این مقاله را به اشتراک بگذارید
وصال روحانی: واچوفسکی ها که فیلمهای خیالی و فانتزی متعددی را ساختهاند و در ژانر علمی ـ تخیلی صاحب سبک به حساب میآیند، کار جدیدی به نام «صعود به ژوپیتر» را رو کردهاند که هر چند بیش از حد شلوغ و گاهی غیر عقلایی به نظر میرسد اما از برخی جهات هیجان انگیز و برای تماشاگران جذاب هم نشان میدهد. شاید این فیلم در قیاس با سه گانه «متریکس» و «ابر اطلس» پایینتر به نظر برسد اما به هر حال ویژگیهای خود را دارد و قرار داشتناش در جمع ۱۰ فیلم پر فروش ۲۰ روز اخیر آمریکای شمالی تاییدی بر همین فرضیه به حساب میآید.
تعداد اتفاقات فیلم و نقشهها و کوشش طرفین ماجرا برای سرکوب طرف دیگر به اندازه و حدی است که تماشاگران برخی مسایل را قاطی میکنند ولی واچوفسکیها توانستهاند یک خط تفکیک بین کاراکترهای خوب و بد قصهشان ترسیم کنند و تعداد بر خوردهای آنان نیز همان طور که قبلا آمد، کم نیست. ترسیم مناظر و طراحی صحنهها نیز همان طور که در فیلمهایی از این دست در سطحی بالا قرار دارد، به بهترین شکل انجام پذیرفته است.
متولد عرشه
میلاکانیس در این فیلم ایفاگر رل اصلی ژوپیتر جونز است که در عرشه یک کشتی به دنیا آمده است. مادر روسی او به نام الکسی (ماریل دویل کندی) مدتها پیش وقتی گانگسترها شوهر بریتانیایی او به نام ماکسی میلیان (جیمز دارسی) را کشتند، چارهای جز فرار به آمریکا نداشت و سالها بعد ژوپیتر را در حالی میبینیم که کنار مادر قدری پیر شده و عمهاش به کارهای روزانه و خانهداری مشغول است. او از اقبال بد خود مینالد و به دنبال راهی برای فرار از این دنیای پر رنج میگردد و مکانی را میجوید که برایش آرامس آفرین باشد.
دو جور طرز تلقی
در فیلمی که عنوانش هم «صعود به مشتری» یعنی فرود اکران بر سیارهای در راه شیری و یکی از همسایههای زمین است و هم با اشاره به نام کاراکتر اول فیلم (ژوپیتر) از رویاهای او برای صعود اجتماعی و رسیدن به آرزوهایش میگوید، این کاراکتر مرکزی قطعاً و تحقیقاً با آن چه یک انسان عادی شناخته میشود، فرق هایی دارد و به آرامی مشخص میگردد که او بازتاب ژنتیک یک گونه از زندگی فضایی است و اگر توضیع دقیقتری بخواهید او به یک نسل از سلاطین فضایی تعلق دارد. خانواده او جهان تحت تسلط خوایش را به سه قسمت و بین سه تن از اعضای خاندان تقسیم کردهاند. یکی بالم (ادی ادماین) نام دارد، دیگری را کالیک (توپنس میدلتون) صدا میزنند و سومی هم تایتوس (داگلاس بوت) است و اگر یک خصیصه مشترک در هر سه دیده شود، این است که همگی میخواهند بر ثروت مادرشان چنگ بیندازد و مهمترین جزو مایملک مادر آنان همان سیاره زمین است! سیارهای که آن قدر شلوغ و سرشار از شکلها و گونههای مختلف زندگی است که نمیتوان آن را شمرد.
