این مقاله را به اشتراک بگذارید
نشست رونمایی از مجموعه کتابهای تاریخ شفاهی انتشارات ثالث درباره سیمین بهبهانی و جواد مجابی بعد از ظهر پنجشنبه ۲ بهمن، در طبقه دوم کتابفروشی نشر ثالث برگزار شد. در این نشست، جواد مجابی، عنایت سمیعی، محمد حسینی، محمدهاشم اکبریانی، علی شروقی، ناستین جوادی، علی بهبهانی و حسین بهبهانی به سخنرانی پرداختند.
محمد حسینی، از دستاندرکاران نشر ثالث، درباره کتاب جواد مجابی توضیح داد: کتاب جواد مجابی حدود هفت سال درگیر دریافت مجوز نشر بود تا این که بالاخره با کمترین آسیب منتشر شد. دههها حضور مستمر فرهنگی و قلم زدن مجابی در عرصههای مختلف از شعر و رمان گرفته تا نقاشی و روزنامهنگاری فعال او از کسی پنهان نیست. مجابی کسی است که بخشی از درخشانترین رمانهای دهههای اخیر را نوشته است.
نویسنده «نمیتوانم به تو فکر نکنم سیما» ادامه داد: حداقل از دوران حافظ به این سو، نویسندگان دریافتهاند که مهمترین مساله کشورمان ریاکاری است یعنی کسانی هستیم که خیلی موجه جلوه میکنیم و هیچگاه به خود و دیگران این فرصت را نمیدهیم تا آنچه هستیم و هستند، نشان دهیم و نشان دهند. افرادی که در طول زمان به دور از ریا، خود را عیان کردهاند، سرمشق هستند ولی آثار چنین افرادی از انگشتان یک دست نیز کمتر است. مجابی یکی از کسانی است که بدون ریا و روتوش هرآنچه هست، در این کتاب نشان داده است.
فرهنگ شفاهی و فقدان سنت اعتراف
سخنران دوم این نشست، عنایت سمیعی بود که متنی از پیش آماده را درباره تاریخ شفاهی و روحیات ایرانیان در بروز ابعاد مختلف خود خواند. وی گفت: پیش از شروع، میخواهم به دو نکته اشاره کنم که عبارتند از «فرهنگ شفاهی» و «فقدان سنت اعتراف در پیشینه فرهنگی».
سمیعی افزود: در بازار کمرونق کتاب، تاریخ شفاهی از اقبال خوانندگان عام برخوردار است. تاریخ شفاهی و زندگینامهنویسی از ثمرات دنیای مدرن محسوب میشود و بیانگر فردیت است. در تاریخ ادبیات کلاسیک، فرد طوری در جامعه حل میشد که کمتری چیزی از خود بروز میداد. از این رو، به جای این که روایت را به خود منسوب کند، میگفت: «آوردهاند». دنیای مدرن این معادله را سر و ته کرد اما در جوامع غیرغربی که سلطه سنت بلامنازع است، فرهنگ مکتوب نهادینه نشده و اقبال خواننده عام به کتابهای تاریخ شفاهی و زندگینامهنویسی هم ریشه در سنت شفاهی دارد و هم در فرهنگ مکتوب.
وی ادامه داد: تاریخ شفاهی و زندگینامهنویسی تا آنجا که به بازنمایی صرف رویدادها اهمیت میدهد، منبعث از فرهنگ شفاهی است اما وقتی راوی در روند رویدادها دخالت میکند، فردیت خود را بروز میدهد و وارد حوزه مکتوب میشود. این قاعده عام استثنائاتی نیز دارد که به حوزههای تخصصی برمیگردد. تعیّن کلی تاریخ شفاهی و زندگینامهنویسی در حال حاضر، ناشی از چشماندازی است که فرهنگ شفاهی را نزدیک میکند و فرهنگ مکتوب را به پسزمینه میراند. این دوگانگی که مستلزم یکدیگر است و نه نافی یکدیگر، نیازمند درک متناقض است.
