این مقاله را به اشتراک بگذارید
رمان سیاه چیست؟
متن زیر نوشته کوتاهیست در تعریف رمان پلیسی، به شکلی کلینگرانه و فرهنگنامهای، از این منظر که نوع پلیسی جنایی به عنوان یکی از گونههای رماننویسی دارای چه ویژگیهاییست. در ادامه نیز یادداشت کوتاهی خواهید خواند درباره رمان سیاه که در واقع نوع دگرگون شده رمان پلیسیست، و از نیمه نخست قرن بیستم توسط نویسندگان آثار پلیسی جنایی در امریکا به علاقمندان این نوع ادبیات داستانی ارائه شد.
***
رمان پلیسی چگونه رمانیست
رمان پلیسی، کاراگاهی، جنایی و یا سیاه عناوین مختلفیست که از همهی آنها یک معنا مراد میشود که همان رمان پلیسیست؛ اگر چه شاید به لحاظ مضمونی و فرمی، به دلیل تنوع آثاری که در این گونهی ادبی خلق شده، تفاوتهایی نیز بتوان در این میان مشاهده کرد اما به دلیل اشتراک در شاخصهایی که اصول محوری ادبیات جنایی را تشکیل میدهند، از این تفاوتها چشمپوشی شده و همه به یک معنا در نظر گرفته میشوند.
رمان پلیسی رمانی است که در آن جنایتی که اغلب قتل است، اتفاق میافتد و هویت عامل جنایت نامعلوم است و کارآگاهی از طریق جمعآوری منطقی و ارتباطدهی و تفسیر مدارک و شواهد معلوم – که به سرنخ مشهور است – پرده از روی هویت عاملان جنایت برمیدارد. این تعریف تنها شامل حال “رمان پلیسی واقعی” میشود؛ ولی در عمل، ممکن است به انواع مختلفی از داستان های پلیسی برخورد. مثلا ممکن است رمانهایی باشند که کارآگاهی در آنها نباشد و یا از ابتدا هویت قاتل معلوم باشد و یا خبری از روند منطقی و منظم تجزیه و تحلیل سرنخ ها نباشد که در این صورت باید آنها را جزو دسته آزادتر و کلیتر “داستان معمایی” گذاشت.
دشیل همت
و اما معمولا در همه رمانهای پلیسی میتوان عناصر و روشهای رایجی را یافت. برخی از این عناصر و روشها عبارتند از- جنایتی که ظاهرا پیدا کردن عاملانش غیرممکن است؛ پلیسی که همکاری نمیکند یا خنگ است؛ کارآگاه غیرحرفهای که آدم عجیب و خارقالعادهای است؛ فردی که همراه و همراز کارآگاه است و به او در حل مشکلات غامض کمک میکند؛ پیش کشیدن انواع و اقسام آدمهای مظنون و یا نکات و ماجراهای فرعی تا حواس خواننده پرت شود و زود به اصل ماجرا پی نبرد؛ مطرح کردن آدم مظنونی که ظاهرا همه شواهد و قرائن، به طور ضمنی، دال بر مجرخم بودن اوست و بعد گشودن راز سر به مهر بهطور غیرمنتظره و تکاندهنده، و ایضا تشریح مبسوط قضیه توسط کارآگاه مبنی بر نحوه پی بردن او به هویت مجرم اصلی. در هر صورت، رمان پلیسی واقعی، باید هنگام پرده برداشتن از روی جنایت، سیری منطقی و استنتاجاتی دقیق و بیعیب و نقص را دنبال کند.
رمان پلیسی در قرن بیستم با تغییر و دگرگونی بسیاری روبهرو شد، کارآگاهان سنتی این آثار که صرفا برپایهی هوش و زیرکی خود پرده از راز معماها برمیداشتند، جای خود را به کارآگاهان نسل جدیدی دادند که برخی در کنار هوش ذکاوتشان از خشونت و قدرت اسلحه و زور بازویشان نیز بهره میبردند و برخی حتی بیش از ذکاوت خود برپایه زد و خورد و خشونت ماجرا را به پیش میبردند. مصداق چنین رمانهایی، آثار عامهپسند پلیسیست که اغلب با محور قرار دادن عناصری چون حادثه، خشونت، زد و خورد و مهمتر از همه سکس، مخاطبان را به خود جذب کرده و توسط نویسندگانی نوشته میشدند که بدون کمترین حساسیتی روی کیفیت ادبی داستانهایشان، آثار پر شماری را خلق می کردند.
