این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به رمان بارهستی اثر میلان کوندرا
سبکی و سنگینی بار هستی
ترانه جوانبخت
رمان بار هستی نوشته میلان کوندرا نویسنده مطرح اهل چک یک رمان فلسفی است که کوندرا در آن به موضوع هستی بشر می پردازد. شخصیت های اصلی این رمان عبارتند از: توما یک پزشک که از همسر اول خود جدا شده ، ترزا که بعدا به همسری توما در می آید، مادر ترزا ، سابینا دوست توما که نقاش است ، فرانز دوست سابینا و کارنین سگی که توما به ترزا می دهد. زمان ها در این رمان غیر خطی پیش می روند بطوری که کوندرا ابتدا درباره آشنایی ترزا و توما می نویسد و بعد از چند قسمت مفصل از داستان که به شرح ماجراهای آنها می پردازد داستان را به چگونگی تولد یافتن ترزا و نیز سالهای سختی که با مادرش برای بزرگ کردن برادرها و خواهرهایش گذرانده برمی گرداند. کوندرا مطرح می کند که طبق عقیده نیچه بازگشت ابدی در تکرار شدن ماجراها و اتفاقات است و اگر آنها تکرار نشوند ابدی نخواهند شد. اگر چه آشنایی توما با ترزا بر حسب یک اتفاق ساده رخ داده است اتفاقی که اگر همان یک بار پیش نمی آمد چون تکرار نشدنی بود مسلما به آشنایی آن دو منجر نمی شد و ارزش این آشنایی به همین اتفاق مطلق است .
بار هستی که در این رمان مطرح است بار روح آدمی است . دو مفهوم سبکی و سنگینی از اهمیت خاصی برخوردار است که به تضاد فلسفه پارمنیدس و موسیقی بتهوون مربوط می شود. در حالی که پارمنیدس تحسین کننده سبکی در زندگی است موسیقی بتهوون تایید بر اهمیت و ارزش سنگینی روح دارد که یک ضرورت بشری است . دلهره هایی که ترزا از خیانت های مداوم توما به او دارد سبب ایجاد دلرحمی و همدلی در توما می شود و سنگینی در روح او ایجاد می کند. کوندرا در این رمان می گوید که سبکی روح باعث دور شدن بشر از زندگی زمینی و جدا شدن او از زمین و سنگینی روح او سبب زمینی تر شدن او می شود. تمایل افراد بشر به این است که عشق خود را چیزی دارای سنگینی در زندگی ببینند که بدون عشق زندگی ممکن نیست .
بی وفایی های توما اضطراب ترزا را تبدیل به رنج های پیاپی در کابوس های شبانه اش می کند که با ترس از دست دادن توما درآمیخته است . تاثیر جنگ روسیه و چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ و اشغال این کشور توسط روس ها از دیگر مواردی است که کوندرا بطور عمده در فضای ذهنی داستان آن را پرداخته است . مردم چک برای ثبت تجاوز وحشیانه روس ها به کشورشان از آنها عکس می گیرند و ترزا هم با گرفتن عکس از سربازان روسی سعی در ثبت وقایع آن سال دارد.
