال، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای جیمز کان، هترین کارگردانی برای فرانسیس فورد کاپولا، بهترین طراحی صحنه برای آنا هیل جانستون، بهترین تدوین برای ویلیام رینولدز و پیتر زینر، هترین موسیقی متن برای نینو روتا، بهترین موسیقی متن برای نینو روتا، هترین صدابرداری
خلاصه داستان :
فیلم، در اواخر دهه ۴۰ و در “نیویورک” جریان دارد و “دون کورلئونه” رئیس یک خانواده مافیایی است. “مایکل”، که مدتها پیش، از قبول شغل خانوادگی سر باز زده است، به همراه دوست دختر غیر ایتالیاییاش، که برای اولین بار سر از شغل خانوادگی “مایکل” درمیآورد، در مراسم ازدواج خواهرش، حاضر میشود. چند ماه بعد ، “دون”، هدف گلوله مرد مسلحی قرار میگیرد که در استخدام قاچاقچی مواد رقیبی است که پیش از این، درخواست کمکش از “دون” با توجه به روابط سیاسیای که داشت رد شده بود، و به زحمت از مرگ نجات مییابد. “مایکل”، بعد از نجات پدرش از دومین اقدام به ترور، برادر بزرگ و تندخوی خانواده، “سانی” و مشاوران خانواده، “تام هگن” و “سال تسیو” را متقاعد میکند که بهتر است او کسی باشد که از مسئولین این حوادث عیناً انتقام بگیرد…
***
بیوگرافی فرانسیس فورد کاپولا
فرانسیس فورد کاپولا در ۷ آوریل سال ۱۹۳۹ در دیترویت میشیگان به دنیا آمد.
او یکی از مشهورترین کارگردانان و تهیه کنندگان آمریکایی – ایتالیاییتبار سینمای هالیوود است که وی را بیشتر به خاطر ساخت ۳ گانه پدر خوانده میشناسند…
کودکی و نوجوانی کاپولا در نیویورک گذشت. پدرش کارمینه کاپولا آهنگساز و موسیقیدان و مادرش بازیگر بود. او مدرک خود را در ادبیات نمایشی از دانشگاه هوفسترا گرفت و سپس به دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس رفت و به تحصیل در رشته فیلمسازی پرداخت و کار خود را در سینما با دستیاری راجر کورمن شروع کرد.
کاپولا در سال ۱۹۶۳ اولین فیلم خود را ساخت و ۴سال بعد به فیلمنامه نویسی رویآورد و توانست در سال ۱۹۶۶ برنده اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی شود. در همان سال کمپانی مستقل فیلم زئوتروپ را همراه با جورج لوکاس تاسیس کرد. اولین فیلم این کمپانی به کارگردانی جورج لوکاس و تهیه کنندگی کاپولا ساخته شد.
دومین فیلم آنها توانست در ۵ رشته از جمله بهترین فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار شود. کاپولا در سال۱۹۶۶ حالا تو بچه بزرگی هستی را کارگردانی کرد که نامزد نخل طلای جشنواره کن ۱۹۶۷ شد.
۳ گانه پدر خوانده که برای کاپولا شهرت جهانی به همراه آورد در سالهای ۱۹۷۲، ۱۹۷۴ و ۱۹۹۰ ساخته شد. این فیلم در سال۱۹۷۳ برنده اسکار فیلمنامه اقتباسی و نامزد اسکار کارگردانی شد.
در سال ۱۹۷۵ کاپولا توانست برنده اسکار کارگردانی برای پدر خوانده ۲ شود. این فیلم همچنین اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی را از آن خود کرد. این سال برای کاپولا با موفقیت دیگری نیز همراه بود.
فیلم مکالمه محصول سال ۱۹۷۴ نامزد اسکار بهترین فیلم و فیلمنامه غیراقتباسی شد. پدر خوانده ۳ هم در سال ۱۹۹۱ نامزد اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد.
اینک آخرالزمان (۱۹۷۹) نیز در میان آثار کاپولا از جایگاه ویژهای برخوردار است. فیلمنامه این اثر را خودش نوشته است. این فیلم در سال ۱۹۸۰ نامزد اسکار کارگردانی، بهترین فیلم و فیلمنامه اقتباسی و همچنین برنده نخل طلا و جایزه فیپرسکی جشنواره کن ۱۹۷۹ شد.