درباره مبدا این آثار نظرات متفاوتی هست، صرف نظر از ریشههای آن در کتاب مقدس و ادبیات کهن و اسطورهها، در سدههای اخیر برخی “ماجراهای کلیب ویلیامز” اثر ویلیام گادوین (۱۷۹۴) را نقطه آغاز آن به حساب میآورند و برخی دیگر “جنایت در کوی مرده شوی خانه” اثر ادگار آلن پو را. البته هر دوی این آثار به دلیل نسبتی که با برخی عناصر محوری گونه پلیسی داند قابل توجه هستند. اولی به دلیل توجه روشن و طرح متمرکز جنایت و پرده برداری از راز آن و دیگری به دیگری به دلیل بکار گرفتن الگوهایی که بعدها در آثار پلیسی و کاراگاهی به اصول محوری بدل شده.
رمانهای پلیسی جنایی با وجود ارزشهایی مضمونی که برخی از آنها داشتند، ازآنجا که به نیت وقت گذرانی و سرگرم کردن مخاطبان نوشته میشدند، از سوی منتقدان و صاحب نظران ادبی جدی گرفته نشده و حتی با اکراه آن را جزو ادبیات محسوب می کردند اما بعد از دگرگونیهایی نویسندگان برجسته این سبک بهویژه در امریکا (نویسندگان مجله ماسک سیاه همانند دشیل همت و ریموند چندلر) در ادبیات پلیسی جنایی به وجود آورند؛ سبک جنایی نه تنها خوانندگانی از طیفهای گوناگون به خود جذب کرد بلکه در حوزه ادبیات داستانی صاحب اعتبار شد چنان که کسی در ادبیت نمونه های شاخص آن به خود تردید راه نمی داد!
رمانهای ژانر وحشت که بر پایه اضطراب و هیجان ناشی از اتمسفر قتل و جنایت و یا رمانهای گنگستری و همچنین رمانهای جاسوسی را نیز به دلیل نزدیکی هایی که با رمان پلیسی دارند در این ژانر جای میدهند.
بلک ماسک؛خاستگاه ادبیات پلیسی جنایی رئالیستی
تاریخچه مجله بلک ماسک/ ترجمه: امیر حامد دولت آبادی فراهانی
شاید نام مجله ی «ماسک سیاه»یا همان «بلک ماسک» در میان مخاطبان فارسی زبان،حتی علاقمندان ادبیات پلیسی جنایی، نام آشنایی نباشد، به خصوص اینکه هنوز به زبان فارسی یک کتاب خوب تاریخ ادبیات پلیسی / جنایی که جامع باشد منتشر نشده، و تا همین اواخر که برخی از مترجمان جدی ادبیات داستانی همت کردند آثار به دردبخور ادبیات جنایی را ترجمه کردند؛ بسیاری تصور می کردند بهترین های ادبیات پلیسی آثار آگاتا کریستی ست یا آرتور کنان دویل و نهایتا کمی هم که روشنفکرانه یا جدی تر که می خواستند محدود می شد به ترجمه های بیشتر مخدوش از ژرژسیمنون و بدترین هایش هم مثلا جیمز هادلی چیز یا میکی اسپلین. اما خوشبختانه حالا اغلب آثار ریموند چندلر و دشیل همت که نه تنها صاحب سبک هستند که آثارشان از رمانهای جدی ادبی چیزی کم ندارد، منتشر شده و خیلی های دیگر مثل بوالوا – نارسژاک یا پی دی جیمز، پاتریشیا های اسمیت، الری کوئین و… با ترجمه آثاری چند به فارسی زبانها معرفی شده اند و ادیات جنایی دوباره دارد جانیمی گیرد، البته این بارهم ازنوع جدیاش و هم با رویکردجدی تر، حتی برخی از ناشر ها حرفه ای و مرتب کار می کنندآن هم با مترجمانی که اغلب کیفیت کارشان یا خیلی خوب است مثل کاوه میر عباسی یا لااقل قابل قبول.
