این مقاله را به اشتراک بگذارید
برای آنها که با سینما و نقد فیلم دمخورند، حتی اگر به نسل قدیم هم تعلق نداشته باشند، پرویز دوایی نامی آشناست. یکی از منتقدان قدیمی سینمای ایران که در دهه سی و چهل در مطبوعات سینمایی و غیر سینمایی قلم زده و در اوایل دهه پنجاه نیز با یادداشت معروف «خداحافظ رفقا» نقد نویسی را وانهاد و جلای وطن کرد.
دوایی که از آن زمان تا کنون در پراگ زیسته یکی از جوانان قدیم است که تهران را با کوچه باغ هایش، با لاله زار و سینماهایش با کافه نادری و بحث داغ روشنفکرانش و… به یاد می آورد و کوشیده این تصویر را همچنان دست نخورده در ذهن دقیق و موشکافش نگه دارد چنان که خواننده نوشته هایش بی اختیار آن دیالوگ معروف سید گوزنها خطاب به قدرت را به خاطر می آورد که : «تو چقدر خوب یادته!»
از آن روزگار قریب به نیم قرن گذشته اما هنوز دوایی و نوشته هایش برخلاف خود او، زمانی که با کمی سرخوردگی سینمایی نویسی را به کنار گذاشت، در یادها مانده اند.
تنها منتقدی بود که می گفتند رأی و نظرش در میزان فروش فیلمها تاثیر دارد، حتی روایت بود که برخی فیلمفارسی سازان واسطه می فرستادند که درباره فیلمهای شان چیزی ننویسد! با این حال در آن سالهای آخر جز در مورد فیلمهای موج سینمای ایران که راه افتادنش را مدیون حمایت قلم و پایمردی پرویز دوایی بودند، اغلب درباره فیلمهای خارجی قلم می زد و در صفحه آخر مجله «سپید و سیاه» منتشر می کرد که معروف بود همه آن را از آخر باز می کنند، تا اول از همه نوشته دوایی را بخوانند.
ماندگاری نقدهای سینمایی دوایی تنها وابسته به بینش و دانش سینمایی او نبود، چه بسا بودند کسانی که اگر بهتر از او نبودند، بدتر نیز به حساب نمی آمدند اما نوشته هایشان در گذر زمان خاک خورد و از یاد رفت؛ اما نوشته های دوایی ماند به این دلیل که در سراسر آنها نه تنها عشقی شورانگیز به سینما موج می زد بلکه با نثری زیبا و دلنواز نوشته شده بودند که ضامن بقای آنها شد.
نثری که بعد ها دوایی ترجیح داد در نوشتن داستان از آن بهره بگیرد و داستانهایی زیبا، شاعرانه و نوستالژیک خلق کرد که جذابیت نثر او به صنایع داستانی اش می چربید.
بی شک این نثر هوش ربا که شعر و نوستالژی را در خود نهان دارد، مهمترین ویژگی نوشته های دوایی ست که باعث ایجاد ارتباط مخاطبان با او شده، مخاطبانی که برای شان فرقی نمی کند خواننده داستانی از او باشند یا اینکه خاطره ای، نقد فیلمی و حتی نامه های شخصی او را بخوانند. چرا که جذابیت نثر و البته فضای حاکم بر آثار دوایی آنها را با خود همراه می کند تا با ولع خواننده آثار تازه او باشند.
پیش از این نیز شاهد انتشار بخش هایی از نامه های شخصی او به دوستان نزدیکانش در نشریات بودیم؛ نامه هایی که به دلیل نوع نگاه دوایی، مسائلی که در نامه هایش با در آمیختن با خاطره ها و یاد بودهای گذشته روایت می کند از یک نامه شخصی فاصله گرفته و به متنی ادبی نزدیک می شدند و به همین دلیل بسیار هم خواندنی از کار در آمده بودند.
به نظر همین اقبال در میان خوانندگان و علاقمندان نوشته های دوایی در شکل گیری کتاب اول از مجموعه نامه های پراگ که با عنوان «درخت ارغوان» در بهار سال گذشته منتشر شد، بی تاثیر نبود، کتابی که خیلی زود به تجدید چاپ رسید.
