این مقاله را به اشتراک بگذارید
یادداشتی درباره فیلم «لامپ صد»
خداحافظی طولانی با هیولا
سیدرضا صائمی
امسال را باید سال سعید آقاخانی دانست. درست زمانی که برای اولینبار سیمرغ بهترین بازیگر مرد سال را بالای دستش میبرد، نخستین فیلم بلند سینماییاش بر پرده اکران میشد تا احتمالا بعد از این شاهد آغاز یک سعید آقاخانی متفاوت در مسیر حرفهایاش باشیم؛ مسیری که دیگر چندان با تصویر طنازانهای که از او داریم منطبق نیست و گویی او در آغاز تجربه آشناییزدایی از خود قرار گرفته است. هم فیلمی که سال گذشته در جشنواره شرکت داده بود و بعد از پایان جشنواره مجوز اکران گرفت و هم نقشی که در فیلم «خداحافظی طولانی» فرزاد موتمن ایفا کرد، نه کمدی که جدی بود. جدی و تلخ!
«لامپ صد» را در چندلایه میتوان مورد بازخوانی و تاویل قرار داد. اول بهعنوان اولین فیلم بلند کارگردانی که به بازیگر و فیلمساز کمدی شهره بود که حالا در یک چرخش ژانری، دست به تجربه موقعیتی غیرکمیک میزند، هم فیلمی که بازهم واجد دو سطح موازی متفاوت در نسبت با سوژه معروف اعتیاد است. یکی توجه به نوع جدید مواد مخدر به نام شیشه که واقعیتر این است که آن را مواد محرک و توهمزا بدانیم که بیش از تخدیرکنندگی، سویه تخریبگرانه دارد.
دوم تغییر زاویه مولف نسبت به اعتیاد و توجه او به موقعیت دشوار ترک آن است. اغلب فیلمهایی که با لحن و رویکرد آسیبشناختی روانی- اجتماعی به اعتیاد نگریستهاند، تاثیرات اعتیاد یا چگونه مبتلاشدن به آن را به تصویر کشیدهاند، مثلا مهرجویی در«سنتوری» که عوامل اجتماعی- خانوادگی موثر در شکلگیری اعتیاد علی را روایت میکند، اما آقاخانی سراغ موقعیت و مراحل ترک اعتیاد رفته تا در کشاکش و نوسان این وضعیت دشوار، درام خود را شکل و بسط دهد. اگرچه انتخاب زاویه دید در مواجهه و بازخوانی سوژه اعتیاد در«لامپ صد» از تازگی بیشتری برخوردار است، اما هم از حیث روانشناختی شخصیت و هم ساختار درام فاقد منطق مستحکمی است. شاید مهمترین کاستی آن عدم باورپذیری شخصیت فرزین با بازی محسن تنابنده است که مخاطب بیش از آنکه او را بهعنوان یک مبتلا و معتاد به مواد تصویر کند و بپذیرد، او را بهعنوان نقی پایتخت در پسزمینه ذهنش تداعی میکند که گویی در حال ادایاعتیاددرآوردن است! اگرچه او و کارگردان تلاش کرده تا از کلیشه و الگوهای مرسوم کاراکتر معتاد پرهیز کند و شمایلی متفاوت از این پرسوناژ را به تصویر بکشد اما درعمل این اتفاق نمیافتد. بهویژه اینکه این عدم باورپذیری با مهمترین ضعف فیلم که پارادوکس و بلاتکلیفی درتعیین زبان و لحن روایت است، برجستهتر میشود. به این معنی که زبان و ساختار فیلم در بین دو ژانر کمدی و جدی در نوسان و بلاتکلیفی بهسر برده و فیلم را در یک تعلیق ژانری قرار میدهد. همین تعارض در خوانش مخاطب و حتی تعامل حسی با قهرمان داستان نیز تاثیر گذاشته و به درک فیلم او نیز سرایت میکند. گاهی مخاطب نمیداند باید به تنابنده بخندد یا با او همذاتپنداری همدلانه داشته باشد. با این