این مقاله را به اشتراک بگذارید
زندگی مشترک یک نویسندهی ادبیات پلیسی با کارگاه
ترجمهی نینا وباب
او را از پرکارترین نویسندگان قرن بیستم لقب دادهاند، چهار صبح از خواب بیدار میشد، نوشتن را آغاز میکرد و تا ظهر دستکم ۶۰ صفحه مینوشت. نخستین رمانش را در سال ۱۹۱۹ نوشت و دو سال بعد با نام مستعار جی.سیم منتشر کرد، در این فاصله ۸۰۰ قطعه فکاهی هم با نام مستعار مسیو لکوک به چاپ رساند. خودش میگوید که اولین داستانهایش را تنها برای کسب درآمد نوشته، چرا که باور نمیکرد نوشتههایش خوانندهای داشته باشند، اما حالا با گذشت نزدیک به یک قرن، از او با عنوان مشهورترین نویسنده رمانهای پلیسی یاد میکنند. ژرژ ژوزف کریستین سیمنون در سال ۱۹۰۳ در شهر لیژ بلژیک به دنیا آمد.
در نوجوانی شغلهای زیادی را تجربه کرد که شاگردی در یک کتابفروشی و خبرنگاری از جمله آنهاست. به لطف همین کارها بود که با گروهها و طبقات مختلف مردم آشنا شد، کسانی که گهگاهی گذارشان به اداره پلیس میافتاد. اولین کارش که در سال ۱۹۱۹ منتشر شد و هنگامی که سیمنون سرگرم سر و کله زدن با موضوعات بیاهمیت انسانی بود، در نشریه گازت دو لیژ بهعنوان خبرنگار مشغول به کار شد و نشریه به او پیشنهاد کرد که از رازهای شهر بنویسد؛ داستانهایی از مشروبخوریها، هتلهای ارزان و ماجراهای پلیسی که در عین حال عناوین مجرمانه هم داشته باشند. دو سال کار در این نشریه همچنین موجب شد وی مهارتهای تندنویسی را بیاموزد و با زندگی شبانه (فاحشهها، مستی و عیاشیهای عمومی) آشنا شود. اما مرگ پدر در سال ۱۹۲۲ سیمنون را به همراه رژینه رنشون به پاریس کشاند.
او در اولین روزها تلاش کرد با پاریس آشنا شود و به همین منظور به هتلهای ارزان، بارها و رستورانها سر زد. او و رژینه در مارس ۱۹۲۳ با هم ازدواج کردند. سیمنون در سال ۱۹۳۰ مشهورترین شخصیت داستانهایش را خلق کرد. سیمنون در همین روزها در مصاحبهای، نویسندگی را نه یک حرفه که «کار غم» پنداشت و تأکید کرد که نویسنده نمیتواند شاد باشد چراکه «اگر کسی میخواهد هنرمند باشد پس به دنبال خودش میگردد. هر نویسندهای میخواهد خودش را از لابهلای شخصیتهایش پیدا کند، از میان نوشتههایش.»
او پس از بازگشت از آمریکا، ابتدا در پاریس و بعد در سوئیس زندگی کرد. در سال ۱۹۶۴ از دنیس جدا شد و رابطهای عاشقانه را با ترسا که بهعنوان خدمتکار در خانهاش کار میکرد، سر گرفت. در سال ۱۹۷۲ داستاننویسی را کنار گذاشت و نوشتن زندگینامهاش را آغاز کرد. زندگی او اما همچنان باید با ماجرایی دیگر دست و پنجه نرم میکرد و آن خودکشی دختر ۲۵ سالهاش در سال ۱۹۷۸ بود، اتفاقی که غمی بزرگ را تا آخر بر دوشش گذاشت. ژرژ سیمنون در سال ۸۴، با عمل جراحی روی تومور مغزیاش یکبار از مرگ نجات یافت، اما مرگ از او دست نکشید و سرانجام در چهارم سپتامبر ۱۹۸۹ هنگامی که در خواب بود، آرام گرفت.
سیمنون که در سال ۲۰۰۵، «بزرگترین بلژیکی» نام گرفت. از بیش از ۲۰۰ رمان، ۱۵۰ داستان کوتاه، چند جلد زندگینامه، مقالات بیشمار و تعداد زیادی رمان عامهپسند برجای گذاشت. اما شهرتش صرفاً به اینها برنمیگردد، او یکی از معروفترین کارآگاهان جهان را نیز خلق کرد؛ کمیسر ژول مگره که در سال ۱۹۳۰ و در سن ۴۵ سالگی متولد شد. این نویسندهی معروف رمانهای پلیسی، کمیسر مگره و همسرش مادام مگره را مأمور کرد تا از زندگیهای پررمز اطرافشان پرده بردارند. او در ۷۵ رمان و ۲۸ داستان کوتاه که به تدریج از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۷۲ منتشر شدند، به این زوج دوستداشتنی جان بخشید.
