این مقاله را به اشتراک بگذارید
نکاتی درباره «ایرانبرگر» مسعود جعفریجوزانی
سالاد مخلوط با طعم سیاست
آنتونیا شرکا
مسعود جعفریجوزانی بعد از ١۶سال – که فیلمسازی را بهنفع مجموعهسازی در تلویزیون و فعالیتهای صنفی سینمایی کنار گذاشته بود- بار دیگر با ایرانبرگر به صحنه سینما بازگشته است. برای ما پابهسنگذاشتهها که تصاویر فیلمهای موجنو سینمای بعد از انقلاب اسلامی ایران در دهه۶٠ هنوز روشن و شفاف هستند، مقایسه این فیلم «روستایی» با «جادههای سرد»، اولین فیلم جوزانی که ٣٠سال پیش ساخته شد، اتفاقی گریزناپذیر است که حین تماشای ایرانبرگر رخ میدهد. فیلم بیادعا، ساده و دراماتیک آن سالها کجا و فیلم پرادعا، پرهیاهو و کمدی این سالها کجا؟ البته قرار نیست یک کارگردان همیشه آنگونه بماند که در جوانی بوده که حتی لازم نیست. سال گذشته تماشای شهر موشهای٢ (مرضیه برومند)، شهر موشهای ٣٠سال پیش را یادمان انداخت و حسرت سالهای تاریکِ جنگ را در دهه ۶٠ در دلمان زنده کرد؛ سالهایی که با همه کمبودها و سختیها امکان تجربه زندگی را به مفهوم واقعی کلمه فراهم میکرد. اما چنانکه درباره آن فیلم گفتیم، روزگار عوض شده و فیلمهایی چون جادههای سرد و شهر موشها در سالهای دهه٩٠ بیگانه هستند و یحتمل جایگاهی ندارند. علیایحال ایرانبرگر ردی هم از دهه۶٠ دارد: بهشدت یادآور کمدی پرفروش اتوبوس (یدالله صمدی – ١٣۶۴) است، که آن فیلم نیز از فیلمنامه پرونده قدیمی پیرآباد (بهرام بیضایی) گرفته شده بود. نوع شوخیها و موقعیتهای خندهدار – که عمدتا از تقابل سنت/ مدرنیته، روستا/ شهر – بیشتر از آنکه ردی از تجربه کمدیسازی در دودهه اخیر تلویزیون و سینمای ما داشته باشد، همان اسلپاستیک یا کمدی بکوببکوب البته از نوع ایرانی آن است. همان تمایل به لودگی و دستانداختن روستاییان که ریشه در کمدیهای فیلمفارسی پیش از انقلاب دارد. فراموش نکنیم پس از نمایش جشنوارهای ایرانبرگر، کم نبودند گروههایی که در فضای مجازی نسبت به توهین به اقوام و هویتهای محلی اعتراض داشتند. اگر نخواهیم تا این حد سختگیر باشیم که با هر شوخی رفتاری یا لهجهای که قومیتی را تداعی میکند، برآشفته شویم، تقلید جوزانی از بعضی از تیپهای عامهپسند کمدی سالهای اخیر، ما را متوجه تمایلی میکند که سازندگان فیلم به راحتخنداندن و استفاده از الگوهای جوابپسداده در سینمای این سالها داشتهاند. (مگر فیلمفارسی کاری جز این میکرد؟) مثلا حضور محسن تنابنده در یکی از دو نقش اصلی فیلم، کلیشه روستایی لُرمسلک مجموعههایی مانند پایتخت را یادآوری میکند، همانطور که حضور سحر جعفریجوزانی سری سریالهای روستایی مهران مدیری از جمله «برره» را در اذهان زنده میکند. اما فیلمساز برای اینکه از مباحث داغ روز هم عقب نماند و رسالت سینمایی خود را هم بهعنوان یک فیلمساز «متعهد» فراموش نکرده باشد، به این سالاد مخلوط طرح مضامین سیاسی را هم – که در سالهای اخیر ملت ما را بدجوری درگیر کرده – اضافه میکند؛ در راس همهشان انتخابات. جوزانی در نشست خبری فیلم در برجمیلاد گفت: «ایرانبرگر یک فیلم ساده است در مورد روستایی کوچک که میخواهند در آن دموکراسی را پیاده کنند. در این فیلم آبپاش نماد آبپاش است و چماق نماد چماق، در این فیلم دنبال نماد نباشید و منظور من از این روستا کشور ایران نبوده است.» آنان که مدعیان دموکراسی در روستای ایرانبرگر هستند، آدمهای منفعتطلب و دغلبازی نشان داده میشوند که همه جنگشان بر سر رسیدن به قدرت به هر قیمتی است. امرالله و فتحالله آخر به قدرت نمیرسند اما نامزدی انتخاب میشود که دستبرقضا کمتر کسی او را میشناسد و واقعا معلوم نیست چه جایگاهی در دل مردم روستا دارد. در پایان روحانی روستا، اهالی را به حفظ آرامش و سکوت دعوت میکند و خلاصه همهچیز ختم به خیر میشود. رومئو و ژولیت به هم میرسند و آنان که عطش قدرت داشتند به خانههایشان برمیگردند. (جای شکرش باقیست که حداقل در عالم سینما و فیلم سر از جای دیگری درنمیآورند!) در نهایت ایرانبرگر در حالی که میتوانست آش شلهقلمکاری از لحظههای خندهدار، صحنههای لوس و گاه مبتذل و دلقکبازیهای کمدینهای آشنای سریالهای تلویزیونی باقی بماند، بیشتر اثر طعم گس خاطرات تلخ سیاسی را در وجودمان باقی میگذارد.. / شرق