از بلک ماسک دور نشویم، نشریه ای عامه پسند با داستانهای سرگرم کننده که در شاخه ادبیات جنایی تاثیری شگرف از خودبرجای گذاشت و جالب اینکه به اعتلای ادبیات جنایی پلیسی انجامید و این اعتلا با تغییر سنت های ادبیات جنایی همراه بود که نقطه پایانی بر یک دوره (دوره طلایی ادبیات پلیسی که شکل کلاسیک و کلیشه های مشخصی بر آن احاطه داشت) و آغاز یک دوره دیگر یعنی دوره ادبیات پلیسی جنایی رئالیستی بود که در آثار نوار یا هاردبویلد های امریکایی متجلی شد و نسلی از دل آن بیرون آمدند که پرچمدار دوران جدید ادبیات پلیسی جنایی شدند، افرادی چون، همت، چندلر، ارل استنلی گاردنر، هوراس مک کوی و … چهره هایی که مرکزیت ادبیات پلیسی را که تا آن زمان اروپا بود به امریکا منتقل کردند.
با این مقدمه، از شما دعوت می کنم مقاله ای را که توسط همکارمان (امیر حامد دولت آبادی فراهانی) ترجمه شده بخوانید، مقاله ای که به طور مختصر و مفید تاریخچه بلک ماسک را بازگو می کند و از این منظر که تا کنون نوشته ای به زبان فارسی در اینباره ترجمه نشده، در نوع خود جالب توجه محسوب می شود. لازم به ذکراست این مقاله در اصل توسط وبسایت بلک ماسک به زبان انگلیسی منتشر شده است. با این امید که در آینده نزدیک با یک مقاله تاریخی – تحلیلی به طور جامع به نقش و تاثیر بلک ماسک در تاریخ ادبیات پلیسی بپردازیم.
درانتهای این مختصر باید یادآوری کنیم مد و مه در راستای معرفی بیشتر و بهتر ادبیات پلیسی و چهره های شاخص آن مقالات گوناگونی منتشر کرده که همچنان نیز ادامه خواهند یافت به خصوص این که هنوز بسیارند نویسندگان برجسته ای در این ژانر که به فارسی زبانان معرفی نشده اند و ما سعی می کنیم بیشتر به سراغ آنها برویم./ امیدی سرور
***
لگوی بلک ماسک/ درمیاننشریاتزمانخود شناخته شده و پرخواهان بود
تاریخچه ی مجله ی “ماسک سیاه” / خاستگاه ادبیات نوار
ترجمه: امیر حامد دولت آبادی فراهانی
“ماسک سیاه” مجله ای عامه پسند بود که به منظور حمایت از مجله ی ادبیِ با اعتبار ولی بدون سود “دستگاه باهوش” (Smart Set) در آوریل ۱۹۲۰ اولین شماره ی آن با همت اچ.ال.مِنکِن و جورج ژان ناتام منتشر شد. منکن روزنامه نگار خوش نام ادبی بود و گه گاهی هم شعر می سرود؛ ناتام ولی منتقد تئاتر بود. آنها از مجله ای دیگر به نام “پاریسیِن۱″ که فروشی بسیار خوب داشت، درآمد قابل قبولی کسب می کردند. این نشریه هم خود توسط مجله ی دیگری که بر بنیان مسائل جنسی پایه گذاری شده بود به نام “قصه های خوشمزه” پشتیبانی می شد. حفظ حیات “دستگاه باهوش” همیشه هدف اصلی شان بود و در ابتدا اینجور برنامه ریزی کرده بودند که با عامه پسندی سیاه پوستی توسط “قصه های خوشمزه” پشتیبانی شود.