پر بی راه نیست اگر بگوییم این کتاب و این قالب محتوایی برای عرضه متنی ادبی اگر نه یک گونه تازه ادبی که لااقل سبکی منحصر به فرد محسوب می شود که تنها و تنها به خود پرویز دوایی اختصاص دارد.
دکتر ایرج پارسینژاد از همین منظر درباره «نامههای پراگ» پرویز دوایی نوشته است: « این نوشتهها یک «نوع» (نمیگویم «ژانر») تازهای است در ادبیات معاصر ما. برداشتهای حسی از خاطرههایی با خیال آمیخته که خاص شخص نویسندهاش است. یعنی اصالت دارد. سرشار است از شور و شیدایی و ظرافت و زیبایی. و سخت خیالانگیزتر و دلنشینتر از آنچه در این سالها به صورت «شعر منثور» از مدعیان شاعری میخوانیم. تعبیراتش جاندار و غریزی و گرم و پر از حس و حیات است. نه مثل این نالههای سرد و تلخ و تاریک و سرشار از شِکوه و شکایت از تنهایی و جدایی و جفای روزگار که نمیتوانند هیچ حسی را القا کنند.»
و حالا نوبت به مجموعه دیگری از «نامههای پراگ» پرویز دوایی رسیده که با عنوان «به خاطر باران» منتشر شده است. در این کتاب هم با نثر صادقانه و همچنین زیبا و روشن و روانی روبهروییم که در قالب نامه، روایتها و ملاحظات دوایی را بیان میکند. روایتها و ملاحظاتی خواندنی و دلپذیر که در بسیاری جاها تاملبرانگیز به نظر می رسند.
پرویز دوایی در این نامهها از موضوعات مختلف سخن میگوید: از جامعه و فرهنگی که سالهاست «میهمان» آن است؛ از ادبیات و هنر (و به طور خاص، فیلم و سینما)؛ از طبیعت و معجزه فصلها و رنگها؛ از تهرانِ دهههای ۲۰ و ۳۰ و ۴۰ و خیابانها و گردشگاهها و پاتوقهای فرهنگیاش (با اشاراتی به ادبیات و فرهنگ این سرزمین)؛ یادهای کودکی و دبستان، معلمها و همشاگردیها، سرگرمیهای کودکانه … و دلبستگیها و غمهای نوجوانی و جوانی.
نامههای این دفتر، هر یک عنوانی دارند: «غار علیبابا»، «در یک جمع دموکرات…»، « خاکسترسپاری»، «با اجازه…»، «بیا ببین چه کردی…»، «بادبادک سبز»، «چرا من؟» و … . نام کتاب هم از یکی از این نامهها گرفته شده است.
پشت جلد «به خاطر باران» چند سطری از آخرین نامه این کتاب نقل شده است:
«آن پالتو بارانی سرمهای کهنه را تا سالها داشتم. یک نوبت که به گردش باغی رفته بودیم چمن از شبنم قدری خیس بود و بارانی را بر چمن گستردم و بر آن نشستیم. او نشست و من که خسته بودم دراز کشیدم و نگاه که کردم، صورتش بالای سرم بود که دورش را شاخههای پرشکوفه سیب و گیلاس، شکوفههای سفید و صورتی قاب گرفته بودند…
بارانی را تا مدتها در گنجه لباسهایم داشتم، بارانیای که قدری گِلی شده بود و گِلِ خشک شدهاش را هرگز پاک نکردم. بارانی در گنجه آویخته بود و هر وقت که سرم را پیش میبردم و نفس عمیق میکشیدم، پیشسینهاش هنوز عطر او را در خود داشت…»/ حمید رضا امیدی سرور
***
به خاطر باران
(نامههایی از پراگ)
نویسنده: پرویز دوایی
انتشارات جهان کتاب، چاپ اول ۱۳۹۳
۱۴۲ صفحه،۷۰۰۰ تومان
****
الفِکتاب / مد و مه / شهریور ۱۳۹۳