این مقاله را به اشتراک بگذارید
مجله نگین (۱۳۴۹): سنگر و قمقمههای خالی، بههمت کتاب زمان، زیور طبع یافت!
معرفی و نقد سنگر و قمقمه های خالی و ملکوت در زمان نخستین انتشار
نوشته زیر را می توان اولین معرفی و نقد مجموعه آثار بهرام صادقی به حساب آورد، نوشته ای که در مجله نگین در ۳۱ تیر ماه ۱۳۴۹، اندک زمانی بعد از انتشار سنگر قمقمه های خالی (که در این نسخه -چاپ نخست- ملکوت هم جزو این مجموعه بود)، منتشر شده. به هر حال از آنجا که بهرام صادقی همچون هر نویسنده پیشرو دیگر در زمان خود آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفت. این نوشته و نظایر آن می تواند بازگو کننده دیدگاه هایی باشد که در زمان انتشار پیرامون این اثر برانگیخته شده بود.
***
مجموعه داستانهای بهرام صادقی، سنگر و قمقمههای خالی، بههمت کتاب زمان، زیور طبع یافت. بحث درخصوص بهرام صادقی نویسنده تعدادی از داستانهای کوتاه خوب فارسی را به آینده موکول میکنیم. آنچه در اینجا میآید، اشارهای است بهملکوت تنها داستان بلند صادقی تا اینزمان و این خود، افتتاح سخنی درباره او:
ملکوت اثر بهرام صادقی یک داستان بلند نیست. چرا که داستان بلند قبل از هرچیز از یک پیکره یا استخوانبندی واحد تشکیل شده است. این استخوانبندی-قبل از هرچیز-یک کل است. مصالح و اجزاء این کل، دیگر بهخودی خود و مستقلا واجد ارزشی نیستند و تنها در آن کل است که ارزش و هدف مییابند.
بهبیان دیگر، داستان بلند یک ساختمان است. معمار این ساختمان، مصالح را تکتک انتخاب میکند و در این مجموعه بهکار میبرد. هریک از این مصالح و اجزاء بیرون از ساختمان جدید خود میتواند یک کل باشد، اما درقبال ساختمان نو، جزئی است از پیکرهی آن؛ جزئی که متکی است و متکا، و تمامی سعیاش پر کردن و تکامل کل است. این مصالح و اجزاء درهم فرومیروند، بر یکدیگر استوار میشوند. اشکالشان را از دست میدهند تا پیکرهی نو با شکل جدید، خلق شود. پس شکل غایت و نهایتی است که از همآهنگی و توازن اجزاء استخوان بندی و بالطبع کل ساختمان داستان بلند، عاید میشود.
با این مقدمه بهملکوت بازمیگردیم. ملکوت ولی، از یک ساختمان و استخوانبندی محکم که اجزائش درخدمت یک “کل” باشند، برخوردار نشده است. استخوانبندی ملکوت متزلزل است. چرا؟ به اثر بازمیگردیم:
در ملکوت، صادقی سعی کرده است با ساختن آدمها و قهرمانانی از دو دنیا و روبرو کردن آنها باهم و ایجاد ارتباط میان آنها، دنیای واحد داستان بلندش را بسازد. توضیح میدهم:
نخست داستان را از طرح محدودش جدا کنیم و نگاهی بیندازیم به آن؛ گفتم که ملکوت دو دنیا دارد. یعنی میخواهد از دو دنیا تشکیل شود. آدمهای دنیای اول: مودت- مرد چاق-مرد جوان (یا منشی جوان) ؛ آدمهایی وابسته و اسیر زندگی روزمره و معتاد بهخوروخواب و خشم و شهوت. . .
اما قهرمانان دنیای دوم: م. ل-دکتر خانم-ساقی-شکو-و حتی: ناشناس بهجهان پای در گل و محدود زمینی وابسته نیستند. آسمانیاند. رنگ اساطیر دارند و با تحقیر به آدمهای خاکی که مقهور رنج و تیرهروزی و مرگ هستند مینگرند. با اینهمه اینان بهزمین آمدهاند. م. ل قصرش را ترک گفته و پس از سفرهای طولانی، گذارش به این شهر کوچک و مطب دکتر حاتم افتاده است. اینجاست که میباید رابطهی ایندو دنیا تحقق یابد یا شکل بگیرد، اما. . .