در ادامه داستان کوندرا با نوشتن فرهنگ کلمه های نامفهموم در سه بخش به تفاوت ذهنی سابینا و فرانز می پردازد. زن بودن از نظر سابینا اختیاری نیست و چون بدون اراده خودش زن خلق شده نه آن را مایه افتخار می داند نه باعث شرمندگی و عصیان زنانه را نکوهش می کند اگر چه آنچه از شخصیت زن در ذهن فرانز است مادرش است و او روحا به مادرش وابستگی شدید دارد. او به زن بودن مادرش احترام می گذارد. در دوازده سالگی اش پدرش او و مادرش را ترک می کند ولی مادرش با کلمات سنجیده این اتفاق را از او پنهان می کند. خیانت دومین کلمه یی است که در ذهن سابینا و فرانز متفاوت است . سابینا که به دلیل مخالفت پدرش از دوستی با عشق دوران نوجوانی اش بازمانده خیانت را عادی می داند اما فرانز خیانت را نکوهش می کند و با پرداختن به مفهوم وفاداری سعی در جلب زن جوان برای ماندن با او دارد. علاقه فرانز به موسیقی و بی علاقگی سابینا به آن از دیگر اختلاف های فکری آنهاست . سابینا زندگی را به معنی دیدن می داند که مرزی برای روشنایی وجود دارد و در آن سوی این مرز زندگی به پایان می رسد. او تاریکی زمانی که چشمانش بسته است را لایتناهی نمی داند بلکه نفی آنچه دیده می شود
و راهی برای دوری کردن از دیدن می داند. فرانز برعکس سابینا درباره روشنایی واقعیت گراست . او منبع روشنایی را یک لامپ یا یک نورافکن می داند. او وقتی چشمان سابینا بسته است این تاریکی را لایتناهی می داند زیرا برایش تاریکی حد و مرز ندارد. از دیگر موارد اختلاف سلیقه آنها درباره رژه و راهپیمایی است . سابینا از تظاهرات دانشجویی به قدری متنفر است که برای فرار از آن در دستشویی پنهان می شود در حالی که فرانز مشتاقانه در این راهپیمایی ها شرکت می کند. فرانز، بودن با دیگران در این راهپیمایی ها را واقعی می داند و سر و کله زدن با کتاب هایش در کتابخانه ها را غیر واقعی می پندارد در حالی که زندگی واقعی او در مطالعه بی وقفه می گذرد. درباره زیبایی نیویورک نیز آنها اختلاف نظر دارند. فرانز زیبایی نیویورک را که از تجمع ساختمان های نازیبا به وجود آمده غیر ارادی می داند که زادگاهش سویس را به یادش می آورد. نیویورک برای فرانز دورنمایی از اروپاست اما سابینا این زیبایی را تصادفی می داند درست مثل تابلوهایی که نقاشی می کند و بطور تصادفی و اتفاقی رنگ روی تابلوها می ریزد و زیبایی خاصی به آنها می دهد. درباره وطن سابینا نیز آنها نظرات م
تفاوتی دارند. فرانز کشور چک را که زیر یوغ روسها در آمده کشوری سحرآمیز می داند و برایش آنچه سابینا از مواجه شدن با مرگ برای دفاع از وطن تعریف می کند شکوه سرنوشت بشر را تایید می کند اما برای سابینا هیچ چیزی در این فاجعه زیبا و باشکوه نیست . برای او این تجاوز وحشیانه به خاک کشورش غیرقابل تحمل است و تنها کلمه افسانه یی که در ذهنش می چرخد کلمه گورستان است . برای سابینا دور شدن از ناراحتی اشغال وطنش توسط روسها فقط با رفتن به گورستان های خارج از شهر که با گلها تزیین شده و شبها شمع در آنها روشن بود و زیبایی خاصی داشت ممکن بود. این شادی به گورستان این نمود را می داد که مرده ها مثل کودکان به رقا آمده اند. او آن گورستان ها را زیبا می یافت درحالی که برای فرانز گورستان فقط جایی آکنده از استخوان و سنگ بود. در ادامه داستان تناسب قدرت بین زن فرانز و سابینا در مجلس مهمانی عصرانه که ترتیب داده بودند مشخا می شود. زن فرانز با صراحت مدالی که سابینا خودش ساخته و به گردن آویخته زشت می داند و این را با صدای بلند بین مدعوین می گوید تا همه دریابند که او از سابینا قدرتمند تر است و اجازه اظهار نظر در هر موردی را دارد. در بخش
پایانی فرهنگ کلمه های نامفهوم نویسنده به وصف کلیسای جامع آمستردام می پردازد و از نمای درونی آن که معماری گوتیک دارد می نویسد. سابینا و فرانز داخل این کلیسا هستند. زیبایی کلیسا برای سابینا مثل جهان فراموش شده است که ستمگران آن را به خطا از یاد برده اند. برای فرانز زیبایی کلیسا با جاروی جادویی هرکول که آن را روفته هماهنگی دارد و به او این امکان را می دهد تا کنفرانس ها گفت وگوهای زندگی با زنش و همه سخنان بی فایده را از زندگیش پاک کند.