«مسافری که با ستاره شمال آمد» اولین این رمانها و «مگره و مسیو چارلز» آخرین آنها بود. خود سیمنون میگوید که با خلق مگره، به او عمری جاودان بخشیده، کارآگاهی که با گذشت سالهای سال در همان ۴۵ سالگی متوقف مانده و با هر بار اقتباس تلویزیونی و رادیویی، دوباره جان میگیرد. ژول مگره کشاورز زادهای است که در سودای پزشکی به پاریس میرود، اما به عضویت پلیس درمیآید و با بهرهمندی از دقت و هوش خود، مدارج ترقی را یکی یکی طی میکند. او البته تفاوتهایی با هرکول پوآرو و شرلوک هلمز دارد، کمیسر ما ازدواج کرده و همسرش لوئیز را که زنی مهربان و آشپزی تواناست، دوست دارد. مگره که در نخستین داستانها مهربان و سادهدل به نظر میرسد، به تدریج به مردی پخته بدل میشود که اعتماد و توجه خیلیها را جلب میکند. کمیسر مگره و لوئیز که اغلب اوقات با نام مادام مگره از او یاد میشود، دخترشان را هنگام تولد از دست دادهاند و در اغلب داستانها در بلوار ریشار لنوار ۱۳۲ زندگی میکنند. کمیسر مگره معمولاً تحقیقاتش را در پاریس انجام میدهد، اما گذرش به بریتانیا، هلند، آلمان، بلژیک، سوئیس، فنلاند و ایالاتمتحده آمریکا هم میافتد.
نامهای به مگره
بهمناسبت پنجاهمین سالگرد خلق شخصیتاش
۱۹۷۹
مگره عزیز من،
احتمالاً از دریافت نامهای از سوی من شگفتزده خواهی شد، چراکه هفت سالی از جدایی ما میگذرد. امروز ۵۰ سال از روزی میگذرد که در دلفزیجل(۱) یکدیگر را ملاقات کردیم. حدوداً ۴۵ سال سن داشتی در حالی که من ۲۵ ساله بودم. اما تو خوششانس بودی، چراکه با گذشت سالها از چنان روزی، حتی یک سال هم پیرتر نشدی. ماجراجوییها و ملاقاتهامان به آخر نرسیده بود که تو به ۴۳ سالگی رسیدی، چراکه آن زمان، سن بازنشستگی برای نیروی پلیس، حتی در کمیساریای بخش ۴۵ سالگی بود.
خب، امروز چند ساله باید باشی؟ از اعطای چنین مزیتی به تو هیچ ایدهای ندارم، امتیازی که سالهای طولانی از آن بهرهمند شدهای. من اما مثل هر موجود میرایی، با سرعتی چندین برابر تو پیر شدهام، و حالا ۷۶ سالگی را هم رد کردهام. نمیدانم هنوز هم در همان خانه کوچک در حومه مین آنلویق زندگی میکنی یا همچنان به ماهیگیری میروی؛ یا کلاه حصیری مضحکت را به سر میگذاری، هنوز هم از باغت مراقبت میکنی؟ مادام مگره(۲) همچنان آن ظرفهای کوچک را همانطور که دوست داری، نیمجوش میکند؟ یا همچنان که من در سن و سال تو کارت بازی میکردم، تو هم به رستوران بیستروت روستا برای بازی میروی؟
حالا ما اینجاییم، هر دو بازنشسته و من امیدوارم که هر دو لذتهای کوچک زندگی را مزهمزه، هوای صبحگاهی را استشمام و طبعیت و همه چیزهای اطرافمان را با کنجکاوی نظاره کنیم.
مشتاق و مضطرب بودم که شادباش سالگرد را برای تو و مادام مگره آرزو کنم. به مادام مگره بگو به لطف ام. کوقتین(۳)، کسی که سزاوار عنوان پادشاه غذاست، دستور آشپزی او در هر نقطه زمین شناخته شده است و برای مثال در ژاپن یا آمریکای جنوبی، خوراکشناسان حتی از چند قطره کنیاک گفته شده در دستورالعمل هم نمیگذرند.
با توجه به جانشین تو در رمان «زرگرهای بارانداز»(4) آدمهای زیادی هستند که رفتارها و عادتهای تو را اقتباس کردهاند. و برخی از آنها حتی بعد از بازنشستگی، خاطراتشان را با نام «مستعار» کمیسر مگره نوشتهاند.
تو سزاوار آن هستی. تو را با عشق در آغوش میگیرم. تو و مادام مگره، کسی که بیشک، حسادت زنان زیادی را برانگیخته است، کسی که مردان زیادی دوست دارند با زنی مثل او ازدواج کنند و درمیان آنها، یک ژاپنی دلبربا هست که نقشش را در سریالی تلویزیونی بازی میکند، درحالی که یک ژاپنی هم خود تو را بازی میکند.
با مهربانی، ژرژ سیمنون.
پینوشتها:
۱- شهری در شمالیترین نقطه هلند در نزدیکی مرز آلمان.
۲- مادام مگره، همسر کمیسر مگره در رمان «مگره میترسد» و چند داستان دیگر با محوریت همین شخصیتهاست. شهرت ژرژ سیمنون به واسطه ۷۵ رمان و ۲۸ داستان کوتاهی است که کمیسر مگره قهرمان آنهاست.
۳- دستورالعمل آشپزی مادام مگره، انتشارات هاقکوقت بریس جووانوویچ، ۱۹۷۵
۴- رمانی از استانیسلاس آندره استیمن، نویسنده فرانسوی (۱۹۷۰ ـ ۱۹۰۸) آندره استیمن این رمان را در سال ۱۹۴۷ نوشت.
تجربه شماره ۱۴، مرداد ۱۳۹۱