در جستجوی گوشه امن
به این ترتیب یکی از معدود امیدها و تکیه گاههای ژوپیتر برای بقاء در کره زمین که محل استقرار اوست، کین واینز (چانینگ تاتوم) به شمار میآید که یک سرباز برجسته اما اعتبار از دست داده است که کفشهایش قدرت پرواز دارند و در D.N.A اوعصارهها و نشانههای یک گرگ دیده و احساس می شود! این سرباز در یک جنگ بزرگ در جنوب شهر شیکاگو ژوپیتر را از دست عوامل تایتوس نجات میدهد و در کنار سرباز دیگری به نام اپینی (شون بین) میکوشد ژوپیتر را به ارث و حق و حقوق خود برساند و در گوشهای امن ماواء دهد. طبیعی است که در این راه فرار و گریزها و صعود و سقوطهای زیادی شکل گیرد و به خاطر ۳ بعدی بودن فیلم جلوه این صحنهها و تاثیرگذاری آن فراوان است. در همین راستا ژوپیتر در تشکیلات بوروکراتیک تمدنی دیگر هم نفوذ میکند تا برخی متعلقاتش را که مربوط به یکی از زندگیهای گذشتهاش میشود، بازیابد.
ادای احترام به تری گیلیام
شاید این یک ادای احترام به تری گیلیام و فیلم غیرمتعارف خیالی ـ حقیقی سال ۱۹۸۵ او یعنی «برزیل» باشد و البته نشانههایی از «ابر اطلس» را نیز در بردارد که نمونه معقولتر و کاملتری از ساینس فیکشنهای برادران واچوفسکی است. شاید هم کسی به ایرادات و نامعقول بودن برخی اتفاقات فیلم جدید این دو هنرمند کاری نداشته باشد زیرا وقتی ماجراها با سرعت و جذابیت ترسیم میشوند وتماشاگر نمیتواند چشم از آن برگیرد، همین نیز سند موفقیت به حساب میآید و کسی با محتوا کاری ندارد.
برای نسلهای بعدی
«اعتلای ژوپیتر» یا «صعود به مشتری» و یا هر اسم دیگری که برای این فیلم قایل باشیم، تفاوتی در این حقیقت ایجاد نمیکند که واچوفسکیها پیشتر به سطوحی در این ژانر (فیلمهای علمی ـ تخیلی) رسیده بودند ک این فیلم جدید علیرغم همه فنآوریهای جدیدش به سبب ضعف قصهاش به آن نایل نمیشود. شاید اگر بخواهیم برای نسلهای بعدی بگوییم فیلمهای ۱۵ سال اولیه قرن بیست و یکم به لحاظ فنی و ساختاری چگونه بودهاند، ژوپیتر کار مناسبی جلوه کند اما این فیلم هرگز تماشاگران را آن طور که متریکسها ناظران را مسحور میکردند، سحر نمیکند. شاید این هم از زرنگی واچوفسکیها باشد که هیچگاه شتاب قصه و شدت و حدت اتفاقات را کاهش نمیدهند تا به تماشاگران مجال و وقت مطرح کردن سوالاتی منطقی پیرامون برخی وقایع غیرمنطقی که در فیلم میبینند، داده نشود.
در کهکشان زندگی
در این میان ژوپیتر یعنی کاراکتر اول فیلم بارها در حالتی حیران به چند و چون اتفاقاتی که برایش روی میدهد، فکر میکند و نمیفهمد دور و برش چه خبر است. با این حال میلا کانیس به لطف امکانات فنی عالیای که در فیلم به کار گرفته شده، همه را قانع میکند که واقعاً یک موجود با اصالت قدیمی و در عین حال مدرن و فضایی در کهکشان زندگی است. موجودی که فقط در پایان قصه و سکانسهای آخر ثابت میشود که قهرمان داستان است و بهتر بگوییم فقط به نظر میرسد که چنین چیزی است.
سایر بیگانگان
سایر بازیگران فیلم شامل گوگو مباتا را، نیکی آموکا برد و دونا بای که آخری در «ابر اطلس» هم دیده شده بود، دیگر موجودات دارای رگ و ریشه فضایی و از تبار ژوپیتر هستند و به تبع آن به اندازه میلاکانیس دور از تصورات عامه قرار دارند و غیر قابل لمساند، این فیلمی است که میتواند ارتباطات انسانی را به حداقل برساند و در عین حال فضا را جایی واقعاً غیرقابل دیدن و تحمل ناپذیر جلوه بدهد. / بانی فیلم
منبع: The Wrap