این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
روح اله رویین
پروبلماتیک ترین نویسنده ی ما ، بی شک هدایت است ، به همین سبب تا کنون کمتر نویسنده ای در مورد آثار وی کاری صورت داده که هاله ی اقتدار اثیری اش ، اثر او را درجاذبه ی گرداب خود نکشانده باشد . در نتیجه کمتر اثری در مورد آثار این نویسنده ی شهیر منتشر شده که رد پای زندگی غریب وی را در خود نداشته باشد. براستی کی وقت آن می رسد که فارغ از نویسنده ی یک اثر – حتا اگر نویسنده ی آن اثر، هدایت باشد – به متن ، به عنوان جهانی در خودکامل بپردازیم و آن را نقد کنیم. و کی وقتش فرا می رسد که نقد را نه میدانی برای تاخت و تاز اغراض خود، بلکه شیوه ای برای خوانش اثر هنری، روشی برای عریان سازی فرم اثر هنری و در نتیجه آشکار شدن معنا و معناهای پنهان آن قرار دهیم؟ کی وقت آن می رسد که نقد ادبی و هنری ، بواقع چیزی به متنِ به نقد کشیده شده ، اضافه کند ؛ و بنا به گفته ی هماره تأکید شده ی دکتر پاینده – که شاید تنها منتقد شاخصی باشد که نقد های فیلم و رمان و شعر و داستان کوتاهشان بر اساس نظریه است – تا کی باید نقد ما نقدی سلیقه ای و مِن عِندی باشد؟!
شاید بزودی – اگر شبیخون نقدواره های روزنامه ای را به چیزی برنگیریم – به این نوع نقد روشمند و متدیک برسیم ، همچنان که گاه کتاب هایی تک و توک در این زمینه چاپ و منتشر می شود .
کتاب « هنر و فلاکت » چهارمین اثر منتشر شده ی م.ح.عباسپور ، می کوشد نگاهی منتقدانه به آثار هدایت داشته باشدُ اگرچه برای این منظور از هیچ نظریه مدرنی در نقد بهره نبرده ، و با تلفیق چند شیوه کار آثار هدایت را مورد توجه قرار داده است، اما برآن بوده تا به دور از غرض ورزی ها یا شیداییِ مرید ومرادی ، خود را از هاله ی مسحور کننده ی زندگی هدایت دور نگه دارد و به نقدی نسبتاً فرمال از آثار او دست بزند و حتی المقدور محتوای مفتون کننده ی آثار هدایت را نیز نادیده بگیرد . – البته حتی المقدور – .
کتاب شامل ده فصل – ده روایت – است. در هر روایتی به ابعادی از قصه های هدایت پرداخته شده است – البته نه فقط قصه ها بلکه دیگر آثار وی هم چون سفرنامه ی اصفهان – که می توان این ده روایت را –به گمان من – به دو قسمت مجزا تقسیم کرد : قسمت نخست شامل شش روایت اول تا ششم و قسمت دوم شامل چهار روایت هفت تا ده . در قسمت اول ، نویسنده تا حدودی هنوز مرعوب ، یا مفتون خط سیر زندگی هدایت و گره دادن آثار وی با شیوه ی زندگی و اندیشه و زیربنای اندیشگانی اوست – البته وی در هر روایت سعی کرده – و موفق هم شده – که خود را از زیر بار سبکیِ تحمل ناپذیر زندگی هدایت و اندیشه ی او که هر لحظه با اندیشه ی کافکا و بکت و . . . مقایسه اش کرده بیرون بکشاند و شانه خالی کند . این تلاش در قسمت دوم است که کاملاً به بار می نشیند ، بخصوص در روایت نهم و دهم که دیگر رد پای زندگی هدایت – به عنوان مولف – را نمی بینیم ، بلکه همان اتفاق خجسته ی نقد آثار را شاهد می شویم . در این قسمت زبان عباسپور هم زبانی شسته رفته تر ، جمع و جور و از آن خود او می گردد – و کاش تمام کتاب این گونه نوشته می شد – بخصوص روایت دهم که صرفاً به بوف کور پرداخته است .
نکته ی قابل تأمل این است که وی در همان فصول قسمت اول نیز به گرته برداری از آثاری که تاکنون در مورد هدایت نوشته شده نپرداخته ، بلکه با توجه به اندیشه ی هدایت و اشتراک فکری او با نویسندگان مطرحی چون کافکا ، جویس و . . . بیش تر بر این جنبه تمرکز کرده است که بی گمان جذابیت خود را داراست . اما چیزی که توجه را بیش تر جلب می کند ، شیوه ی نگارش متن است و این اثر ، از آن جا شکل هنری به خود می گیرد که همچون آثار کوتاه هدایت ، با گونه ای از تعادل و عبارت بندی های نرم و صحنه های آرام ، آغاز می شود و در فصل هشتم به بحران نزدیک و از آن پس به اوج خود می رسد و همچون آثار به یادماندنی هدایت در اوج خود به پایان می رسد . بنابراین نقطه ی اوج هنر و فلاکت – همچنان که نقطه ی اوج هدایت ، بوف کور است – فصل مربوط به بوف کور می باشد . فصلی که بر آن شده تا صد در صد به نقد فرم بوف کور پرداخته و از طریق برهنه سازی شکل و زبان ، توجه خواننده را به معناهای تازه ی متن بوف کور معطوف سازد . نویسنده در این فصل / روایت ، با توجه به ارتباط اجزاء درونی بوف کور ، صداهای متفاوت آن، شخصیت های متکثر و در عین حال واحد آن ، زبان کاملاً داستانی و نوع برش ها و تقطیع های زمانی اش ، بررسی جامعی ، به دور از رمزگان و نشانه های برون متنی ، به دست داده است . همین روایت دهم ، که مفصل تر از دیگر روایت ها ست ، کافی است تا با علاقه به مطالعه ی کل کتاب بنشینیم.
مد و مه/ ۳ بهمن ۱۳۹۳
‘
1 Comment
داریوش نجفی
درودبرعباسپورعزیزوبه تک تک دقایقی که به انتظارتولدهنرو فلاکت درمحضراستادبدورازغوغای عوام عبورشان رانفهمیدم