این مقاله را به اشتراک بگذارید
چرا محافظهکار نیستم
فون هایک
مرتضی افشاری
«در همه دورهها، دوستان صادق آزادی، انگشتشمار بودهاند و موفقیتهایشان، متناسب با تعداد اندک آنها بوده است. ایشان به خاطر همکاری با کسانی که هدفهایی متفاوت داشتند، بر مشکلات فائق آمدهاند. این اتحاد همیشه خطرناک است و بعضی مواقع، فاجعهبار بوده است که دلیل آن، تسلیم شدن به رقبایی است که با اساس قانون، در تعارض بودهاند.»(لرد اکتون)
۱ در زمانهای که هدف اکثر جنبشها این است که هوادار پیشرو تجاوزات بیشتر به آزادی فردی باشند، کسانی که آزادی را گرامی میدارند، انرژیشان را در تعارض و تنش [با این جنبشها] صرف میکنند. آنها در این شرایط، اکثر اوقات پی بردهاند که خود از روی عادت در برابر تغییر و تحول مقاومت میکنند. در سیاست جاری امروزه آنها چارهای ندارند مگر حمایت از احزاب محافظهکار. در هر حال من سعی کردهام جایگاه و موقعیت فکری خودم را مشخص کنم و اغلب خود را به عنوان یک «محافظهکار» تعریف کردهام. البته این با چیزی که به طور سنتی بر آن نام محافظهکار دادهاند، بسیار متفاوت است. این ابهام خطرناک، ممکن است موجب مخالفت همگانی مدافعان آزادی و حقیقت با توسعه و پیشرفت شود که این امر آرمانهایشان را به شکل یکسان تهدید میکند. بنابراین مهم است که بین نظری که اینجا مورد قبول است و آنچه برای مدتی طولانی- هر چند با مناسبت بیشتر- به عنوان محافظهکاری شناخته شده است، به وضوح فرق بگذاریم.
محافظهکاری به معنای واقعی، یک نگرش شایع و موجه و شاید ضروری از مخالفت با تغییرات شدیدی است که از انقلاب فرانسه، به مدت یک و نیمقرن- تا خیزش سوسیالیسم که مخالف لیبرالیسم بود- نقش مهمی در سیاست اروپایی ایفا کرده است. این هیچ مطابقتی با جنگ و ستیز در ایالات متحده ندارد، زیرا آنچه در اروپا «لیبرالیسم» نامیده میشود در اینجا [ایالات متحده] یک سنت و عرف عمومی بود که جامعه امریکایی آن را ساخته بود. به این ترتیب کسی که در امریکا مدافع سنت بود، در مفهوم اروپایی لیبرال به شمار میرفت. این سرگشتگی موجود با تلاشهای تازه برای کوچاندن تیپ اروپایی محافظهکاری به امریکا که با سنت آنجا بیگانهاند شدیدتر شده است، [به شکلی که آنها] منشی غیرعادی کسب کردهاند و [در نتیجه] از مدتی پیش امریکاییهای رادیکال و سوسیالیست، خود را «لیبرال» نامیدهاند. با این وجود من به تلاشم ادامه میدهم تا آنجا که بتوانم عقیده و باورم را به عنوان یک لیبرال تشریح کنم؛ عقیدهای که با محافظهکاری واقعی و سوسیالیسم تفاوت دارد. اجازه دهید تا سریعاً بگویم که به هر حال، من موجب نگرانیهای رو به تزایدی شدهام و مجبورم بعداً در به کار بردن نام مناسب برای آن گروهی که دغدغه آزادی را دارد، دقت کنم نه فقط به این دلیل که واژه «لیبرال» امروزه در ایالات متحده موجب سوءتفاهمهای دائمی شده است، بلکه همچنین به خاطر اینکه در اروپا تیپ غالب لیبرالیسم عقلگرا، برای زمانی طولانی پیشگام سوسیالیسم بوده است. حالا به من اجازه بدهید که مخالفت خود را با هرگونه محافظهکاری که شایسته چنین نامی است اعلام کنم. برای این نوع تفکر، بسیار طبیعی است که نتواند برای اداره امور [جدیدی] که در خلال پیشرفت ما عارض میشوند جایگزینی پیشنهاد دهد. محافظهکاری ممکن است با مقاومت در برابر گرایشهای رایج، موفق شود از شدت توسعه نامطلوب بکاهد، اما چون ساختار مدیریتی دیگری ایجاد نمیکند، نمیتواند از تداوم آن جلوگیری کند. به همین دلیل سرنوشت محتوم محافظهکار این بوده است که کشانکشان در کورهراهی حرکت کند که هیچ راه چارهای در آن ندارد. زورآزمایی بین محافظهکاران و ترقیخواهان فقط میتواند بر سرعت توسعه تاثیر بگذارد، نه مدیریت امروزی آن. اما به هر حال برای محافظهکاران «کشیدن ترمز مرکوب ترقی» یک نیاز است. من شخصاً نمیتوانم به امداد صادقانه به این کشیدن ترمز راضی باشم. آنچه یک لیبرال قبل از هر چیزی باید بخواهد این نیست که سرعت پیشرفت ما چقدر است یا اینکه مقصد نهایی ما چقدر دور است بلکه او باید این سوال را از خود بپرسد که حرکت ما رو به کجاست؟ در واقع تفاوت او بیشتر با رادیکال جمعگرا (کالکتیویست) است تا با محافظهکار. همه آنچه گذشت فقط از یک شکل متعادل و ملایم از آسیبهای این دوران ممانعت میکند. یک لیبرال امروزه باید مخالفت قاطعانهتری داشته باشد با آن میزان از تفکر بنیادی که در آن بیشتر محافظهکاران با سوسیالیستها سهیماند.