ملکوت – بهرام صادقی – در چاگ نخست یکی از داستانهای سنگر و قمقمه های خالی بود، اما از چاپ دوم به بعد خود کتابی مستقل شد
ملکوت دارای شش فصل است.
فصل اول: داستان دوستان و تفرج در باغ و حلول “ناگهانی” جن در آقای مودت (ساعت یازده شب) و مراجعه بهمطب دکتر حاتم (از زبان سوم شخص/نویسنده) .
فصل دوم: قسمتی از دفتر خاطرات م. ل
فصل سوم: حدیث نفسی است از زبان م. ل که نثری شاعرانه دارد.
فصل چهارم: باز از زبان سوم شخص/ نویسنده نقل شده است و بهملاقات پنهانی شکو و ساقی میپردازد.
فصل پنجم: ملاقات دکتر حاتم با م. ل (سوم شخص/نویسنده) .
فصل ششم: بازگشت بهداستان دوستان. آنها بهباغ مراجعت میکنند. بعد دکتر حاتم از راه میرسد. درحالیکه م. ل در ماشین نشسته است. او آمده است حقایقی را بگوید. در همین قسمت است که میخوانیم م. ل خداست و دکتر حاتم شیطان است. سپید میزند.
این بود فهرست فصول کتاب و شرحی بسیار مختصر درباره هر فصل. صادقی در فصل اول میکوشد آدمهای دنیای اول را وارد دنیای دسته دوم کند. گوئی صادقی میخواهد مودت-مرد جوان- مرد چاق را از زندگی معمولی و حقیرشان بکند و صحنهای را دربرابر چشمان آنها بگشاید که در زندگی محدود آنها بیسابقه است. بهبیانی دیگر گویا صادقی ایندسته را درست در لحظهای غافلگیر میکند که بهخیال خود، راحت کردهاند. مثل اینکه ناگهان باید چشم باز کنند و ببینند چگونه خوشباوری و تفرجشان بیهوده است و عنقریب، گرفتار مرگی بیامان خواهند بود و. . .
صادقی پتکی را بر سر خوشباوری اینعده فرود میآورد. برجا میخکوبشان میکند تا یک لحظه حیرتزده چشم باز کنند و ببینند، خوابشان، خواب خرگوشی و زندگیشان، سراسر مبتذل و احمقانه بوده است. تا آنحد که شایسته دریابند در چنگ سرنوشتی کور و بیترحم و محتوم مقهورند و راه گریز ندارند و مرگ ناگاه از گرد راه خواهد رسید و به “مرد دهقان” که با بچهاش و خرش از بازار ده برمیگردد و برای شب و فردایش قند و دود و نفت خریده است و شاید هم پارچه چیت گلدار قرمزی برای زنش و کفش ساغری پولکنشانی برای دختر دمبختش” (ص ۷۷۳-سنگر و قمقمههای خالی) امان نخواهد داد.
اما صادقی به این بهانه-یعنی حلول جن در آقای مودت-خواسته است آدمهای دسته اول را راه بیندازد و وارد ماجرا کند. یعنی میخواهد ایندو دنیا را کنار هم بگذارد و یا ترکیب کند. در این مهم آیا توفیق یار صادقی است؟ اگر نگاهی دقیقتر بهفهرست فصلها و نیز کل ملکوت بیندازیم روشن میشود که داستان، کمتر بهدسته اول مربوط میشود. میشود گفت حلول جن (فصل اول) تنها نقش مدخل داستان اصلی را بازی میکند. م. ل (خدا) بهمطب دکتر حاتم (شیطان) میآید تا آخرین عضو سالمش (دستش را) قطع کند. فصل دوم-سوم-چهارم-پنجم، بازگوینده این داستان-یا بهتر بگویم داستان اصلی- است. م. ل گذشته خودش را بازمیگوید. از پدرومادرش و قصرش سخن میگوید. از پسرش و اینکه چگونه او را کشته است و جسد او را همراه خود آورده.
در اینقسمت است که صادقی سعی کرده است، بهدنیای اساطیر-اساطیر مذهبی- بپردازد و همچون “تقی مدرسی” در “یکلیا و تنهائی او” از چشم خویش بهیک بازنویسی کتب مقدس دست زند. اینگونه است که چهار فصل اخیر به م. ل، دکتر حاتم شکو، ساقی و. . . اختصاص یافته و بازگوینده گوشههای دنیای دسته دوم است.
