این مقاله را به اشتراک بگذارید
از روزگار رفته…(۱): دوئل ریموند چندلر و آلفرد هیچکاک!
به همراه نامه چندلر به هیچکاک/ ترجمه مجتبی پورمحسن
«از روزگار رفته…» فصلیست در «مد و مه»که به خاطرات و اتفاقات چالب و خواندنی دنیای هنر و ادبیات میپردازد؛ نکاتی که گاه کمتر بدان پرداخته شده!
***
نویسندگان بزرگ اغلب از هالیود متنفر بودند! ویلیام فاکنر، ریموند چندلر از جمله آنها بودند که برای پول در هالیود کارکردند و همیشه هم از آن نفرت داشتند، سالینجر هم از جملهی آنها بود که کار نکرده از سینما اهالی آن دل خوشی نداشت (شرحش را در ناتوردشت به شکل محشری نوشته!) خیلی های دیگر هم بودند که اینجا فرصت پرداختن به آنها نیست. اشاره به آنها و پرداختن به چرایی آن بماند برای فرصتی دیگر…
ریموند چندلر اما در این مورد یک سروگردن بالاتر از دیگران بود، استعداد آن را داشت که به سرعت آدم گندِدماغی شود،اما با این حال او چندلر بود، چندلر کبیر و تا دنیا دنیاست با همین هفت هشت تا رمانش آن بالا بالاها برای خودش جای دستنیافتی دارد. چندلر تقریبا در اغلب همکاریهایش در سینما به مشکلاتی (کوچک یا بزرگ) برخورد، کار سینما و لااقل نوشتن برای سینما را یک جور وقت تلف کردن میدانست که خب برای آن پول خوبی میدادند و از آنجایی که همیشه مشکل مالی داشت، مجبور بود به آن تن بدهد.
همکاری او با آلفرد هیچکاک برای نوشتن فیلمنامه بیگانگان در ترن هم یکی از همین ماجراها بود، که به سرانجامی نرسید به قطع همکاری انجامید. هیچکاک در سینما برای خود غولی بود، صاحب سبک و در مرتبت استادی، هرچند به شخصه با وجود همهی شاهکارهایی که هیچکاک ساخته و از دیدن آنها لذت برده و می برم، چندلر را در این میان ترجیح میدهم، حتی اگر در این دعوا حق با هیچکاک بوده باشد (چون او به عنوان فیلمسازی صاحب سبک همهی عوامل را کنار هم مینشاند تا فیلم خودش را بسازد) باز هم من به طرف چندلر خواهم بود.
بگذریم نامهای که چندلر در همین مورد برای هیچکاک نوشته، چندی پیش توسط مجتبی پورمحسن (به او تبریک می گویم برای حسن سلیقههای همیشگیاش) ترجمه و در روزنامه فرهیختگان منتشر شد، حیف بود جای این نامه در پروندهی ریموند چندلر (که به صورت تدریجی در مد و مه منتشر می شود خالی باشد)، بنابراین با افزودن توضیحاتی این نوشته را دراینجا دوباره منتشر کردیم و شد اواین مطلب از بخش جدید از روزگار رفته…
***
بیگانگان در ترن – ساخته آلفرد هیچکاک
آلفرد هیچکاک روی فیلمی که میخواست در ابتدای دهه پنجاه بسازد، حساب خاصی باز کرده بود، بعد از چند فیلم شکست خورده، به دنبال فرصتی بود که دوباره اعتبار خود را ترمیم و احیا کند. او برای این منظور به سراغ رمانی به نام بیگانگان در ترن (غریبهای در قطار) نوشته ی پاتریشیا هایاسمیت رفت، او این رمان را خوانده و پسندیده بود (هیچکاک بیشتر از اینکه رمانهای کارگاهی یا پلیسی را بپسندد، داستانهایی را می پسندید که براساس وقایعی جنایی در زندگی آدمهایی معمولی بنا شده بودند بدون اینکه پلیسها یا کاراگاهان حضور محوری در آنها داشته باشند). او این کتاب را به عنوان دستمایهی فیلم تازهاش برگزید و برای نوشتن فیلمنامه به سراغ ریموند چندلر رفت.
او بعدها در گفت و گو با فرانسوا تروفو گفت، وقتی با نویسندهای که تخصصش داستان جناییست کار می کند به نتیجه دلخواه نمیرسد: «با هم مینشستیم و من میگفتم: ” چطور است این کار را بکنیم؟” و او (چندلر) می گفت :”اگر میتوانی خودت حلش کنی دیگر چه نیازی به من داری؟” کاری که او انجام داد به هیچ دردی نمیخورد و من عاقبت از خانم چنزی اورموند که یکی از دستیاران بن هکت بود، استفاده کردم…»
ظاهرا این مشکل فقط مربوط به چندلر نبود، بقیههم نتوانستند از داستان چیز بهدرد بخوری دربیاورند. به نظر داستان از شرایطی برخوردار بود که فیلمنامه خوب در آوردن از آن کار دشواری به جساب میآمد و بنابراین نه خود داستان و نه فیلمنامه توجه کسی جز هیچکاک را برنمیانگیخت. چرا که حلقهی مفقوده این ماجرا در دست خود هیچکاک و متکی برتواناییهای بسیار بالای او در کارگردانی سینما بود. سرانجام هم از این فیلمنامه نا موفق توانست یکی از موفقترین فیلمهایش را بسازد؛ یک فیلم جنایی و دلهرهآور که خیلیها دوست داشتند نمونهاش را بسازند، اما نمیتوانستند، چون هیچکاک نبودند.
