این مقاله را به اشتراک بگذارید
بازهم ناگزیر دربارهٔ ٢٨ مرداد /۲
تأملات پساشالاپ
محمد قائد
بخش نخست این نوشته را اینجا بخوانید
تاریخ شفاهی البته اختراع ما نیست. تازگی هم ندارد. و آرشیو خاطرات متفرقه چیز بدی نیست. آدمهایی ممکن است بخشی از حرفشان شنیدنی باشد و قادر به نوشتن نباشند. اما توسل تاریخدان و اقتصاددان و نظریهپرداز و پرُفسور به رجزخوانی و وعظ و خطابه و مصاحبهٔ تند و تیز از نوع بهاصطلاح بتشکنانه، آن هم چند بار در سال، منطقی به نظر نمیرسد. شاید تأثیر دخالت اهل وعظ در تمام شئون زندگی فرد و امور جامعه و جهان باشد.
رفتهرفته این شائبه قوت میگیرد که بازنگری ظاهراً شجاعانهٔ وقایع نفت بخشی از برنامهٔ طبقهٔ جدید برای شانه خالیکردن از مسئولیت اوضاع کنونی است. به نظر منتقدان بدبین، پیام نهایی به ملت این است: وقتی سیاستمدار حرفهای بزرگ و دیگر پیشگامان مبارزات سیاسیتان آن گونه عمل میکنند، عذر آماتورهای کوچولو موجه است، و تقصیر او و آنها بود که “اینا” آمدند.
انسان خواسته یا ناخواسته خاطراتش را بازسازی میکند و جدیدترین روایت ممکن است زمین تا آسمان با اصل تجربه تفاوت داشته باشد. وزیر کشور دولت موقت میگوید در پیشنویس دوم قانون اساسی مقامی به نام رهبر با اختیارات اصل ١١٠ وجود داشت. میتوان پرسید: لیلی بالاخره زن بود یا مرد؟
رونق انواع کانالهای تلویزیونی آروارهمحور هم در رواج آسمانریسمان اثر داشته است. اگر صد نفر حوصله کنند مطلب حاضر را تا آخر بخوانند برای این نگارنده موفقیت بزرگی است. همین حرفها را اگر در برابر دوربین تلویزیون بزند به خورد صد(ها) هزار نفر داده خواهد شد. حرفزدن از تاریخ هم مانند تعریفکردن خاطرات شخصی نشخوار آدمیزاد است.
به نظر اسکار وایلد ”تنها وظیفهٔ ما در برابر تاریخ این است که آن را دوباره بنویسیم.“ حرف ناظری موشکاف ده سال پس از ماجرای نفت میتواند فقط بخشی از نگاه ما شصت سال پس از آن قضایا باشد. ما نکاتی میدانیم و نتایجی دیدهایم که او نمیدانست و ندید. بگومگو بر سر وقایع تاریخی را پایانی نخواهد بود و طبیعی است که اجزا و ترکیب کلی وقایع به مرور در همهٔ جنبهها بازنگری شود. آنچه اهل قلم مینگارند تأثیرگرفته از افکار عمومی و تا حدی کمتر تأثیرگذار بر آن است.
به این سبب تأثیر دومی بر اولی کمتر است که اهل نظر در بسیاری تصورات مردم شریکند اما نوشتهٔ آنها چنان گسترشی ندارد که بر تصورات عمومی اثر بگذارد. بحثهای مفهومی در تلویزیونها هرچه سنگینتر شود شمار شنوندگان در هرم اجتماعی کمتر خواهد شد. و بسیاری تصورات تثبیتشده را دشوار بتوان به بحث گذاشت. مثلاً طرح این نکته احتمال دارد تقدسشکنی نسبت به عنعنات ملی تلقی شود: بیرون راندن بازرگانان پرتغالی از بندرهای جنوب ایران چه سودی برای این مردم داشت و شاه عباس و سردارانش چرا سیاست کجدار و مریز بین دو قدرت رقیب در پیش نگرفتند. در هر حال بحثی است آکادمیک از این نظر که نتیجهٔ آن هرچه باشد بر روزگار معاصر بیاثر است.
زمانی هم که به روزگار معاصر مربوط باشد تصورات وسیعاً تثبیتشده را نمیتوان خیلی راحت زیر سؤال برد. برای مثال، در زمان ناصرالدین شاه واقعاً فتوایی برای تحریم تنباکو داده شد؟ فتوای مفروض چه سودی برای تنباکوکارها داشت که بدون آن تحریم میتوانستند محصول خود را مستقیماً به خریدار خارجی بفروشند؟ به نظر فریدون آدمیت، فتوایی در کار نبود و، درهرحال، جریان به تحریک واسطهها راه افتاد که منافع خویش را در خطر میدیدند و روحانیت از ضعف حکومت در برابر آن هیاهو سود برد.