بهرام صادقی
مختصر اینکه در اینقسمت م. ل و زندگی گذشتهاش و روابطش با دکتر حاتم مطرح میشود، در این فصول رابطهی خواننده با دسته اول یا دوستان باغ گسیخته میشود و خواننده مودت-مرد چاق-منشی جوان را بکلی از یاد میبرد. چرا که دسته اول از این دنیا جدا هستند و حتی عوامل ارتباط دو دنیا آنقدر قوی نیست تا حد اقل در ذهن خواننده، شکلی از آمیختگی، ایجاد کند. بدینصورت عوامل ارتباط ضعیف است و درنتیجه استخوانبندی ملکوت متزلزل شده.
صادقی نمیتواند دسته اول را وارد دنیای دسته دوم کند. همچنانکه دنیای دسته دوم نیز کماکان، ممنوع و دربسته میماند.
دکتر حاتم با فرستادن جن بهمعده مودت و حتی زدن آمپولهای سمی (که به احوال بعضی رمانهای پلیسی و فیلمهای هراسآور شبیه است) میکوشد خود را بهدنیای دسته اول تحمیل کند. اما این عوامل، همچنان به “بهانه و مستمسک” شبیه است و قدرت تهنشست ندارد. همانطور که م. ل در این جریان، فارغ البال است. بهخود میاندیشد و بکلی از حوادث مطب دکتر حاتم، دور میماند.
بر این منوال تفرقه در درونمایه نیز راه مییابد. ملکوت ناگاه شکسته میشود. دو قسمت میشود و هر قسمت برای خود سازی جداگانه میزند. همچنانکه فصل اول، حالوهوایی دیگر دارد (که ظاهرا زودتر نوشته شده است) و از طنزی عمیق-طنزصادقی در داستانهای کوتاهش-برخوردار است، گویی هدف دیگری را تعقیب میکند که در مجموعه اثر نمیگنجد. حتی اگر بهعنوان مدخل از آن استفاده شده باشد. همچنین است فصل ششم. (و البته نه تمام فصل) -نتیجه میگیرم:
اولا-صادقی در ساختن تراژدی با شکست روبرو شده است. داستان میکوشد، حد اقل تمثیلی بهدست دهد. سرنوشت دسته اول، بیآنکه وجود دسته دوم مطرح یا موثر باشد، بهراه خویش میرود. گویی چهرههای هردسته، بهدنیای خویش وابستهاند و هیچگاه نمیتوانند از جهان خود، پا بیرون بگذارند.
ثانیا-با حذف فصل اول و قسمتهایی از فصل سوم و اصلاحاتی در چهار فصل دیگر، ملکوت از حواشی پیراسته میشود و بهمتن میرسد. متن اخیر ارزشهای خود را درخود دارد. بهبیانی دیگر خلوص ملکوت شاید با این بازنویسی، رخ نماید.
ثالثا-صادقی ملکوت قبل از آنکه، داستاننویسی باشد در بند نقل قصهای، شاعر و یا شاید فیلسوف است، صادقیداستاننویس، مقهور صادقی روشنفکر شده است.
رابعا-با اینهمه، همچنان من، صادقی نویسنده تعدادی از بهترین داستانهای کوتاه پانزده سال اخیر را در ملکوت هم میبینم. مخصوصا هنر مهم صادقی، “شخصیتپردازی” در ملکوت هم دیده میشود. آدمها و قهرمانانی که صادقی در ملکوت ساخته است، همه وجود دارند، حس میشوند، بیآنکه نویسنده آنها را به اثر تحمیل کند. چرا که از خصایصی چشمگیر برخوردارند.
معرفی کتاب سنگر و قمقمههای خالی، کتاب زمان-فروردینماه ۹۴-مجموعه داستانهای بهرام
نقل از مجله نگین؛ شماره ۶۲،ذر ۳۱ تیر ۱۳۴۹ (نام نویسنده مطلب مشخص نیست)
توضیح اینکه در چاپ نخست «سنگر قمقمه های خالی» داستان بلند «ملکوت» نیز یکی از داستانهای این مجموعه را تشکیل می داد که در چاپ های بعدی (در ابتدای دهه ۵۰) به صلاحدید ناشر، نویسنده و یا ابوالحسن نجفی که کتاب به همت او منتشر شده بود، ملکوت از این مجموعه حذف و در قالب کتابی مستقل منتشر شد. (مد و مه)
انتشار در مد و مه: دی ماه ۱۳۹۱