این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «استراحت مطلق» به کارگردانی عبدالرضا کاهانی
سیدرضا صائمی
«استراحت مطلق» را باید در امتداد همان سینمای همیشگی کاهانی تفسیر کرد که در فضای فراختری از ابزورد و کمدی سیاه به روایت قصه خود میپردازد. روایت پلشتی و پوچی در قصهای شهری از طبقات فرودست و آسیبپذیر که نهتنها معیشتشان که روابطشان نیز درگیر تباهی و فروپاشی اخلاقی است. اخلاق نه به معنای متعارف کلیشهای که به معنای مجموعه کنشمندیهایی که رفتارشناسی آنها را صورتبندی میکند. صورتی از اعوجاج و لجبازیهایی که از استیصال درونی افراد در مواجهه با خود، دیگری و زیست-جهان آنها برساخته شده است. «استراحت مطلق» روایت تندادن انسان افسرده و ناامیدی است که در دور باطل استیصال دستوپا میزند و مدام در فضای بیخود و بیجهت، این پلشتی ذهنی/عینی را تجربه میکند. کاهانی در بازنمایی این فضای ابزورد صرفا به نمایش کیفیت روابط آدمها توجه نمیکند، بلکه این نگاه به کلیت فضای قصه حتی در انتخاب لوکیشن، اشیا و تصاویر آشفتهای که از شهر و خانه میبینیم، صورتبندی شده است. «استراحت مطلق» بازتولید همان پیرنگ و گفتمانی است که در «بیخود و بیجهت» و «اسب حیوان نجیبی است» سراغ داریم. در «بیخود و بیجهت» این پارادیم در محیط بسته خانه و در «اسب حیوان نجیبی است» در یکموقعیت خیابانی و اینک در اینجا در یکفضای شهری ترسیم میشود. «استراحت مطلق» را باید شهریترین فیلم کاهانی دانست و شاید یکی از متفاوتترین فیلمهای شهری که تصویری زمخت و نابهنجار و آشفته از آن به تصویر میکشد که ارتباطی نمادین و نهادین با ذات قصه و آدمهایش دارد.
آنچه که در پس این قصه و خردهروایتهایش، در پس روابط آدمها و دغدغههایشان، در پس شهر و آشفتگیهایش، به بنیاد معنایی و انتقادی اثر بدل میشود تنزل و تزلزل فلسفه زندگی است. یک نوع نهیلیسم و پوچگرایی نهادینهشده که اینک به شکل نمادین از حیث سینمایی و ساختار بصریاش و از حیث جامعهشناختی و عناصر اجتماعیاش میتوان در لایههای درونیتر فیلم ردیابی کرد. یکنوع کرختی روانی و بیهودگی اجتماعی که نشانههای آن را میتوان در یک بازنمایی دوقطبی از روانشناختی انسان معاصر در فیلم از طریق بازخوانی شخصیتهایش درک کرد. این دوقطبیبودن بیشتر در دوشخصیتی که ترانه علیدوستی و رضا عطاران نقش آنها را ایفا کردهاند، نمود مییابد. شاید بتوان این موقعیت را با دوقطبی افسردگی/ شیدایی در روانشناسی مقایسه کرد. به این معنا که ترانه را میتوان سویه افسردهگون و عطاران را سویه شیداصفت و پریشان دانست که نوعی مشنگی دراماتیک را بازنمایی میکند. شاید انتخاب رضا عطاران برای ایفای این نقش براساس همین منطق صورت گرفته است. البته در اینجا بازی متفاوتتری از او شاهد هستیم و عطاران در عین حفظ همان خصلت خونسردی و علیالسویهبودن واجد نوعی رفتار تهاجمی و عصبی است که همین ویژگی به این نقش و شخصیت و درنهایت کل فیلم، جان بخشیده و پویایی دراماتیک بیشتری به آن میبخشد. از آنسو نیز ترانه بیشتر نماد قطب افسرده و مایوس ماجراست که باوجود تلاش برای حفظ استقلال و تغییر زندگیاش، از یک یأس درونی و نهادینهشده رنج میبرد. همین نسبت را میتوان میان دوشخصیت دیگر فیلم نیز برقرار کرد؛ بابک حمیدیان و مجید صالحی که اولی شخصیت عصبیتر و دومی شخصیت افسردهتری دارد. برآیند همه این شخصیتها درنهایت در یکتعامل جبری به یکرهاشدگی و وادادگی روانی منجر میشود که مفهوم استراحت مطلق تاکیدی مفهومی بر این معناست. یکنوع تندادن جبری به پلشتی روزگار، به جبر سرنوشت و حتی به تقدیر خودخواستهای که گویی امیدی به رهایی از آن نیست! استیصال در یک روزمرگی کشنده که بیخود و بیجهتبودن را به انتخاب جبری آدمی بدل میکند.
از حیث جامعهشناسی سینما میتوان عبدالرضا کاهانی را کارگردان تباهی زیست فردی- اجتماعی در جامعه آشفته و پرآشوب انسانی دانست که به قول شاملو درآن هیچچیز شرط هیچچیز نیست. در اینجا انگار خود این هیچی به همهچیز بدل میشود و آثار او تجربه زیسته آدمهایی است که این هیچانگاری را تجربه میکنند. بر این مبنا و از دل آثار او میتوان یک نوع انسانشناسی انسان نهیلیسم ایرانی را بیرون کشید که مولفهها و عناصر اصلی آن یک نوع مشنگی فلسفی است. به این معنا که گویی این پوچزیستگی و بیمعنایی که با کرختی احساسی/ عاطفی هم همراه است یک نوع زیستی است که انتخاب شده. فرق آن با افسردگی و یأس روانشناختی در این است که سویه خودآگاهانه داشته و از سر جهل و فقر نیست.
در بازتفسیر این پارادایم سینمایی در آثار کاهانی میتوان یک عنصر دیگر را هم از فیلم استراحت مطلق بیرون کشید که در آثار قبلی او تا این حد جدی به آن پرداخته نشده و آن هم یک نوع بیاعتمادی اجتماعی است که تجربههای انسانی را هولناک و رنجآور کرده است. بیاعتمادی آدمها به یکدیگر در اینجا در نزدیکترین نوع رابطه عاطفیاش یعنی رابطه زناشویی متجلی میشود. روابطی که در اوج شکنندگی عاطفی در یک واکنش عصبی / افسردگی بروز کرده و مصداقی از یک تجربه زخمی میشود. فیلم کاهانی و قصه آدمهایش قصه زندگی نسل عصیانگر مایوس بهانتهایخطرسیدهای است که برای بازیافتن خود به استراحت مطلق نیاز دارد. انسانی که گویی در جهانبینی کاهانی ذاتا معصوم و نجیب نیست و یا دستکم معصومیت بکر خود را ازدست داده است.
شرق
1 Comment
آدریا
نقد جالبی بود جنبه های مختلفی از فیلم را مورد بررسی قرار دا ه بود .
ممنون