۲تصویری که به طور کلی از دیدگاه نسبی این سه حزب [محافظهکار، لیبرال، سوسیالیست] مفروض دانسته شده است مبهمتر از آن است که روابط واقعیشان را ترسیم کند. آنها معمولاً به عنوان نظرات مختلف در یک راستا نشان داده شدهاند؛ سوسیالیستها در چپ، محافظهکاران در راست و لیبرالها در میانه. هیچ چیز نمیتواند بیش از این گمراهکننده باشد. اگر بخواهیم یک نمودار مناسب رسم کنیم در این نمودار جناحهای فکری باید سه ضلع یک مثلث را تشکیل دهند که در این سهضلعی محافظهکاران یک گوشه را اشغال میکنند و سوسیالیستها و لیبرالها هم هر کدام جذب یک ضلع میشوند. اگرچه سوسیالیستها برای دورانی طولانی قادر بودهاند دیگران را به خود جذب کنند اما محافظهکاران بیشتر از لیبرالها به پیروی از سوسیالیستها گرایش داشتهاند و لیبرالها فاصله معقولی را از محافظهکارانی که با سوسیالیسم مصالحه کردهاند و دیگر قیل و قالی ندارند، اتخاذ کردهاند. مدافعان «راه میانه» بدون هیچ هدفی از خودشان و محافظهکارانی که با اعتقاد به حقایق تربیت شدهاند، در میان این افراطکاریها، مجبور به دروغگویی [در مورد عقایدشان] بودهاند و نتیجه تغییر نظرات آنها این بوده است که هر بار افراطکاریهای بیشتری در جناح دیگر ظاهر شود.
یک دیدگاه واقعاً محافظهکار در هیچ دورهای برای مدیریت هدفهای موجود قابل اطمینان نیست. به دلیل اینکه در دهههای گذشته توسعه به طور کلی در جهت سوسیالیسم بوده است، ممکن است به نظر برسد که هم محافظهکاران و هم لیبرالها عمدتاً مصمم به تاخیر انداختن در پیشرفت بودهاند، اما نکته اصلی به لیبرالیسم مربوط است که هدف دیگری دارد و نمیخواهد به شکل خاموش مقاومت کند. اگرچه امروزه فشار مخالفتها، ممکن است بعضی مواقع موجب این واقعیت شده باشد که لیبرالیسمی که زمانی به شکل گستردهتری مورد قبول بود، قسمتی از هدفهایش غیرقابل دسترس شده است، اما [لیبرالیسم] هرگز آموزهای واپسنگر نبوده است. هرگاه لیبرالیسم نگاهی آیندهنگرانه برای اصلاح بیشتر سنتها و نهادهای آن نداشته هرگز ایدهآلهایش کاملاً درک نشدهاند. لیبرالیسم مخالف تکامل و تحول نیست و هر جا که تغییر خودانگیخته، به دستور حکومت سرکوب شده است، خواهان تغییرات اساسی در سیاست است. این میزان کنش حکومتی متداول، نگرانکننده است. در دنیای کنونی، برای لیبرال دلایل کمی وجود دارد که از واقعیتهای موجود پاسداری کند. به نظر میرسد آنچه برای لیبرال در اکثر احزاب جهان بیشترین ضرورت را دارد، وجود یک قلمرو وسیع، دور از موانع رشد آزادی است. این تفاوت بین لیبرالیسم و محافظهکاری، نباید غیرقابل درک شود، به خاطر این واقعیت که در ایالات متحده هنوز ممکن است آزادیهای فردی توسط سازمانهای سنتی- که مدت زیادی است بنیان گذاشته شدهاند- حمایت شوند. برای لیبرال این نهادهای سنتی ارزشمندند، ولی اصالت آنها تنها به این خاطر نیست که سابقه زیادی دارند یا اینکه امریکایی هستند، بلکه به این دلیل است که با ایدهآلهای ارزشی او، مطابقت دارند.
شرق