این مقاله را به اشتراک بگذارید
ترجمه: نیره رحمانی
«کسیکه به اهمیت اسپلین عقیده نداشته باشد، بیشک ابله است!»
گفتن این جمله درباره نویسندهای که همواره به دلیل کیفیت آثارش از جنبه ادبی تحقیر شده؛ شاید عجیب به نظر برسد، اما وقتی توجه داشته باشیم که چنین اهمیتی، اشاره به کیفیت ادبی این آثار نداشته، بلکه ناظر است به جایگاه اسپلین (یا مایک هامر) در دنیای پالپ؛ دیگر عجیب به نظر نخواهد رسید؛ به خصوص اینکه ما درباره کسی صحبت می کنیم که یکی از معروفترین کارآگاهان ادبیات جنایی (مایک هامر) را معرفی کرد که با وجود گذشت بیش از شش دهه شهرت خود را کم و بیش حفظ کرده (توجه داشته باشیم که دنیا در طول این مدت چقدر تغییر کرده و ابزار سرگرمیساز آن نیز). آثار او در طول این سالها به تمام زبانهای زنده دنیا ترجمه شده و بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه از آنها به فروش رفته است.
قهرمان اصلی معروفترین کتابهای او، کارآگاهی خشن، انتقامجو، ذاتا محبوب زنان و تا حدی زنباره(!) به نام مایک هامر (همر) بود که خلق این شخصیت مهمترین ویژگی این رمانها به حساب میآید. مایک هامر چشم نیویورک است و هر موردی از جرم و جنایت که اتفاق میافتد به ماجرایی انتقامجویانه برای او بدل میشود. مایک هامر به قانون اعتقاد چندانی نداشته و قانون تنها آن زمان برایش محترم است که خودش آن را برای اجرای عدالت مورد نظرش اعمال کند. با این حال با پلیس به عنوان نیروی قانون سر ستیز ندارد و چه بسا گاه به آنها کمک کرده و در مواقعی هم از ایشان کمک میگرفت؛ البته بیشتر برای کسب اطلاعات در مسیر داستان (توسط دوستش پات جانبرز، رییس اداره آگاهی نیویورک). یک منشی زیبا به نام ولدا نیز داشت که عشق همیشگی او محسوب میشد، هرچند که او اغلب در مسیر تحقیقات خود با زنان بسیاری روبهرو میشد که دست رد به سینه هیچکدام نمیزد.
در میانه دهه هفتاد، وقتی سه دهه از آغاز به کار میکی اسپلین گذشته بود، هنوز آنقدر مشهور بود که از او برای حضور در یک آگهیهای تبلیغاتی یک شرکت آبجو فروشی دعوت شد و به مدت دو دهه او همچنان سوژه این آگهیهای تبلیغاتی بود. همچنین در اواسط دهه هشتاد و اواخر دهه نود دو مرتبه سریالهایی براساس شخصیت مایک هامر ساخته شدند که با استقبال تماشاگران روبه رو شده و هربار تا دو سه سال نمایش آنها ادامه یافت .
اگر چه آثاری که اسپلین در روزگار پیری نوشت، متوانست موفقیت کارهای دوره جوانی اش را تکرار کند، با این حال اما تا سالهای پایانی عمر به نوشتن ادامه داد و پس از مرگش نیز چند اثر نیمه کاره باقی مانده از او، توسط یکی از دوستانش کامل شده و به چاپ رسید و در سالهای اخیر نیز هرکدام از آثارش که در بازار کتاب در دسترس نبوده مجددا منتشر شدهاند . شاید مجلس سنا و کلیسا در امریکا کتابهای او را محکوم کرده باشند، اما مردم به شدت از انها استقبال کرده و به یک معنا انها را بلعیده اند.
اگر ماندگاری را یکی از مهمترین نشانههای موفقیت و اهمیت یک اثر یا نویسنده بدانیم، باید گفت که میکی اسپلین و مایک هامر به نامهایی ماندگار در این ژانر برای مخاطبان خاصشان (عامه مردم) بدل شدهاند. شهرتی که در قیاس با دیگر نویسندگان هم ردیف خود از جنبه دوام و وسعت (در دیگر کشورها) قابل توجه است. کم نبودهاند نویسندگان مشهوری که آثاری به مراتب بهتر از او مینوشتند اما امروز چهره هایی کاملا فراموش شدهاند.
اغلب منتقدان از آثار میکی اسپلین به شدت انتقاد کرده و سکس و خشونت جانورخویانهای که در آنها هست به استهزا میگرفتند. به اعتقاد آنها مرز بین سکس و جنایت در آثار او مشخص نیست و به سختی میتوان گفت که کجا سکس تمام شده و جنایت آغاز می شود!