باز هم نزدیکتر به زمان حال: یک نسخه از شبنامههایی که گفته میشود سال ٣٢ عوامل اینگیلیس در خانهها انداختند و در آنها حزب توده روحانیون را صریحاً تهدید میکرد کجاست؟ چنان اعلامیههایی وجود خارجی نداشت. این شایعه را ساختند تا حمایت اهل دیانت از دربار را رفع و رجوع کنند و بگوبند آن بندهٔ خداها را فریب دادند.
و امروز
خانهٔ مصدق در روستای احمدآباد به نحوی معجزهآسا دستنخورده مانده است. شاید زمانی که نبرد بین قدرتهای خیابانی ِ تشکیلدهندهٔ نظام اسلامی شدت گیرد، با تشدید روحیهٔ انتقامجویی از زمین و زمان، آن مکان را نیز به آتش بکشند یا صاف کنند. با اماکن بسیاری، حتی گورستانها، همین کار را کردهاند.
بیستوهشت مرداد حتی در و پنجرهٔ خانهاش در خیابان کاخ را از جا کندند. این یکی همین حالا هم پلمب و متروک است و کسی اجازهٔ بازدید از آن ندارد. جزو مکانهای حیطهٔ عمومی به حساب نمیآید و جماعت متوجه نبودنش نخواهند شد.
آنچه افکار عمومی به بود و نبودش توجه میکند افکار و خواستهایی است که مصدق را پرچمدار کرد. چه معتقد باشیم او پیروز شد، چه بگوییم کلاً اشتباه کرد یا خطاهایی هم مرتکب شد، و چه کارش را قهرمانانه بدانیم، بسیاری جنبههای سیاست و فکر جامعه در ایران کنونی به حد غریبی همان است که ابتدای دههٔ سی بود. اگر نگاه به گذشته ناچار نگاه به حال را هم در خود دارد، زمانی که به شش دهه پیش مینگریم چه جنبههایی از روزگار کنونی در آن میبینیم؟
بطلان این فکر را که غرب به اندازهٔ گدای شب جمعه محتاج نفت ایران است آشکارا میتوان دید. زمانی در ایران تصور میشد رود تیمز به برکت نفت ایران جریان دارد. پس از دو قرن آلودگی با دودهٔ زغال سنگ و انواع سموم، محیط زیست انگلستان، به برکت استخراج نفت از دریای شمال، پاکسازی و احیا شده و پرندگان و ماهیان به آن برگشتهاند. رودخانهها و دریاچههای ایران آلوده شدهاند و خشکیدهاند.
از ورود اشرف و محمود افغان به اصفهان در سیصد سال پیش تا همین چند سال قبل سابقه نداشت به این شکل خزانهٔ مملکت را چپو کنند و پول نقد بیرون ببرند. و این حد از آشفتگی ِ ملوکالطوایفی در نظام اداری از زمان جنگ جهانی اول در دههٔ ١٢٩٠ بیسابقه است.
شصت سال پیش در ایران آرزو بود که کاش مملکت رزمناو و نفتکش داشت. امروز همهٔ اینها و بسیار بیشتر دارد و آزادانه نفت صادر میکند اما پول آن را نمیتواند به ارز غربی دریافت کند. نتیجه: نفت در برابر غذا، تورم شدید، رشد منفی و کوچک شدن اقتصاد کشوری که شب و روز پول معتبر به خزانهٔ آن سرازیر بود. تصور خودمظلومبینی در فولکلور سیاسی جامعهٔ ایران تهنشین شده است: مظلوم اگر ظالم را وادار به شنیدن حرف خویش کند در پیشگاه حق و حقیقت پیروز خواهد بود.
شش دهه پیش افکار عمومی ایران به سخنرانی در سازمان ملل و ارائهٔ دادخواست در شورای امنیت و دیوان داوری بینالمللی با همان دیدی نگاه میکرد که امروز نگاه میکند ــــــ خطابهٔ غرّای مظلوم در بارگاه اشقیا. همان زمان کسانی از اهل نظر گفتند این کار نه لزومی دارد و نه فایدهای، و اختلافات با شرکت و دولت خارجی باید از راه مذاکراتی به قصد سازش حل شود، نه با انشاخوانی و سخنپردازی صرفاً نمایشی.
