این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلم «روباه» به کارگردانی بهروز افخمی
فیلمی خوشساخت که جاسوسی نیست
فریبا آشویی
یوهان افسر درجهدار اسراییلی که از قضا دومین برادر نتانیاهو، نخستوزیر اسراییل هم است، برای دور جدیدی از ترور دانشمندان هستهای، به ایران سفر میکند. او در ماموریت خود تنهاست و از افراد سادهلوح برای دستیابی به اهداف کثیفش بهره میبرد. «مفتون» یکی از همین جوانان سادهلوح است که با موتورشخصیاش مسافرکشی میکند. او که موتورسواری ماهر و قابل است، بهدلیل همین مهارتش موردتوجه یوهان قرار گرفته و طعمهاش میشود و… .
فیلم «روباه»، تازهترین اثر بهروز افخمی در روایت داستان ترور دانشمندان هستهای، سیستم سازمانهای جاسوسی خارجی، همچنین فرآیند عملیاتی وزارت اطلاعات ایران در خنثیکردن نقشههای ترور، سطحی ظاهر شده است. اما جنس قصه آن بهدلیل فاکتورهای جذاب و مخاطبپسندی چون تعقیب و گریز، تنوع لوکیشن، تحرک و فعالبودن دوربین، تمپو و ریتم مناسب و از همه مهمتر سوژه جسورانه و متفاوتش موردتوجه و اقبال مخاطب قرار خواهد گرفت. افخمی-کارگردان فیلم- در روایتش به شرایط شکلگیری ایده «روباه» اشاره میکند: «بعد از فیلم «روز شیطان» مدتی فیلم جاسوسی نساخته بودم و خب دلم لک زده بود برای ساختن یک فیلم جاسوسی.»
«روباه» فیلمی جاسوسی نیست و فقط یک فیلم خوشساخت است. زمانی که یک فیلمنامهنویس ذهن خود را معطوف به سوژه دلخواه خود میکند، برای داشتن طرح و فیلمنامهای شستهورفته و منسجم- ابتکاراتی مرتبط به ساختار را برای جلب رضایت مخاطبانش، فراهم میآورد. اما فیلمنامهنویس حین نگارش اثرش و پس از آن هم باید بتواند به یک سوال ساده مثل «اینهمه برای چه و به چه منظوری بوده است؟!» پاسخ مناسبی ارایه کند. ایدههای یکخطی متعددی در اطراف ما هستند که قادرند در ترغیب ما برای نوشتن طرح و فیلمنامه موثر عمل کنند، اما هرفکر یا ایدهای که در جریان زندگی، خواندن خبر، یا شنیدن آن؛ برای فیلمنامهنویس وسوسهبرانگیز شود، مطابق با آنچه که سازنده «روباه» به آن اشاره میکند: «قصه را از روزنامه و از زندگی جوان موتورسواری که با مسافرکشی امرار معاش میکرد، الهام گرفتم.» باید بالقوههایی داشته باشد تا با جادوی قلم نویسنده اثر به فعلیت درآید. روند قصهگویی از مقدمه تا پرورش شخصیتها، همچنین زمانبندی اتفاقات، بندهای ارتباطاتی قصه، گرهافکنی و فراهمآوری مقدمات اوج و… از تواناییهای یک نویسنده فیلمنامه بهشمار میآیند. قصه در «روباه» از فضایی امنیتی -ملی نیز برخوردار است و فیلمنامهنویس هم لاجرم موظف بوده تا برای بیانی واقعیتر از ماجرا مضاف بر بندهای مورد اشاره فوق، تحقیقات گستردهای نیز در این زمینه داشته باشد. عنصر تحقیق در قصههایی از این نوع و جنس برای شکلگیری و باورپذیری اثر نزد تماشاگر مهم و تعیینکننده هستند. نکته مهم اینجاست که قالب موضوعی فیلم «روباه» ترور دانشمندان هستهای است و این قالب میتواند بهشکلی جامع و با تحقیقی گسترده پرداخت شود و در زمان، مکان و موقعیت قصه حقیقی- حقوقی معتبری طرحریزی گردد. اما این اتفاق نمیافتد. آنچه ما در این فیلم شاهد آنیم؛ قصه جوان موتورسواری است که برای تامین زندگی خود، همسر، و فرزند در راهش، درمانده و به راه خلاف کشانده میشود. حال دست بر قضا خلاف این جوان، ترور دانشمندان هستهای در نظر گرفته شده است. روایت قصه از جزء به کل است.