کوندرا در این رمان از کمونیست های چک انتقاد می کند و معتقد است که چون آنان باعث بدبختی مردم چک شده اند بهتر است مثل ادیپ خود را نابینا کنند. توما شخصیت اصلی رمان با انتقاد از کمونیست های چک متنی را در یک مجله منتشر می کند که موجب برکنار شدنش از شغل پزشکی می شود و مجبور به انتخاب شغل شیشه پاک کنی برای مغازه ها می شود.
کوندرا موسیقی بتهوون و تفکر پارمنیدس را در بخشی دیگر از رمان با هم مقایسه می کند و می نویسد که بتهوون عبارت ضروری است را که معنای جدیت تصمیم گیری را نشان می دهد در موسیقی اش به صورت کوارتت جدی در آورده و درواقع سبکی را به سنگینی تبدیل کرده است . این تبدیل به نظر پارمنیدس تبدیل مثبت به منفی است . علاقه توما به پزشکی یک ضرورت درونی است . جراحی برای او فراسوی ضروری است می باشد یعنی یک تعهد اجباری و سنگین است . پسر توما و یک روزنامه نگار از توما خواستند که بیانیه یی برای دفاع از زندانیان سیاسی امضا کند اما او از این کار سر باز می زند. کوندرا نگارش رمان را اعترافات نویسنده نمی داند بلکه جست و جو و کاوش زندگی بشری می داند که در دام جهان گرفتار است . از نظر کوندرا تاریخ کشور چک و نیز تاریخ اروپا تکرار نمی شود بنابراین سبک است مثل گرد و غبار که در هوا ناپدید می شود.
رمان بار هستی شامل مفاهیم فلسفی عمیقی است که کوندرا با دقت و ظرافت در شخصیت های داستان به آنها پرداخته است . مقایسه سنگینی و سبکی در بخش های مختلف داستان نشان دهنده اهمیتی است که وی به این مفاهیم داده است . برداشت روانشناختی نویسنده از هر یک از شخصیت های داستان در این مقایسه ها نمود می یابد. در واقع بررسی زندگی شخصیت های این داستان بدون این مفاهیم امکان ندارد و این فرق اصلی این رمان را با آثار ادبی دیگر نویسندگان جهان بخوبی نشان می دهد. علاوه بر شخصیت های داستان مکان های داستان هم معنای خاصی در خود دارند. گورستان برای سابینا جایی برای دور شدن از ناراحتی اشغال وطنش است و کلیسا را مکانی جذاب می یابد که در حکم جهان گمشده است .
رمان بار هستی از پیوند خوردن شخصیت ها با مفاهیم فلسفی که در آنها درونی شده تصویری زیبا و عمیق از هستی بشر را نشان می دهد و این تصویر در خلال جنگ روسیه با چک و مشکلاتی که شخصیت های داستان گرفتار آنها می شوند به ذهن خواننده منتقل می شود.
کوندرا زمان رمان را از حالت خطی در آورده و پس از اعلام خبر مرگ توما و ترزا توسط پسرشان به سابینا مجددا زندگی توما و ترزا قبل از مرگشان را به تصویر کشیده اما این بار زندگی آن دو در روستا می گذرد. اگر چه رمان بار هستی از مفاهیم فلسفی برخوردار است اما سبک نگارش رمان پیچیده نیست و زمان حوادث و شخصیت های داستان باعث پیچیده شدن محتوای آن نشده است .
منبع : بار هستی میلان کوندرا ترجمه پرویز همایون پور نشر قطره چاپ پانزدهم ۱۳۸۴ تهران .
اعتماد