حال وزنه اصلی فیلم بر دوش محسن تنابنده است که یک دلیل آن شخصیتمحوری بودن خود فیلمنامه است و دوم خاصیت و قابلیت بازیگری او که به نقشی محوری بدل میشود. گویی از ساره بیات بهدلیل معصومیت چهرهاش استفاده شده تا کارگردان از این ظرفیت درجهت بازنمایی موقعیت همسران افراد معتاد بهره برده و ظلمی که بر آنان میرود را باورپذیر کند. بااین حال خوشبختانه آقاخانی مراقب بوده در دام سانتیمانتالیسم عاطفی- احساسی سوژه قرار نگیرد و همچنان که فضا و بافت جغرافیایی فیلم بهدلیل تکیه بر موقعیتهای بیابانی زمخت و خشن است، ترسیم موقعیت رفتاری قصه نیز جدی و تلخ باشد. کاش آقاخانی صیانت بیشتری در حفظ این فضا میکرد تا با دوگانگی روایتی کمدی- جدی، این وضعیت دچار گسست روانی- عاطفی نشود. برخی از سکانسهای فیلم بهویژه صحنههای مربوط به بیابان که فرزین در حال صحبتکردن با دوربین است، بیشتر مبتلا به این تعارض شده و در یک فضای معلق کمدی- جدی آسیب میخورند. یکی از پیامدهای این موقعیت و ساختار روایی، کندی در ریتم و ضرباهنگ اثر است که موجب کشدارشدن قصه شده و بیش از آنکه درام در طول پیش برود، در عرض گسترش مییابد. این بسط عرضی درام موجب شده تا مخاطب با تکرار فضاهای ملالانگیز و کشدار کنشها و تنشهای درونی فرزین مواجه شده و احساس کند فیلم قصهای ندارد جز بسط کشدار یک ترک اعتیاد که به خداحافظی طولانی او با این هیولا بدل شده است. شاید این کشداری یا تردیدها و درجازدنها و عهدشکنیهایی که در فرزین نسبت به ترک اعتیاد میبینیم از حیث روانشناختی، منطقی به نظر برسد اما وقتی قرار است در فیلمی سینمایی داستان این موقعیت را روایت کنیم باید به عناصر دراماتیکی و فرمهای روایی آن وفادار باشیم تا قصه ما در یک موقعیت سینمایی، روایت شود نه یک مستند بلند!
با این حال باید اولین گام سعید آقاخانی را در ساخت فیلم بلند، نسبتا موفق دانست که دستکم میتوان رگههای دغدغهمندی فیلمساز را به سوژه در کلیت فیلم احساس کرد. فیلمی که قرار نیست به شخص معتاد برچسب زند، بلکه تلاش میکند تا نگاه متعارف کلیشهای نادرست درباره افراد معتاد را تغییر داده تا به آنها نه بهعنوان یکمجرم بلکه یکبیمار نگریست که در نهایت با حمایت و هدایت خانواده میتواند خود را از مخمصه و مرداب اعتیاد برهاند. فرزین نیز درنهایت در آن بیابان به رستگاری میرسد و بالاخره با کلی کلنجار و خوددرگیریهای ذهنی- روانی با هیولای اعتیاد بر وسوسه آن غلبه کرده و در آستانه تطهیر قرار میگیرد. درواقع فیلم اعتیاد را از زاویه نگاه دیگران که معمولا با سرکوفت و سرزنش همراه است و از نگاه خود شخص معتاد به خودش مینگرد که اگرچه با احساسات خودویرانگرانه و سرخوردگیهایی همراه است اما درنهایت این خود فرد است که میتواند خود را از دام اعتیاد برهاند. روبهخود گرفتن دوربین از سوی فرزین شاید نمادی از همین نگرش منتقدانه معتاد به خویش باشد. نگرشی که درنهایت بهجای خودویرانگری به خودبازسازی خویش تن میدهد تا به رهایی و رستگاری برسد.