اما ماجرای اختلاف هیچکاک و چندلر حواشی دیگری هم داشت که نامهی چندلر به او یادگار همان روزهاست. (حمید رضا امیدی سرور)
***
نامهی ریموند چندلر به آلفرد هیچکاک
مجتبی پور محسن
آلفرد هیچکاک
در سال ۱۹۵۰ آلفرد هیچکاک، ریموند چندلر را که قبلا نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه شده بود، برای نوشتن فیلمنامه فیلم بعدیاش، «غریبهها در قطار» براساس رمانی به همین نام از پاتریشیا هایاسمیت، استخدام کرد. تقریبا از همان ابتدا مشخص شد که ایدههای هیچکاک و چندلر درباره داستان با هم در تعارض است. قبل از اینکه رابطه این دو کاملا شکرآب شود، چندلر با صدای بلند و در مکانی عمومی و زیر گوش هیچکاک داد زد: « خپل رو نیگا کن که داره زور میزنه از ماشینش بیاد بیرون!»خیلی طول نکشید که چندلر از پروژه کنار رفت و بیشتر بخشهای نوشتهاش حذف شد. هیچکاک فیلمنامه را داد دست دو نفر دیگر تا آنطور که خودش میخواهد، آن را بنویسند. تلاش مشترک او و چندلر در تنها اشتراک نظرشان، یعنی حذف نام چندلر از تیتراژ فیلم، به جایی نرسید. این نامه را چندلر ششم دسامبر ۱۹۵۰ در اوج عصبانیت و پس از خواندن نسخه نهایی فیلمنامه به آلفرد هیچکاک نوشت.
«هیچ» عزیز
با وجود بیاعتنایی زیاد و گستردهات به مکاتباتم درباره موضوع فیلمنامه «غریبهها در قطار» و اینکه نتوانستی نظری دربارهاش بدهی و با وجود اینکه از زمانی که نوشتن فیلمنامه واقعی را آغاز کردم- چون اگر حمل بر سوءنیت نکنم، تنها چیزی که میتوانم بگویم چنین روندی بخشی از فساد سیستم استاندارد هالیوود است- کلمهای از تو نشنیدم، علیرغم این و با وجود این جمله شدیدا طاقتفرسا، احساس میکنم که صرفا برای ثبت در تاریخ، باید نظراتم را درباره اینکه این نسخه نهایی فیلمنامه به کجا انجامید، به تو بگویم. من میفهمم که تو هر طور شده در متن من دنبال اشکال میگشتی، فکر میکردی فلان صحنه بیش از حد طولانی است یا بهمان سازوکار بیش از اندازه خام است. میتوانم بفهمم نظرت را درباره چیزهای مشخصی که میخواستی تغییر بدهی، چون شاید مقداری از آن تغییرات از هیچ کجا به تو تحمیل شده بود. چیزی که نمیتوانم بفهمم این است که فیلمنامهای را تایید کردهای که همان مقدار روح و سرزندگیاش به انبوهی از کلیشههای خام، شخصیتهای بیچهره و دیالوگهایی تقلیل داده شده که هر نویسندهای یاد گرفته آن را ننویسد؛ از آنهایی که هر چیزی را دوبار میگوید و چیزی باقی نمیگذارد که دوربین یا بازیگر تلویحا برساند. البته تو حتما دلایل خودت را داشتهای، اما با استفاده از عبارتی که اولین بار مکس بیربوم به کار برد، میگویم که «ذهنی بسیار کمهوشتر از من» هم کفایت خواهد کرد که حدس بزند نوشتهها چه بودند.
صرفنظر از اینکه اسم من در فهرست عوامل فیلم بیاید یا نه، نمیترسم که کسی فکر کند این متن را من نوشتهام. آنها به خوبی خواهند فهمید که کار من نیست. حداقل اگر فیلمنامه بهتری درآورده بودی، من نباید اهمیتی میدادم که به من باور داری یا نه. نباید اهمیت میدادم اما اگر میخواستی چنین چیز سطحیای را بنویسی، آخر چرا از اول به خودت زحمت دادی و آمدی سراغ من؟ چه حیف و میل پول! چه وقت تلفکردنی! جوابش این نیست که پول خوبی گرفتهام. هیچ کس نمیتواند به خاطر تلف شدن وقتش به اندازه کافی دستمزد بگیرد.
ریموند چندلر
افزوده مد و مه: البته چندلر این نامه را بعد از خواندن فیلمنامه نهایی نوشته، حق هم با او بوده چون فیلمنامه چنگی به دل نمی زده، اما هیچکاک با استادی تمام از همین فیلمنامه، اثری درخشان ساخت که نه تنها چند شکست پی در پی او در آن سالها را جبران کرد و با توفیق چند جانبه همراه بود، بلکه هنوز که هنوز است به عنوان اثری ارزشمند در سینما دیدنی ست.
انتشار در مد و مه: ۱۲ بهمن