این مقاله را به اشتراک بگذارید
این طنز تلخ را پایانی نیست
جواد ماهزاده
خدا پدربزرگم را رحمت کند. هروقت پای فیلم یا سریالی مینشست و اتفاق ناخوشایند یا صحنه محیرالعقولی را بر صفحه تلویزیون میدید، برمیگشت رو به ما و میپرسید: «اینها همهاش الکیه، مگه نه؟ این آدمها واقعی نیستند، هستند؟» و ما شرح میدادیم که همه اینها از دنیای قصه آمدهاند و هیچکدام واقعی نیستند. اما حیرت و نگرانی پدربزرگ و مکالمه میان او و هر که کناردستش بود، هربار تکرار میشد و این توضیح وسط میآمد که نگران نباش، این شخصیتها و ماجراها خیالی هستند.
اعتراضهای متعصبانه به سریالهای طنز، خود درحال تبدیلشدن به یکقصه و پروسه شاید طنزآمیز است. زمانی بهکارگیری لهجه اقوام و زمانی حضور یک صنف خاص در فیلم یا سریالی زمینهساز اعتراض و درواقع زمینهساز محدودیت و سانسور مضاعف میشود و ظاهرا این طنز تلخ را پایانی نیست. مهران مدیری و نویسندگان مجموعه «درحاشیه» پیش از ساخت این سریال تذکراتی از صنف پزشکان دریافت کردند و فیلمنامه و نحوه شخصیتپردازی سریال را تغییر دادند. این تغییرها در قسمتهای ابتدایی سریال کاملا مشهود بوده و حتی باعث شده است رنگوبوی طنز سریال قدری گرفته شود تا درعوض رضایت ازپیشمعترضها جلب شود. وجه متعصبانه رویکرد منتقدان از آنرو توی ذوق میزند که اینبار انتقادها را به سریال پیش از تولید شروع کرده بودند.
حالا که مجموعه تولید شده و درحال پخش است، رییس سازمان نظامپزشکی میتواند به قسمتهای نخست سریال برگردد و ببیند شخصیتهای آن چگونه ساخته شده و از کجا آمدهاند. یکی از پزشکان (با بازی مهران مدیری) اساسا پزشکیاش زیرسوال است چون از سوی اداره مربوطه فاقد صلاحیت تشخیص داده شده و مدرک طبابتش باطل شده. مدرک پزشک دیگر هم (با بازی مهران غفوریان) مورد تایید اداره مربوطه قرار نگرفته و او نیز خود را بهجای پزشکی صاحبصلاحیت جا زده. سایرین نیز که بهکار گرفته میشوند، هیچیک پزشک نیستند و توسط فردی فاقدصلاحیت (وکیلی که او هم وکالت نمیکند) معرفی شدهاند. تنها پزشکان صاحبصلاحیت، رییس بیمارستان و دوستان معرفش هستند که بهعنوان تیپهای مثبت داستان معرفی شدهاند و از هرموقعیتی برای خدمترسانی و یادآوری وظایف پزشکی بهره میبرند. با این وصف میتوان گفت که آدمهای سریال دودستهاند؛ آنها که پزشکند و از سوی بالادست تایید شدهاند و آنها که خود را دکتر و پرستار و… جا زدهاند. این مقدمهچینی حدود شش، هفتقسمت از سریال را به خود اختصاص داد و اگرچه از طنز ماجراها کاست، اما کوشید سابقه و پیشینه شخصیتهایش را بیان کند تا از اتهام توهین و تمسخر اصناف مربوطه مبرا بماند. اگرچه چنین ضرورتی در ساخت فیلم و سریال و سایر اشکال نمایشی و هنری، در جهان مرسوم نیست و هر شخصیت داستانی، ناگزیر به یکصنف تعلق دارد اما نحوه برخوردها، برداشتها و توقعات ما از مجموعههای طنز و انتقادی، موجب خودسانسوریها و ملاحظهکاریهایی از این دست میشود تا کسی شخصیتهای تخیلی را با شخصیتهای واقعی و دنیای داستانی را با دنیای واقعی، یکی فرض نکند.
در این میان بارها از لزوم حفظ منزلت اقشار و اصناف مختلف نزد افکارعمومی سخن به میان آمده و در نامه رییس سازمان نظامپزشکی به رییس سازمان صداوسیما نیز از خدشهدارشدن جایگاه و منزلت جامعه پزشکی یاد شده است. اما آیا ممکن است مخاطبان یک سریال طنز، ماجراهایی را که در داستان و مکانی فانتزی و با شخصیتهایی غیرواقعی و خیالی رخ میدهد، با عالم واقع یکی بگیرند و آنها را نماینده جامعه پزشکی تلقی کنند؟! آیا فلافلفروشها نیز باید بهخاطر شخصیتی که از یکفلافلفروش در این سریال ترسیم شده، معترض باشند؟ یا رانندگان تاکسی ون؟ چوپانها، صافکارها و… هم دیگر اقشاری هستند که برخی از آدمهای این سریال لباس آنها را پوشیدهاند. شاید مهمتر از اینها شخصیت وکیلی باشد که حتی آن پیشینهای که برای شخصیتهای پزشک سریال تعریف شده، برایش ساخته نشده و معلوم نیست وکیلی قلابی است یا نه؟… اگر قرار باشد منعکسشدن لهجه و شغل و عادات فردی و جمعی ما در فیلم و داستان، به تغییر فیلمنامه و اعمال محدودیت در خلاقیت منجر شود، بهطورکلی هر اثری پیش از تولید، خواهد مرد. هرکس متعلق به صنفی، قومی و لهجهای است و هیچ صنف، قوم و لهجهای بر دیگری برتری ندارد. چنانچه ظرفیت درک تخیلورزی و تفکیک فانتزی و خیال را از واقعیت در خود ایجاد نکنیم، هرروز تکتک افراد جامعه میتوانند هر فیلم و سریالی را با چوب تعصب بکوبند و به این ترتیب خود را ناظر قوهتخیل و خلاقیتورزی دیگران نیز معرفی کنند.
شرق