اسپلین به سرعت به جایگاه نویسنده پرفروش ترین کتابهای پلیسی جنایی زمان خود دست یافت و هامر هم به یک کاراگاه خصوصی محبوب و چند رسانهای بدل شد که نه تنها در رمانهای اسپلین که در رادیو، تلوزیون و روزنامههای کمیک استریپ حضور داشت و حتی چند دهه بعد در دو سریال پرمخاطب تلوزیونی ظاهر شد.
مایک هامر شخصیت اصلی ۱۳ رمان میکی اسپلین بود، که اولین بار در «من، هیئت منصفه» (در ایران ک من عادل هستم، ترجمه گیوگیرس آغاسی) در سال ۱۹۴۷ بود و آخرین آن، در سال ۱۹۹۶ با رمان کوچه عقبی بود. البته میکی اسپلین چند رمان نیمه تمام نیز داشت که بعد از مرگش توسط یکی از دوستان نزدیک او کامل شد .
شهرت آثار اسپلین و البته مایک هامر بدانجا رسیده بود که خود او را نیز به ستارهای رسانهای بدل کرده بود. چنان که نه تنها برای بازی در یکی ار اقتباسهای سینمایی از آثار با عنوان شکارچیان دختر، خود او در نقش مایک هامر ظاهر شد و یا به مدت دو دهه تصویر او برای تبلیغ نوعی از آبجو بکار گرفته میشد. البته حضور او در جلوی دوربین در دهههای بعد زمانی که به سن پیری هم رسیده بود ادامه داشت و او در چند اثر سینمایی حضور یافت و یکی ازآنها نیز به نقش خودش (میکی اسپلین) ظاهر شد!
میکی اسپلین در میانه دهه پنجاه، زمانی که زندگی مرفهی از طریق حقالتالیف آثارش و همچنین حق اقتباس سینمایی داستانهایش داشت، برای چند سالی نوشتن را کنار گذاشت، اما در اواسط دهه شصت دوباره به نوشتن روی آورد. داستانهای او در این دهه متاثر از حال و هوای حاکم بر دوران جنگ سرد، دستمایهای جاسوسی داشت و شخصتی تازه نیز به نام «تایگر مان» جایگزین مایک هامر شد، اما این جاسوس کارکشته و فوقالعاده که به نوعی نسخه امریکایی جیمز باند بود، هیچ گاه نتوانست از شهرت مایک هامر برخوردار شده و رقیبی برای جیمزباند محسوب شود و او در سایه نام مایک هامر ماند تا میکی اسپلین را همواره به عنوان خالق مایک هامر بشناسند. دانگرون مکی در کتاب «The erection set»– ۱۹۷۲ و ماکو هوکر در آخرین رمان او، «چیزی آن پایین وجود دارد» – ۲۰۰۳ از دیگر شخصیت های محوری در آثار او بودند که امروز فراموش شده به شمار میآیند.
فرانک موریسن اسپلین (میکی اسپلین) بچه محله بروکلین بود، متولد نهم مارس ۱۹۱۸؛ فرزند کاترین و جان ژوزف (که در یک بار امریکایی ایرلندی به عنوان فروشنده کار میکرد).
اسپلین در نیوجرسی و بروکلین بزرگ شد، دوران دبیرستان خود را در بروکلین در حالی که در اوج افسردگی بود، به پایان رساند. پیش از آن که در کالجی در کانزاس (جایی که در آنجا در مسابقات فوتبال و شنا شرکت میکرد)، ثبت نام کند. دست به کارهای عجیب و غریبی میزد و در شغلهایی همچون نگهبانی یا نجات غریقی مشغول به کارشد. اسپلین هیچگاه از کالج فارغالتحصیل نشد. او در سال ۱۹۴۰ کاری موقت در یک فروشگاه در نیویورک پیدا کرد، ایام کریسمس بود و این فروششگاه احتیاج به چند فروشنده برای این ایام داشت. در این فروشگاه بود که بایک جوان دیگر که او نیز متولد بروکلین بود آشنا شد. او میکی را به برادرش «ری گیل» که ویراستار بود معرفی کرد. آنها به یک نفر احتیاج داشتند که برای تصاویر کمیک استریپ ها متن بنویسد. میکی به صورت امتحانی در این کار شرکت کرد و نتیجه آن نیز بسیار رضایت بخش بود و نشان داد که از عهده انجام این کار برمی آید. با این حال اسپلین کار را نیمه کره رها کرد و به نیروی هوایی ارتش انگلیس پیوست و به عنوان مربی پرواز در میسیسیپی مشغول به کار شد و جایی که با اولین همسرش «مری آن پرین» آشنا شد.
جنگ که به پایان رسید این زوج به بروکلین بازگشتند، قطعه زمینی خریدند تا خانهی رویایی خود را در آن بسازند. میکی در این محل چادری علم کرد و پشت ماشین تایپش نشست.