سمیعی گفت: در تاریخ شفاهی مصاحبهکننده بچهای است حرفشنو که صُم بُکم مینشیند تا مصاحبهشونده دلش به رحم آید و به وجود حاضر غائب او التفات کند. بدین ترتیب تاریخ شفاهی که محصولی مشترک است، در میان مکالمه از همفکری بیبهره میماند. در محافل ادبی نیز وضع بر همین منوال است. از آنجا که در فرهنگ ایران گوش عضو داخل بدن حساب نمیشود، بنابراین چشم فقط به دهان گوینده دوخته میشود تا به محض دم فروبستن، او نیز دریابد که گوش عضو داخل بدن نیست.
سپس این نویسنده و منتقد ادبی درباره نبود سنت اعتراف در پیشینه فرهنگ ایران گفت: ایده ناظر به اعتراف، محدود به اتاقک مخصوص کشیش منحرف نیست. بلکه بازتاب تولید حرکتی دورانی است که سنت را از دورهای به دوره دیگر متحول میکند و طی آن مسئولیت فردی بیش از پیش پدیدار میشود. بدیهی است که عقوبت این گناه و جرم به دوش جامعه میافتد، اگرچه فرد ظاهرا بلاگردان جامعه میشود. در تاریخ شفاهی و زندگینامهنویسی راوی حق به جانب دست به بازی فریبکارانهای میزند تا مذبوحانه حقیقت را پنهان کند. فرقی هم نمیکند که راوی سیاستمدار است یا ادیب و شاعر و نویسنده. از این رو به متون انگشتشماری میتوان استناد کرد که راوی به جرم یا خطای خود اعتراف کند. شعرها، رمانها، نقدها و خودزندگینامهها پر است از راوی حق به جانب که جز او و رفقایش همه مجرمند یا گناهکار.
سمیعی افزود: سیمین بهبهانی که دوست ندارم از او با عنوان زندهیاد یاد کنم، شاعری است که خالیِ نهفته یا نگفته مخاطب خود را پر میکند. شخصیت شورشی او از همان آغاز کار شاعری هم در شعرش و هم در زندگی واقعیاش بروز میکند. سیمین بعد از شفا یافتن از بیماری ایدئولوژیک سعی میکند انعکاس واقعیت را نشان دهد. او در شعر غنایی رسم و عادتهای منجمد ساحت نمادین را ترک میکند تا در ملأ عام بینقاب ظاهر شود.
چون درخت فروردین پر شکوفه شد جانم
دامنی ز گل دارم، بر چه کس بیفشانم
مجابی همهفنحریف از ذوق سیاسی بیبهره است
وی افزود: جواد مجابی به حیث فعالیتهای متعدد و متنوع ادبی و هنری مردی چند چهره است که طی این سالها، نمیدانم کدامشان جواد مجابی است. خوشبختانه همه چهرههای گهگاهی جواد مجابی یکجا در تاریخ شفاهی مربوط به او جمع نشده است. چهرههایی که او طراحی میکند، یک «بود» نیست بلکه یک «هست» است که فعلیت اکنونی دارد. جواد مجابی همهفنحریف از ذوق سیاسی بیبهره است. اما دیگر چهرههای جواد مجابی که انتقادی، طناز، پرخاشگر، نرمخو و القصه جمع اضداد است، دیدنی است. او تجربه ۶۰ ساله نسلی را شرح و تحلیل میکند که خواندنش لذتبخش است اما تجربهاش به درد هیچکس نمیخورد.
پس از آن، حسینی چند صفحه از کتاب جواد مجابی را که درباره دیدار او با عنایت سمیعی بود، برای حاضران در جلسه خواند. سپس محمدهاشم اکبریانی، دبیر «مجموعه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران» نشر ثالث که گفتوگوهای کتاب سیمین بهبهانی را نیز خود انجام داده بود، گفت: تاکنون ۱۴ جلد از این مجموعه منتشر شده است که البته مجلد مربوط به آقای سپانلو به دلیل دریافت نشدن مجوز در خارج از کشور منتشر شد. من در آغاز جمعآوری مطالب تاریخ شفاهی، لازم دانستم که ابتدا خودم تجربهای در این زمینه کسب کنم. به همین دلیل سراغ خانم سیمین بهبهبانی رفتم. البته این کتاب بعد از سالها، امروز منتشر شد. نخستین تماسها برای گفتوگو با سیمین بهبهانی از سال ۷۹ آغاز شد که ابتدا با مخالفتهای او به دلیل کسالت مواجه میشد. ولی با کمک علی بهبهانی و طی یک دوره پنجساله، فقط پنج گفتوگو به نتیجه رسید. ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۵ آخرین ملاقات ما برای این مجموعه بود. البته مجوز کتاب پس از وفات سیمین بهبهانی به دست ناشر رسید.
