این مقاله را به اشتراک بگذارید
رمان جنایی «این خانه پلاک ندارد» نوشته مشترک فرزانه کرمپور و لادن نیکنام بعد از فراز و فرودهای مختلف از سوی انتشارات ققنوس منتشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب به عنوان هفتاد و یکمین رمان و صد و بیست و یکمین داستان ایرانی این ناشر به چاپ رسیده است. «این خانه پلاک ندارد» در ۲۸ فصل کوتاه نوشته شده است.
پیش از این فرزانه کرمپور، لادن نیکنام و مهناز رونقی رمان مشترک «علائم حیاتی یک زن» را با همراهی یکدیگر نوشتند که در سال ۸۹ منتشر و رونمایی شد. بعد از چاپ این کتاب بود که سه نویسنده مذکور اعلام کردند رمان مشترک دیگری خواهند نوشت. «این خانه پلاک ندارد» نیز قرار بود به قلم این ۳ نویسنده، نگاشته شود که بعد از مدتی از آغاز نگارش آن، رونقی نتوانست گروه نویسندگان این اثر را همراهی کند و از این پروژه کناره گرفت.
فرزانه کرمپور یکی از نویسندگان این رمان پیشتر در این باره به خبرنگار مهر گفته بود: داستان این رمان در ژانر جنایی است و تقریبا سه راوی دارد. دونفره نوشته شدن این رمان به معنای آن نیست که هر بخش آن را یکی از ما نوشته است. بلکه در حقیقت از سه راوی کتاب دو راوی را یک نفر و یک راوی را نیز نویسنده دیگر نوشته است.
نگارش این رمان ۳ تا ۴ سال به طول انجامید. نیکنام و کرمپور با نگاه به شرایط زندگی ۲ شخصیت زن این رمان را نوشتهاند. ۲ شخصیت مورد نظر، چهرههای محوری و اصلی رمان هستند و ناچارند با مسائلی چالشبرانگیز روبرو شوند. این رمان زمینههای جنایی دارد و تعلیق و دلهرههای موجود در آن، از اصول رمانهای جنایی وام گرفته شده است.
در قسمتی از رمان «این خانه پلاک ندارد» میخوانیم:
قبل از اینکه جواب بدهد، صدای زنگ تلفن میآید. بیخداحافظی غیب میشود و صدای تقتق پاشنههای دمپاییاش روی سنگ را میشنوم. شیلنگ را درست میکنم و مشغول آبپاشی میشوم که دوباره صدای دمپاییها را میشنوم. شیر را میبندم و بیآنکه شیلنگ را جمع کنم، خود را به پلهها میرسانم و قبل از آنکه خانم کوثری سرک بکشد، درِ هال را پشت سرم میبندم و به اتاقم برمیگردم. روزنامههای کهنه را با احتیاط روی میز کنار هم گذاشتهام و روزنامههای جلدشده را روی تخت.
در عکس، مردی کنار زن موطلایی ایستاده اما چشمهای مرد زیر مستطیل سیاه پنهان است. زیر عکس نوشته شده که مظنون برای بازجویی احضار شده. اسمی از او نبردهاند و فقط به علت ارتباط با مقتول دستگیر شده. روزنامه سه روز بعد هم خبر آزادیاش را نوشته. برمیگردم که روزنامه آذر ۱۳۴۸ را ببینم. از نامزد زن، عکسی کوچک و محو چاپ شده که باز هم چشمهایش پیدا نیست. هر دو عکس را با هم مقایسه میکنم؛ مدل موی هر دو مرد یکی است، هر دو دکمه سردست دارند و اصرار در نشان دادنش که سر شیری است از نیمرخ که نگینی تیره به جای چشم نشسته…
این کتاب به تازگی با ۱۵۲ صفحه، شمارگان هزار و ۶۵۰ نسخه و قیمت ۷ هزار تومان به چاپ رسیده است.