این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلم کمپ ایکس ری با بازی پیمان معادی
از گوانتانامو تا هالیوود
تصویری سیاه از دخمه ای کهنه، ملال انگیز و هراس آور به نام گونتانامو، با زندانیانی در انتظار محکومیت، زمینه ساخت درام ارتشی "کمپ ایکس ری"، به نویسندگی و کارگردانی پیتر ساتلر شده است؛ فیلمی که اریک کوهن، منتقد سینمایی ایندی وایر، آن را "نمایش اخلاقی و گاه ساده لوحانه از شرایط فاجعه آمیز بازداشتگاه زندانیان سیاسی ارتش آمریکا" خوانده است که "جریان آشنایی و ایجاد ارتباط میان یک زندانی مسلمان و یک زن زندانبان آمریکایی هم چاشنی آن شده است."
فیلم با صحنه هایی از وقایع یازدهم سپتامبر در مرکز تجارت بین المللی نیویورک آغاز می شود و پس از صحنه بازداشت "علی" (با بازی پیمان معادی) در آلمان، به هشت سال بعد و زمان ورود نگهبان تازه ای به نام "ایمی کول" (کریستن استوارت) به گوانتانامو می رسد.
ایمی که برای فرار از زادگاه کوچکش به ارتش پیوسته، در اثر تحقیر و آزار جنسی سربازان دیگر تبدیل به یک فرمانبردار مطیع شده است. اما در نهایت، با دوستیای دور از جنبه های جنسی که بین او و علی به وجود می آید، کم کم حالت دفاعی اش فرو می ریزد و نوری از مهر و امید در درونش روشن می شود.
فیلمساز در کمپ ایکس ری، کوشیده است تا تنها وسیله ای برای بر ملا ساختن شرایط دردآور زندان و نمایش اعمالی که یادآور هر نوع شکنجه ای است نباشد. او درطول فیلم در رابطه با گناه یا بی گناهی زندانیان، از جمله علی بی طرف باقی می ماند. اما در عین حال خشم و تنفر شدیدی را که این زندانیان نسبت به زندانبانان خود احساس می کنند هم به نمایش می گذارد.
استیون هولدن، منتقد سینمایی نیویورک تایمز می نویسد: "فیلم کمپ ایکس ری به تماشاگر نشان می دهد که بازداشتگاه نیروی دریایی آمریکا در خلیج گوانتاناموی کوبا، چه برای زندانی و چه برای زندانبان یک جهنم است. اما نه جهنمی بدیهی و آشکار. "
"زندانیانی که شبانه روز تحت مراقبتند و محافظان هر سه دقیقه یک بار به داخل سلول آن ها نگاه می اندازند تا درصورت لزوم از خودکشی آن ها جلوگیری کنند."
"تماشاگر هرلحظه با این حس بیمارگونه روبروست که گروهی افراد فلک زده، در شرایطی غیرقابل تحمل و به شدت غیرانسانی قرارگرفته اند. شرایطی که فرار از آن غیرممکن و محال است. زندانیانی که "زندانی" خوانده نمی شوند چرا که در این صورت مفاد قوانین معاهده ژنو در مورد زندانیان جنگی، باید شامل حال آن ها هم بشود."
پیترساتلر، چند روز پیش از گشایش فیلمش در هالیوود، در جلسه پرسش و پاسخی که در دانشگاه نیویورک برگزار شد به حاضران گفت: "وقایع ۱۱ سپتامبر اثر وحشتناکی بر روح و روان مردم آمریکا داشته است. من در آن زمان تازه از مدرسه فیلم فارغ التحصیل شده بودم. بزرگترین چالش من هم این بوده که فیلمی از زندان گونتانامو که مردم می کوشند آن را فراموش کنند بسازم. فیلمی که مردم شب تعطیل آخر هفته برای تماشای آن به سینما بروند."
آقای ساتلر با پایان مدرسه فیلم در کارولینای شمالی به لس آنجلس نقل مکان کرد و ابتدا به عنوان گرافیست و بعد هم به عنوان فیلمنامه نویس در یکی از استودیوهای فیلمسازی این شهر مشغول به کار شد. فیلمنامه هایی که هیچ یک از آنها تا به امروز به مرحله تهیه و تولید نرسیده است.