هنوزمدت زیادی از بازگشت او به بروکلین نگذشته بود که او دوباره با برادران گیل ملاقات کرد. او ایده جدید برای نوشتن یکسری کمیک استریپ را در ذهن پرورش دادهبود و نام شخصیت اصلی آن را نیز مایک خطر گذاشته بود. ایده ای که در همان آغاز راه در فروش شکست خورد. از همین رو میکی دنیای کیک استریپ را رها کرد و تصمیم گرفت رمانی جنایی پلیسی بنویسد. او با استفاده از تجربیات زندگی خشن در بروکلین و خلق شخصیت مایک هامردر طول سههفته رمانی باعنوان «من، هیت منصفه» نوشت و به کمک ری گیل منتشر کرد. این رمان به سرعت به فروش رسید و درهای موفقیت را به روی او گشود. اسپلین در طول پنج سال ششرمان دیگر با استفاده از شخصیت مایک هامر که همگی انها پرفروش بودند: طپانچه من سریع است، یک شب خلوت، شکارچیان دختر، بوسه مرگبار و… از جمله این رمانها بودند.
در اوابل دهه پنجاه که در اوج شهرت بود و به لحاظ مالی نیز در رفاه به سر می برد به همراه همسرش ماری آن و چهار فرزندش (دو پسرو دو دختر) به مکانی خلوت در یواحل کارولینای جنوبی رفت، جایی که تا مدتها تنها سرگرمی او ضربه زدن به ماشین تایپش و نوشتن رمانهای تازه بود. برخلاف نویسندگی، اسپلین در زندگی خصوصی چندان موفق نبود، او سه بار ازدواج کرد. بار دوم در سال ۱۹۶۴ با هنرپیشهای به نام سری مارینو ازدواج کرد که تصاویر از او نیز روی جلد یکی از رمانهایش منتشر شده. ازدواج دوم او نیز با شکست روبهرو شد و سرانجام میکی با جنی راجرز جانسون ازدواج کرد که تا پایان زندگی در کنار او بود.
میکی در۱۷ جولای ۲۰۰۶ در خانه خودش در کارولینای جنوبی از دنیا رفت، در حالی که با همسرش سوم خود زندگی میکرد و چهار فرزند نیز داشت و شاید در این زمان مهمترین دلخوشی او انتشار۲۰۰ میلیون نسخه از نوشتههایش و خشنود و راضی نگه داشتن مخاطبانش بود.
اسپلین هیچگاه در نوشتههایش سراغ مسائل جدی نرفت، نهایت کاری که میکرد، جنبه عامهپسندانه داشت، بدون تردید میتوان گفت او برای پول می نوشت و البته خود او نیز ادعایی جز این نداشت و بارها به این مسئله اذعان کرد. اسپلین نویسندهای صاحب سبکی هنرمندانه و بزرگ نبود، نثر او ساده و صرح بود که اغلب با پردهدری، سکس و خشونت آمیخته میشد و این نکتهای بود که در آن زمان در هیچ یک از آثار پلیسی بدین شکل مورد استفاده قرار نگرفته بود و البته وجود سانسور اخلاقی نیز در این زمینه بیتاثیر نبود ، چنان که بعدها وقتی در دهه هفتاد پرداختن به سکس و خشونت تا حد بسیار زیادی آزاد شد، داستانهای او دیگر از این جنبه جذابیت چندانی برای خوانندگان نداشتند.
پیوست:
داستانهای میکی اسپلین بارها و بارها دستمایه ساخت فیلم و حتی سریال تلوریونی بوده، از دهه پنجاه تا دهه نود که آخرین سری موفق تلوزیونی با استفاده از این کاراکتر ساخته شد، اما ظاهرا دوباره اهالی سینما به فکر این افتادهاند که بهه سراغ مایک هامر بروند.
مسئولان کمپانی برادران وارنر میگویند قصد دارند ماجراجوییهای مایک هامر را تبدیل به یک مجموعه فیلم سینمایی دنبالهدار کنند. هنوز مشخص نیست این کمپانی کدام یک از کتابهای میکی اسپلین نویسنده را به عنوان اولین فیلم مایک هامری خود جلوی دوربین خواهد بود. این کمپانی هماکنون در جستوجوی بازیگر جوانی است که ایفای نقش مایک هامر را در جلوی دوربین به او بسپارد. گفته میشود مسئولان کمپانی برادران وارنر در این رابطه با چند بازیگر صحبت و مذاکراتی هم کردهاند ولی در این رابطه هنوز اسمی منتشر نشده است. وراث میکی اسپلین گفتهاند باید نظارت کامل بر تولید نسخه سینمایی قصههای این نویسنده قدیمی را داشته باشند. این در حالی است که کمپانی برادران وارنر گفته همزمان با تولید مجموعه فیلم مایک هامر، قصد احیا و دوبارهسازی کاراکتر اصلی آن را دارد. این کمپانی توضیحی درباره زمان شروع کار فیلمبرداری فیلم اکشن و پلیسی جدید خود نداده است. کار نگارش فیلمنامه قسمت اول تا یک ماه دیگر آغاز میشود و نویسنده فیلمنامه فیلم هنوز انتخاب نشده است.