زندگی «مفتون» جوان اغفالشده، مضمون اصلی فیلمنامه در نظر گرفته شده و این مضمون در اصل، اجزای قصه را هماهنگ و یکپارچه میکند. مضمون یا تم «روباه»، تمی اجتماعی است و این تم که باید پیرنگ فرعی فیلم باشد، از قالب موضوعی فیلمنامه که از قضا قالبی ویژه و امنیتی است، سبقت گرفته و با تلطیف فضا و ایجاد سکانسهای کمدی در موقعیت، قصهای کاملا اجتماعی و خانوادگی را بهعنوان پیرنگ اصلی تعریف میکند. این ترفند البته از تبحر و نوآوری کارگردان اثر بهشمار میآید که توانسته، پیام سنگین و تلخ فیلم را با شگردی مخصوص و منحصربهفرد، بالانس قالب و مضمون نماید و با پرهیز از حاشیه و خرده پیرنگهای بیثمر؛ طوری قصهاش را تعریف کند که حتی نکات طنزش هم باورپذیر و دلنشین از آب درآید. هنگامی که آگاهی نویسنده و فیلمساز به مسایل مختلف غنی باشد، روایت او نیز از مضامین قویتر و بامعناتری بهره میبرد. افخمی نگاهش به مسایل روز هوشمندانه است و توانسته با این نگاه «مضمون اجتماعی» اثرش را با قالب موضوعی امنیتی همراه با چاشنی کمدی به نحوی شایسته و تاثیرگذار به مخاطبانش منتقل کند. در سالهای اخیر در سینما کمتر میتوان برآیند اتفاقات جامعه را بر پرده سینما شاهد بود. عمده فیلمها ساخته جهان ذهنی سینماگرش بوده و اتفاقات روز جامعه و مسایل مردم در آن دیده نمیشود. «روباه» با عبور از این قاعده نه آنقدر به قصه امنیتی نزدیک میشود که نیازمند خیالپردازی شود و نه آنقدر از آن دور میشود که ناخواسته کمفروشی کند. اما بههرحال برخلاف نظر سازنده اثر؛ «روباه» فیلمی اجتماعی است تا فیلمی جاسوسی. حمید گودرزی در این فیلم عالی است. او پس از عبور از سالهای رکود و ایفای نقشهای تکراری در این فیلم از قالب تیپ بهدر آمده و کاراکتر «مفتون» را کاملا از آن خود میکند. آرش مجیدی هم در نقش قطب پویا، راهبر و مثبت قصه بسیار خوب ظاهر میشود. نکته قابلتامل در بحث بازیگری این اثر و آثار دیگر این فیلمساز در آینده؛ اینکه بهتر است مرجان شیرمحمدی ملزم به بازی تمام کاراکترهای خانم جوان آثار همسرش نباشد. این توفیق اجباری میتواند در طولانیمدت از ارزشهای بازی خوب او بکاهد و اقبالش را نزد تماشاگر با مخاطره همراه کند. «روباه» در بحث کارگردانی دکوپاژ خاصی ندارد اما بهدلیل فضای جادهای خاصش و نیز تعدد لوکیشنها، شاخصههایی برای جذب مخاطب بههمراه دارد. بهروز افخمی تاکنون ٩ فیلم در کارنامه فیلمسازی خود به ثبت رسانیده که اکثریت آثار این کارنامه آثاری قابل دفاع به شمار میآیند.