سوژه فیلم کمپ ایکس ری، ضمن پژوهش های ساتلر، با دیدن عکسی از چرخ حامل کتاب های مورد درخواست زندانیان گوانتانامو به سراغش آمد. چرخی پر از ترجمه کتاب های "هری پاتر" به زبان عربی: "برای من برخورد قوانین سخت و تشریفات قراردادی ارتش با اموری که به صورتی بنیادی با این مسائل بی ارتباط است خیلی جالب بود. اموری مثل تاسیس کتابخانه در چنین زندان مخوفی و یا رساندن کتابی مثل هری پاتر به دست زندانیان. به نظرم واقعا عجیب و غریب آمد."
اما همین مسئله در خط داستانی فیلم، بهانه ای می شود برای ملاقات اولیه دو قهرمان اصلی، ایمی، محافظی که مشغول پخش کتاب بین زندانیان است و علی، زندانی عرب – تونسی بزرگ شده آلمان که زندانبانش را بخاطر نداشتن تازه ترین جلد "هری پاتر" به شدت سرزنش می کند.
در واقع کتاب هری پاتر در فیلم، سمبلی است از نیاز مبرم زندانیان به گریز از دنیای واقعی و گشت و گذاری هر چند خیالی و محال در قلمرو جادو و افسانه. کتاب در عین حال قصه ای است دنباله دار، حجیم و طولانی "با تعداد صفحاتی به اندازه یک کتاب آسمانی".
بازی پیمان معادی پس از "جدایی"
پیمان معادی پس از موفقیت فیلم" جدایی نادر از سیمین" از طرف ساتلر برای بازی در این فیلم دعوت به همکاری شد
پیمان معادی، بازیگر ایرانی، پس از موفقیت فیلم" جدایی نادر از سیمین" از طرف ساتلر برای بازی در فیلم کمپ ایکس دعوت به همکاری شد.
پیمان معادی که درحال حاضر در لس آنجلس زندگی می کند در گفتگویی با هارولد اکسپرس درباره شخصیت "علی امیری" فیلم می گوید:
"فکر می کنم او بیشتر از هزاربار قرآن را خوانده و مرور کرده است. اما کم کم حالت شک و تردیدی در او به وجود آمده. شک و تردید نسبت به همه چیز. شاید هم بخاطر تنهایی و فکرکردن زیاد است که باورهایش به تدریج رنگ باخته اند. او کم کم از حضور در جمع نمازخوانان هم خودداری می کند. بدترین چیز برای آدمی که به همه چیز دور وبرش مشکوک است همین است که نمی داند واقعا به کجا و یا به چه چیزی دست بیاویزد. این مسئله برای خیلی از زندانی هایی که مدت زیادی را در بیکاری می گذرانند پیش می آید. اما من فکر می کنم علی بعد از این واقعه به حالت طبیعی و به زندگی عادی بازخواهد گشت."
سوپراستار هالیوود و یک نقش جدی
در مراسم اکران فیلم در لس آنجلس که چند شب پیش برگزار شد، حضور کریستن استوارت، که بیشتر به دلیل نقش آفرینی در فیلم های فانتزی "گرگ و میش" شناخته می شود در نقش نگهبان زندان گوانتانامو، یکی از مسائل مورد بحث تماشاگران و منتقدان بود.
کریستن استوارت که پیش از سری فیلم های خون آشامی "گرگ و میش" در چند فیلم جدی از جمله "اتاق وحشت" در نقش دختر جودی فاستر بازی کرده است می گوید: "این برای من فرصتی بود تا بتوانم خودم را از چهره کلیشه ای که هالیوود برایم ساخته نجات بدهم.
برای همین هم وقتی فرصت مناسب پیش آمد، هرچند ریسک بود، اما پیشنهاد بازی در این نقش را با کمال میل قبول کردم. "
آقای هولدن منتقد نیویورک تایمز دراین مورد می نویسد: "کمپ ایکس ری اولین فیلمی است که در آن خانم استوارت ثابت می کند می تواند بازیگر جدی خوبی باشد. او در این فیلم چهره عبوس و پیچیده دختری ازشهرکی خفقان آور را که در آن احساس زندانی بودن می کرده است با مهارت ارائه می دهد."