این نقشه ها همگی به نفع “ماسک سیاه” طرح ریزی شده بودند. و این نیز در تضادی مستقیم با “ماشین باهوش”، کاملا یک سرمایه گذاری تجاری بود؛ همچنین اولین شماره ی “ماسک سیاه” هم منحصراً جنایی نبود. در تلاشی آشکار به منظور ایجاد کردن رابطه ای گسترده با مخاطب، “ماسک سیاه” در اولین شماره دارای پنج بخش متفاوت بود و به عبارتی “پنج مجله در یکی” بود: بهترین داستان های ماجراجویانه، بهترین داستان های پلیسی و معمایی، بهترین افسانه های عاشقانه، بهترین عاشقانه های جدید و بهترین داستان های سرّی. همان چند صفحه ی کمی که مربوط به داستانهای پلیسی بود، نشان می داد که جریان خاصی در حال شکل گیری است.
گروه نویسندگان بلک ماسک/ در میان آنها ریموند چندلر، دشیل همت، هوراس مک کوی و ارل استنلی گاردنر و دیگر نویسندگان این مجله که به بچه های بلک ماسک معروف بودند دیده می شوند
علی رغم کیفیت پایین شماره های ابتدایی مجله “ماسک سیاه”، منکن و ناتام به سرعت ۵۰۰ دلاری را که سرمایه گذاری کرده بودند به دست آوردند. هشت شماره ی پس از فروش خوب “ماسک سیاه”، آنها امتیاز مجله را به ناشران آن یعنی اِلتینگ وارنِر و یوگِن کرو به قیمت ۵۰۰/۱۲ دلار فروختند. پس از این اتفاق، “ماسک سیاه” زیرنظر کارگاهی جدید از جنایی نویسان و همچنین سردبیر جدید و خوش ذوق خود یعنی یوزِف شاو (Joseph Shaw) قرار گرفت.
شاو نویسنده ای ناموفق در زمینه داستان های ماجراجویی بود که در سال ۱۹۲۶ به سردبیری مجله ی “ماسک سیاه” در آمد. به کمک روابط خانوادگی و دوستانه در نیویورک، او نفر اول مجله ای شد. این در حالی است که خو اظهار می کرد: “حتی در رشته ی بولینگ هم دوست و رفیقی ندارم! ” معهذا او وظیفه اش را با ذوق و استعدادی حرفه ای به انجام رساند. در دستور کار تحریریه ی او سلاست و واقع بینی در نوشتار حرف اول را می زد. او یکبار گفت: “ما همیشه عنوان کرده ایم که یه داستان خوب را باید صرف نظر از شهرت نویسنده و میزان فروش آن یافت. همیشه گفته شده که با وسایل مناسب و در دسترس، میشه هرجایی تله موش ساخت. “
شاو گاهی هم برای مجله سرمقاله هایی پیرامون بحث سیستم قضا و کنترل بر حمل اسلحه می نوشت. او بسیار سفت و سخت به مسئولیت پذیری اخلاقی در داستانهای جنایی باور داشت. مخصوصا، او باور داشت که داستان های جنایی می توانند ایده آل عدالت را در مواجه با رشد بی قانی در آمریکا بهبود بخشند. این داستان ها می توانند به تبه کاران کله خرابی که در خیابان ها هستند، جانی ها را نشان دهند و تصویر خدشه دار اجرای قانون را ترمیم کنند.
نمونه ای از داستانهای جنایی منتشر شده در بلک ماسک که با تصاویری نقاشی شده تزیین می شدند/ ”باج گیرها شلیک نمی کنند” اولین داستان ریموند چندلر بود که در ۱۹۳۳ در بلک ماسک منتشر شد
دلیل اینکه تعداد زیادی از مجریان قانون در داستان های این مجله کارآگاه های خصوصی هستند نه مامور پلیس این بود که بی اعتمادی عمومی به پلیس در حال زیاد شدن بود، که این خود دلیل این فرم داستان نویسی را مشخص می کند.