از دیگر کارهای او میتوان دراکولای برام استوکر ۱۹۹۲ و باران ساز ۱۹۹۷ را نام برد. فیلم دیگر وی جوانی بدون جوانی نام دارد که در سال ۲۰۰۷ ساخت و داستان یک پیرمردی است که پروفسور زبان است و در اثر اصابت صاعقه نه تنها جان خود را از دست نمیدهد بلکه بدن و فکر او جوانی خود را بازمییابد.
● افتخارت هنری کاپولا:
▪ ۱۹۹۱ ، نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم پدرخوانده: قسمت سوم
▪ ۱۹۹۱ ، نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم پدرخوانده: قسمت سوم
▪ ۱۹۸۰ ، نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم اینک آخرالزمان
▪ ۱۹۸۰ ، نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم اینک آخرالزمان به همراه فرد روس، گری فدریکسون و تام استرنبرگ
▪ ۱۹۸۰ ، نامزد اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم اینک آخرالزمان به همراه جان میلوش
▪ ۱۹۷۵ ، برنده اسکار کارگردانی برای فیلم پدرخوانده: قسمت دوم
▪ ۱۹۷۵ ، برنده اسکار بهترین فیلم برای فیلم پدرخوانده: قسمت دوم به همراه گری فدریکسون و فرد روس
▪ ۱۹۷۵ ، برنده اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم پدرخوانده: قسمت دوم به همراه ماریو پوزو
▪ ۱۹۷۵ ، نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم مکالمه
▪ ۱۹۷۵ ، نامزد اسکار فیلمنامه غیر اقتباسی برای فیلم مکالمه
▪ ۱۹۷۴ ، نامزد اسکار بهترین فیلم برای فیلم گرافیتی امریکایی به همراه گری کورتز
▪ ۱۹۷۳ ، برنده اسکار فیلمنامه اقتباسی برای فیلم پدرخوانده به همراه ماریو پوزو
▪ ۱۹۷۳ ، نامزد اسکار کارگردانی برای فیلم پدرخوانده
▪ ۱۹۷۱ ، برنده اسکار فیلمنامه غیر اقتباسی برای فیلم پاتن به همراه ادموند نورث
▪ ۱۹۷۹ ، برنده جایزه فیپرسکی جشنواره کن برای فیلم اینک آخرالزمان
▪ ۱۹۷۹ ، برنده نخل طلای جشنواره کن برای فیلم اینک آخرالزمان
▪ ۱۹۷۴ ، برنده نخل طلای جشنواره کن برای فیلم مکالمه
▪ ۱۹۶۷ ، نامزد نخل طلای جشنواره کن برای فیلم حالا تو بچه بزرگی هستی
● فیلمشناسی (آثار شاخص):
▪ حالا تو بچه بزرگی هستی، ۱۹۶۶
▪ پدرخوانده، ۱۹۷۲
▪ مکالمه، ۱۹۷۴
▪ پدرخوانده: قسمت دوم، ۱۹۷۴
▪ اینک آخرالزمان، ۱۹۷۹
▪ پدرخوانده: قسمت سوم، ۱۹۹۰
▪ دراکولای برام استوکر، ۱۹۹۲
▪ بارانساز، ۱۹۹۷
▪ جوانی بدون جوانی،۲۰۰۷
مد و مه / ۱۸ فروردین ۱۳۹۳
1 Comment
مسعود
از اینکه اینقدر در جمع آوری این مطالب دقت داشتید و زحمت کشیدید خیلی خیلی ممنونم.
یک نکته هست که خیلی مهم است و از قلم افتاده است و اون هم اینه که با اینکه داستان فیلم درباره یک خانواده مافیایی است ولی شما در هیچکدام از دیالوگهای فیلم حتی یکبار هم این کلمه (مافیا) را نمیشنوید. برخی این را به تهدیدهای ایتالیایی های قدرتمند نیویورک ارتباط میدهند ولی هنوز دلیل آن دقیقا مشخص نشده است. برخی شایعات از درخواست مستقیم شخص جوزف کلمیو (گانگستر معروف) برای اینکار خبر میدهند.
بهر شکل دیدم حیف هست این نکته رو یا دوستان به اشتراک نگذارم.
باز هم تشکر
پیروز و سربلند باشید