بهبهانی؛ شاعری همیشه امیدوار
نویسنده «هذیان» با اشاره به امید و زندهدلی بهبهانی گفت: من این شاعر بزرگ را در حالتهای مختلف دیدهام ولی در هیچیک از این حالات روحیه امید و زندهدلی در ایشان از بین نرفته بود. این روحیه همیشه برایم عجیب بود. بهبهانی همواره میگفت: من این طور بزرگ شدهام و خودم خواستهام. آنچه موجب میشود امید را در دل نگه دارم، ارتباطم با جوانهاست. اگر امید در دل ما از بین برود، نمیتوان به جوانها گفت که شما باید ادامه دهید و امید داشته باشید.
اکبریانی ادامه داد: امروز مجموعهای منتشر شده که میتواند نحوه شکلگیری و رشد ادبیات معاصر طی سه دهه گذشته نشان دهد. در دورانی که خیلیها میخواستند چراغ ادبیات خاموش شود، همین شخصیتهای ادبی مانع شدند.
علی شروقی، که تهیه گفتوگوهای کتاب جواد مجابی را بر عهده داشته است، دیگر سخن این نشست رونمایی بود. وی گفت: در ایران زندگینامهنویسی و بیپرده از خود حرف زدن وجود ندارد. در فرهنگ ما، علنی کردن خود، کاری خوب به حساب نمیآید و فقدان این روحیه به ادبیات به خصوص ادبیات داستانی لطمه میزند. تا جایی که بیپرده مواجه نشدن با واقعیتها که یا مربوط به خود میشود یا دیگری، داستاننویسی ما را نیز تحت تاثیر قرار داده است.
این روزنامهنگار و منتقد با اشاره به روحیه طنز مجابی گفت: طنز چاشنی مجابی نیست تا در کنار دیگر عناصر آثار او بیان شود، بلکه اصل طنز در آثارش اهمیت زیادی دارد. مجابی حتی اگر گاهی حق به جانب صحبت میکند، در جای دیگر خود همان حق به جانب بودن را دست میاندازد.
نویسنده کتاب «شکار حیوانات اهلی» افزود: تاریخ شفاهی صرفا زندگی شخصی نویسنده نیست. نویسنده از وقتی کارش را شروع میکند، حتی مراودات شخصیاش نیز عمومی میشود. خاطرات مجابی از آن نظر غنی است که شاهد اتفاقات زیادی در زندگی خود بوده است که این به دلیل فعالیتهای متنوع و ارتباطهای او با افراد شاخص متعدد در دورههای مختلف زندگی اوست. البته آنچه در کتاب آمده فقط روایت جواد مجابی است. روایت افراد دیگر میتواند تصویر موجود را کامل کند یا حتی با آن در تضاد باشد.
وی درباره نحوه تهیه شدن این کتاب گفت: مصاحبههای این کتاب حدود دو سال طول کشید. ابتدا قرار نبود این مصاحبهها به شکل چالشی باشد. قرار بود که کتاب فقط روایت مجابی از حوادث و افراد باشد و من به آن جهت دهم. کتاب چاپشده فقط بخشی از آن مصاحبههاست. یعنی کل مصاحبهها بیش از دو برابر کتاب کنونی است. بخشی از خاطرات جواد مجابی با شخصیتهای فرهنگی اصلا در کتاب فعلی نیامده است.
