این مقاله را به اشتراک بگذارید
خشونتبار ترین سال ساخته جیسی چندور؛ مهم اما قدر ندیده
جی. سی. چندور با هر فیلمش بیش از پیش اثبات میکند که چه فیلمنامهنویس و کارگردان بااستعدادی است. به نظر میرسد کمکم وقتش رسیده که چندور شاهکارش را بسازد. اما خشونتبارترین سال / A Most Violent Year علیرغم تمام نکات مثبتش و با این که یکی از آثار بسیار خوب سال پربار ۲۰۱۴ محسوب میشود، هنوز با این جایگاه فاصله دارد.
هنگام تماشای فیلم نیاز به هوش فوقالعادهای نیست که بفهمیم شخصیت فیلم (آبل مورالس با بازی عالی اسکار آیزاک) تا چه حد وامدار شخصیت مایکل کورلئونه در قسمت اول پدرخوانده (فرانسیس فورد کاپولا) است. از یک جنبه، ماجرا مثل این است که پدرخوانده را از جایی که مایکل در بیمارستان جان دون ویتو را نجات میدهد تا آخرین نمای فیلم تماشا کنیم: تقابل یک فرد با پیچیدگیهای قدرت. اگر کاپولا و پوزو در پدرخوانده در نیمه اول فیلم حسابی روی معصومیت مایکل و تفاوتش با محیط اطراف تأکید میکنند تا روند استحاله او تکاندهندهتر جلوه کند، چندور ترجیح میدهد ماجرا را از جایی نمایش دهد که روند حرکت آبل مورالس (عجب اسم خوشآهنگی!) به سمت قدرت شروع میشود. با این وجود اگر در سکانس بینظیر غسل تعمید در پدرخوانده، کاپولا سعی میکند به وضوح نشان دهد که روند استحاله مایکل از یک جوان موجه به یک شیطان کامل شده، چندور تلاش میکند نگاه متعادلتری به شخصیت اصلی فیلمش داشته باشد. این بار قرار نیست با داستان فردی روبهرو باشیم که تا جایی حتی بدون این که خودش هم بفهمد در حال تغییر است. مایکل کورلئونه برای حفظ جان پدرش وارد عرصه قدرت میشود و در این راه (به شکلی که تا حدی ناگزیر به تصویر کشیده میشود) معصومیت و سادگی ابتداییاش را از دست داده و یاد میگیرد که دروغ بگوید و «وانمود کند». اما آبل مورالس هر چند میداند که قدرت گرفتن ممکن است عواقب اخلاقی وخیمی برای فرد داشته باشد، با این وجود نمیخواهد بین اخلاق و قدرت یکی را انتخاب کند، بلکه به دنبال راهی است که در مسیر قدرت گرفتن، اخلاق و غرورش را هم حفظ کند. بنابراین این بار به جای روندی ناگزیر، با انتخاب آگاهانه یک فرد روبه رو هست.
خشونتبارترین سال فیلم بسیار یکدستی است و این اصلیترین نقطه قوت فیلم به شمار میرود. توانایی قابل ستایش چندور در نمایش فضای سرد نیویورک و ایجاد حس معلق بودن شخصیت اصلی، به طرز قابل توجهی به تأثیرگذار شدن هر چه بیشتر فیلم کمک میکند. همچون ایده اصلیاش، خشونتبارترین سال از نظر اجرا هم در میانه طیف آثار گنگستری مهم سینما میایستد: نه همچون پدرخوانده با شکوه است، نه مثل رفقای خوب (مارتین اسکورسیزی) روی تباه شده ماجرا را نشان میدهد و نه حتی همچون گنگستری متفاوتی چون دنی براسکو (مایک نیوئل) به ماجرای گنگسترهای غبارآلود طبقه میانه و خیابانی میپردازد. این تفاوت از نگاه چندور در مقام فیلمنامه نویس و کارگردان به شخصیت اصلیاش شکل میگیرد: آدمی که میخواهد در میانه یک نظام تبهکاری به قدرت برسد اما در عین حال و به شکلی ظاهراً متناقضنما تمام تلاشش را انجام میدهد تا به یک گنگستر تبدیل نشود.
علیرغم تمام این نکات مثبت و گاه شوقبرانگیز، یک عامل مهم وجود دارد که مانع رسیدن خشونتبارترین سال به جایگاهی میشود که پتانسیلش را دارد. به جز سکانس درخشان و تکاندهنده پایانی، معدود سکانسهای اوجی در خشونت بارترین سال وجود دارند که بتوانند تماشاگر را از جا نیمخیز کنند و کمبود نقطه اوج در کنار ریتم – هر چند آگاهانه – کند فیلم، باعث میشوند که تماشای خشونتبارترین سال در برخی از دقایق کمی خستهکننده شود. معمولاً با گذر زمان هر فیلمی را بیش از کلیتش، با لحظات برجستهاش به خاطر خواهیم سپرد و کمبود چنین لحظاتی در خشونتبارترین سال احساس میشود. جی. سی. چندور از مهمترین استعدادهای نوظهور سینمای آمریکا است و فیلم به فیلم بیشتر نشان میدهد که توانایی تبدیل شدن به یکی از مهمترین کارگردانان سالهای آینده سینمای جهان را دارد. خشونتبارترین سال، هم فیلم خیلی خوبی است و هم میتواند واکنش هوشمندانهای به شرایط روز سیاسی آمریکا قلمداد شود. ضمن این که ترکیب اسکار آیزاک و جسیکا چستین در نقش یک زوج جاهطلب که علیرغم تفاوتهایشان یاد گرفتهاند که کشتیهای خود را در یک مسیر حرکت دهند، درجه یک است. اما به نظر میرسد خشونتبارترین سال یک گام تا ماندگار شدن کم دارد.
سید آریا قریشی/ کافهسینما