همین منتقد درباره بازی پیمان معادی می نویسد: "آقای معادی از تمام امکاناتی که به عنوان یک بازیگر به او داده شده استفاده کرده و توانسته ابعاد گوناگونی به نقشی که عمدا هر گونه سابقه پیشین آن حذف شده ببخشد. شخصیتی خشن، به ناچار فرصت طلب و به شدت خشمگین، در عین حال با جنبه هایی انسانی عمیق و دوستداشتنی."
فیروزه خطیبی / بی بی سی
****
نقد فیلم «کمپ ایکسری» ساخته پیتر ساتلر
مهرزاد دانش
اهمیت دیالوگ
اولین نمای فیلم، صحنهی معروف انفجار برجهای دوقلو در یازده سپتامبر است. با عقبگرد دوربین معلوم میشود که این نما بخشی از یک گزارش است که دارد از تلویزیون پخش میشود؛ تلویزیونی در منزل علی امیر که بعد از قرار دادن چند دستگاه گوشی تلفن همراه روی میزش و اقامهی نماز، توسط مأموران آمریکایی ربوده و به اتهام دست داشتن در ماجرای آن واقعه، به گوانتانامو منتقل میشود. همین که فیلمساز نقطهی آغاز اثرش را از نمایش با واسطهی ماجرای یازده سپتامبر رقم میزند، انگار موضعش را هم در قبال انعکاس رسانهای و سیاسی آن مطرح میکند: اینکه فضای مزبور، به علت قرار گرفتن در معابر رسانهای، از شفافیت فاصله گرفته و مناسبات انسانی مربوط به آن، در پس غبارهای سیاسی و آوازهگری گم شده است. فیلم با همین ایده داستانش را گسترش میدهد و از این رو، مبنای درام، بر اساس توازی موقعیت انسانی دو شخص از دو طرف چیده شده است؛ دو طرف با همهی تضادهای پررنگشان که ابتدا قالبی دوقطبی به سطح تعاملشان میدهد: مسلمان/ مسیحی، مرد/ زن، زندانی/ زندانبان، تروریست/ آزادیخواه، پرحرف/ کمحرف، کتابخوان/ غیرکتابخوان و… اما این روند ثنویت، رفتهرفته مضمحل میشود و ماجرا از سطح به عمقی میرسد که همسانی این دو آدم را در بر دارد.
امی کول و علی امیر، دو آدم از دو نقطهی اقلیمی و فرهنگی مقابلاند، اما موقعیتی شبیه به هم دارند. در بدو امر این شباهت به چشم نمیآید. تنش اولیهای که در صحنهی حملهی زندانی پرخاشگر (محمود) به امی شکل میگیرد، فضایی تقابلی را به رخ میکشد که انگار تجلی همان وصفی است که سرپرست گروه از این محیط دارد: میدان جنگ. پس به تلافی ضربهای که به زیر چشم امی خورده است، او هم لگدی نثار پهلوی زندانی پرخاشگر میکند و همان کبودی ناشی از ضربه، بهانهای میشود برای نزدیکی بیشتر بین سرپرست گروه (رندی) و کول. اما این نزدیکی دیری نمیپاید و نافرجام رها میشود، چرا که مبنایش تکانههایی غریزی است و نه ادراکی تفاهمی. امی دختری است که برای گریز از موقعیت نامطلوبش به عضویت در ارتش پناه برده است. از مکالمهی اینترنتی او و مادرش، نکتهای درباره ماهیت این موقعیت نامطلوب درنمیآید که البته چندان هم مهم نیست. مهم ویژگی شخصیتی امی است که از بطن این گریز به دست میآید: مقاومت و تن ندادن به آنچه نامطلوب است. پس به شخصیت او نمیخورد که همچون خیلیهای دیگر، با دشمنانگاری زندانیان و صمیمیت با فرماندهان خلافکار و عیاش، روند کلیشهای کار را ادامه دهد. اینجا است که موقعیت