گرچه جای سیمین بهبهانی در این جلسه خالی بود، ولی دو فرزند او در این نشست حضور داشتند. علی بهبهانی، در صحبتی کوتاه، از چاپ شدن همزمان کتاب مادرش با جواد مجابی ابراز خوشحالی کرد و حسین بهبهانی شعری از مجموعه «یک دریچه آزادی» از مادر خود خواند:
راوی صلای حرمت زد یرلیغ، خانِ خانان را
تا هرکسی بیاراید فردا سحر بیابان را
جشن ستارهافروزی برپا شود به پیروزی
آرد پدر و یا همسر اختروشان تابان را
هر کو ستارهیی دارد یا ماهپارهیی دارد
باید که پیشکش آرد مرّیخهای سلطان را
هرکو به طفره سر پیچد، در خون و در خطر پیچد
سوگ ستاره در پیچد طومار عیش سامان را
صحرا ستارهباران شد، چشم سپیده حیران شد
راه گذر نمیدید خورشید تنگمیدان را
ابری سیه فراز آمد توفان غریوساز آمد
رگبار خون صلا میزد فرمان شوم سلطان را
مرّیخها تگرگآسا، اخترشکار و مرگآسا
سیلیزنان و سرکوبان، آن اختران لرزان را
گفتی عقاب چنگآهن افکنده حلقه بر گردن
گنجشگکی سراسیمه یا مرغکی هراسان را
بس ریختند و بستندش، بس کوفتند و خستندش
سفتند و پس شکستندش دُرجی نسفته مرجان را
سیل ایستاد و خون کم شد، شب خیمهدار ماتم شد
سردی گرفته میدیدی خشم و خروش توفان را
آوای زهره بر میشد وینگونه نغمهگر میشد:
تازی ز سفره سیر آمد، ترک این زمان سزد خان را
دردا ستاره روشن، شد تیرهروی و تر دامن
چرکاب شرّ اهریمن آلود فرّ یزدان را
این جلسه با حضور نویسنده و پژوهشگر، ناستین جوادی، همسر جواد مجابی، ادامه یافت که در وصف جمعآوری این کتاب گفت: من نیز خودم را در این پروژه شریک میدانم زیرا طی سالهایی که علی شروقی برای فراهم کردن این گفتوگوها به منزل ما میآمد، گرچه برخی از این خاطرات را بارها شنیده بودم، ولی همچنان با خوشحالی آنها را از نو گوش میکردم. آقای مجابی همواره و هر روز، از صبح تا شب چیزهای مختلفی به من یاد میدهد.
آخرین سخنران این جلسه جواد مجابی بود که درباره علل استعاری سخن گفتن ایرانیها گفت: نویسنده در ایران طبیعتا باید صراحت لهجه را بیاموزد. زیرا تاریخ ایران پر از لکنت زبانی و بیانی است. به همین دلیل است که استعاره و کنایه و ایهام، فراوان در ادبیات فارسی به کار رفته است. موقعیت ناایمن در طول تاریخ باعث شده که ایرانیها نتوانند حرف بزنند. ما باید کم کم یاد بگیریم که با صراحت و دقت، توأم با بینش دقیق با مردم سخن بگوییم. مردم از کنایی حرف زدن خسته شدهاند. اکنون، دوران پردهپوشی بر قضایا سپری شده است.
وی درباره کتاب خود گفت: این گفتوگوها حدود هزار و ۵۰۰ صفحه شد که شامل سه بخش مجزاست. بخش اول زندگینامه و دو بخش دیگر دیدارهایی است که با افراد مختلف داشتهام، از شاعر و نویسنده و هنرمند تا چند سیاستمدار. گرچه من به سیاست علاقهای ندارم. به زودی، در کتاب «خاطرات نسل آخر» درباره تمام افرادی که آنها را از دهه ۴۰ تاکنون دیدهام، با اشاره به جنبههای عمومی و مفیدشان که میتواند به دیگران نیز کمک کند، سخن خواهم گفت. البته منظورم صرف حکایتپردازی و خاطرهپردازی نیست. ما باید از نسل خود سند به دست بیاوریم و آن را به یادگار بگذاریم. در ابهام و ایهام دیدن همه چیز، حوصله ما را سر برده است. هرکسی باید بد و نیک کار خود را عرضه کند. قضاوت بر عهده دیگران است.
مد و مه / ایبنا / ۳ بهمن ۱۳۹۳