با اینکه شاو اصل داستان های پلیسی واقع گرایانه را در “ماسک سیاه” بنیان نهاد، پیش از تصدی ۱۰ ساله ی او در این مجله، در شماره ی ۱۵ مه ۱۹۲۳ اثری که گمان می رود اولین داستان در زمینه ی کارآگاه های خصوصی است، چاپ شد. این داستان به نام “سه تفنگ تِری” اثر کارول جام دالی بود.
“من یه دفتر کوچکی دارم که روی درش نوشته “تِری مَک، مفتش خصوصی” که میگه هرچی که فکر کنی هست. من نه کلاه بردارم نه عوضی. من روی قاعده بازی می کنم، به سبک خودم. “
دالی شخصیت تِری مک را در نقش کارآگاهی به نام رِیس ویلیامز ادامه می دهد. و همین شخصیت خشن و کنایه ای است که نمونه ی اولیه ی شخصیتی است که بعد ها به عنوان کارآگاه سخت کوش و آبدیده ای ظاهر می شود. داستان های پلیسی که در “ماسک سیاه” منتشر می شدند رفته رفته دارای درونمایه های خشن تر، فرمی سخت تر، دیالوگهای تیره تر ـ نامفهوم ترـ و مزاح کُش تر شدند.
زیر نظر شاو، این فرم خام و نپخته و موفقِ داستانی به اولویت اول مجله تبدیل شد. او یک هفته آزگار وقت گذاشت و شماره های پیشین “ماسک سیاه” را خواند. او به این نتیجه رسید که بهترین نویسنده ها آنهایی هستند که قصه های پلیسی را خلق کرده اند. در نتیجه، شمار زیادی از نویسندگان را به غیر از پلیسی نویسان، اخراج کرد. او برنامه هایش را برای اداره “ماسک سیاه” در سرمقاله ای که به سال ۱۹۲۷ منتشر شد اعلام کرد. “داستان پلیسی آنچنانکه ما می بینیم تازه شروع به شکل گیری کرده است. در سایر بخش ها هم کار کرده اند و اغلب بیش از آنچه که باید کار کرده اند. ولی به بخش داستان پلیسی به ندرت خدشه ای وارد شده است. “
روی جلد یکی از شماره های بلک ماسک
در دسامبر ۱۹۳۳، این مجله به جز داستان های جنایی چیزی منتشر نمی کرد. گردش ملی آن هم از ۶۶هزار نسخه، در زمانیکه شاو امور را در دست گرفته بود، به ۱۰۳ هزار نسخه افزایش یافته بود. قیمت روی جلد آن هم ۲۰ سنت بود.
کانون توجهات شاو، نویسنده هایش و مخاطبان که نگرش جدید او در “ماسک سیاه” را بی پاسخ نگذاشته بودند، کسی نبود جز “دِشیل همِت”. او به تنهایی به نظر می آید که پیش از همه متوجه پتانسیل کاملِ داستانهای پلیسیِ خوش فرم، فارغ از وجه های تفنگ بازی آن شده بود. به عنوان یک کارآگاه سابق دولت آمریکا، به یک نویسنده ی خود آموخته تبدیل شد. هِمِت در بخشیدن هر سه بُعد وجودی به شخصیت هایش منحصر به فرد بود. ابعادی که سایر نویسنده های داستان های پلیسیِ خشن از انجام آن ناتوان بودند.
اولین داستان هِمِت در این مجله “مسیر خانه” بود که در سال ۱۹۲۲ با نام مستعار پیتر کالینسون چاپ شد. در شماره ی ۱۵ دسامبر ۱۹۲۳، اولین داستان اِرل اِستَنلی گاردنر با نام “اسکلت های جیغ کِش” و نام هُنری چارلز اِم . گرین منتشر شد. “باج گیرها شلیک نمی کنند” هم اولین داستان ریموند چندلر بود که در ۱۹۳۳ به چاپ رسید.
مد و مه / یکم مهر ۱۳۹۲