کسانی میگفتند مصادرهٔ اموالی که شرکت خارجی ادعای مالکیت بر آن دارد عملی نیست. کسانی دیگر گفتند ما میتوانیم. امروز هم کسانی میگویند رفتن دنبال جنگافزار استراتژیک و تأسیساتی در کوه و غار و چسبیدن به “توپهای ناوارون” به بهای متلاشیشدن مملکت تمام خواهد شد. وقایع منتهی به ٢٨ مرداد هم فقط یک موضوع و یک نفر و یک نهضت و یک خادم و یک خائن نبود. چندین موضوع در چندین لایه با چندین بازیگر در هم گره خورد و چندین اشتباه و پیروزی و شکست روی هم انباشته شد.
پس از آن ماجراها، چپ همواره سرکوبی شد و ملیـّون همواره از سیاست برکنار نگه داشته شدند. اما دو عامل دیگر، دربار و دیانت، به نوبت به قدرت رسیدهاند و تاریخ رسمی خودشان را نوشتهاند. طرفه اینکه هر دو برنده معتقدند بازندهها حقشان را خوردند. حتی مقامهای ساواک (آنها هم در مصاحبه) شکایت آغاز کردهاند که تقصیر مخالفان بود شاه فقط ٣۷ سال سلطنت کرد. به جای شکایت و ادعا، بیشتر جا دارد به تشکر از خویش بپردازند که آن همه سال دوام آورد.
نظام اسلامی قاعدتاً باید با روحیهٔ خیر انگاشتن آنچه اتفاق افتاد شکرگزار گردش روزگار باشد. اما این گونه به نظر نمیرسد. در برابر سؤالهای اساسی پیرامون گذشتهٔ نزدیک و وضع موجود و شبح آینده، میکوشند وانمود کنند تحولات ابتدای دههٔ سی به ضرر تشکیلات فعلی هم بوده است.
از لندن دربارهٔ قضایای نفت چیز دندانگیری بیرون نیامده و سیاست نه تأیید و نه تکذیب را ادامه دادهاند. بعید است حتی در سدهٔ وقایع دههٔ ١٩۵٠ سندی محرمانه آزاد کنند. با حساسیت شدید و پایدار در ایران، چنان کاری بهاحتمال قریببهیقین به موجی تازه از خصومت میانجامد.
بخش بزرگ آنچه زیر عنوان “اسناد تازهیاب” (اصطلاحی که فریدون آدمیت به سُخره میگرفت) بازنشر میکنند چیزی نیست جز تکرار سناریوی کارهای زیرجلی ِ جواسیس. و تقریباً تمام “اسناد تازهیاب” از آمریکا بیرون میآید هرچند سال ١٩٨٣ ادعا کردند اسناد وقایع سی سال پیش ایران را کارمندان دونپایه دور ریختند.
در خود ایران که تا این حد به موضوع علاقه دارند گوشهای از اسناد ٢٨ مرداد را بیرون نمیدهند. در رکن دوم ارتش و شهربانی و ژاندارمری، در نخستوزیری، در ادارهٔ بازرسی ویژه و البته در دفتر مخصوص شاه قاعدتاً باید پروندههای بسیاری خاک بخورد. در حالی که کاغذهای رشتهشدهٔ سفارت آمریکا را به هم میچسبانند و در بوق میکنند، بسیار بیش از آنها باید اوراق سالم در بایگانیهای خودی خوابیده باشد.
محققان به طور جدی دنبال انتشار آن سندها نرفتهاند و گمان نمیرود در آیندهٔ قابل پیشبینی امیدی به این کار داشته باشند. بیرون آمدن اسناد داخلی ممکن است تصویری دیگر از صفآرایی جناحها به دست دهد. بیستوهشت مرداد قرار است به معنی دخالت خارجی باشد، نه پرده برداشتن از اختلافهای عمیق بین خردهفرهنگهای داخلی.
این روحیه که کنارآمدن با حریف خارجی، یا حتی شکست از آن، به سازش با رقیبان داخلی ترجیح دارد همچنان ادامه یافته است. به شکست از حریف خارجی مظلومیت میگویند، سازش با رقیبان داخلی را خیانت میدانند. مسئلهٔ ایران نزاع جناحهای قدرت بود و امروز نیز چنین است. امپریالیسم یکسره خیال نبود اما به حدی غیرواقعی بزرگ شد و بر موضوعهای مبرمتر سایه انداخت.
موضوعها پیش چشممان جریان دارد اما میکوشند به ما بقبولانند که شصت سال پیش جور دیگری بود. به جای نگاه حسرتبار به گذشته، شاید صحیحتر باشد بپرسیم: آن فکرها به چه نتیجهای منجر شد و آن شیوهها چرا همچنان ادامه دارد؟