دیالوگ به متن داستان ورود پیدا میکند. امی در ورای مونولوگهای فرماندهان و گزارشهای بیمعنای سر صف صبحگاهی و صحبتهای مقلدانه همگروهانش سر میز غذا، با وضعیتی غیرکلیشهای از طرف زندانی ۴۷۱ مواجه میشود: تمایل فراوان او به برقراری دیالوگ؛ ولو با حرفهایی که گاه خیلی هم ربط و معنا ندارند و به هر بهانهای، از کتاب گرفته تا دین، ابراز میشوند. امی ابتدا از حرف زدن با زندانی ۴۷۱ ابا دارد، احتمالاً به دلیل توصیههای مافوقش؛ و زندانی هم به دلیل همین امتناع او از همراهی در دیالوگ، تمهید پرتاب کردن تکههای مدفوع را به رویش پیاده میکند. اما این سرکشی و تنبیههای بعدی تأثیری در قطع عنصر دیالوگ ندارد و بهتدریج روند آن بین زندانی و زندانبان گستردهتر میشود. تداوم و گسترش دیالوگ، شباهتهای دو طرف را بیشتر عیان میسازد ولی از سوی دیگر اصرار ردههای مافوق هر دو طرف، مبنی بر قطع این دیالوگ را به همراه دارد؛ چه محمود و چه رندی. اینجا است که فیلمساز با موازیسازی موقعیت امی و علی، از همزمانی مرتب کردن تخت تا توالی نمازخوانی زندانیان با احترام به پرچم آمریکاییها، فضای همسان محیطیشان را تبلور بیشتری میدهد.
حالا امی در اثر برقراری دیالوگ با زندانیاش، به درکهای جدیدی رسیده است که یکی از جلوههایش، عدم تکرار شعارهای مراسم صبحگاهی است؛ کاری که قبلاً انجام میداد. شاید این آگاهی، جواب همان سؤالی باشد که علی هنگام آخرین مواجههاش با امی دائم از او میپرسد: «تو اینجا چی یاد گرفتی؟» و همین آگاهی است که میزانسن فضای بازداشتگاه را که تا کنون از بیرون میلههای سلول زاویهی دید داشت، به داخل سلول تغییر میدهد. حالا از داخل سلول علی ایستاده است و دختر را آن سوی میلهها نشسته میبینیم و از همه مهمتر، دست دو طرف است که با هم در تماس هستند.
مسیر نزدیکی این دو آدم، اگرچه در بخشهایی با ریتم و درام نامتناسب است، اما هم به دلیل اهمیت و جاافتادگی ایدهی دیالوگ در متن اثر، و هم به خاطر هندسهی درست چیدمان دیالوگها در پیشبرد فضای روایت، و هم به دلیل استفادهی هوشمندانه از المانهایی جزیی و مکمل مانند کتاب هری پاتر و اشعار امیلی دیکنز و جدول سودوکو، خاطرهی باغ وحش، شهرستان نبراسکا، ارجاعهای سینمایی (سکوت برهها، آلفرد هیچکاک)، تنهاییهای دخترانهی امی در اتاقش و… وضعیتی متقاعدکننده و حتی دوستداشتنی دارد.
ماهنامه فیلم
مشخصات فیلم
کمپ ایکسری/ Camp X-Ray
نویسنده و کارگردان: پیتر ساتلر، مدیر فیلمبرداری: جیمز لاکستن، تدوین: جرود بریسن، موسیقی: جس استروپ، بازیگران: کریستن استوارت (کول)، پیمان معادی (علی) و… محصول ۲۰۱۴ آمریکا، ۱۱۷ دقیقه.
سرباز جوانی به ارتش میپیوندد تا با این کار از شهر کوچک خفقانآورش دور شود، اما متوجه میشود که قرار نیست به عراق اعزام شود و در عوض سر از گوانتانامو درمیآورد. او در آنجا مورد اذیت و آزار مردان مافوقش قرار میگیرد ولی دوستی غیرمنتظرهای را با مرد جوانی تجربه میکند که هشت سال است در این زندان به سر میبرد.