این مقاله را به اشتراک بگذارید
لذت دیوانگی
حمیدرضا امیدی سرور
آلمانیتبار بود، اما در ۱۹۴۴ به هنگام جنگ جهانی دوم، در ارتش متفقین رو در روی همنژادان خود ایستاد که ایدهی برتری نژادی پیشوایشان آنها را به خاک سیاه نشانده بود. چند ماه بعد به اسارت آلمانها درآمد؛ دوران اسارت او خیلی طولانی نبود و در زیرزمینی پر از لاشههای گوشت گذشت. جنگ پایان یافت، اما قدم به خیابانهایی پر از لاشههای گوشت انسانی گذاشت!
بختیار بود که از بمباران هولناک «درسدن»، توسط متفقین در سال ۱۹۴۵ جان سالم بدر برد، بمبارانی که هیچگاه تصاویر دهشتناکش از ذهن او فراموش نشد. مرگ ۱۳۴ هزار آلمانی از نظر او کم از فاجعه هیروشیما نداشت. خیابانهای شهر پر از اجساد مردگانی بود که بوی تعفنشان، مشام را میآزرد. سرانجام ترس از عفونت، دولت را بر آن داشت تا با شعله پخشکن به سوزاندن اجساد انسانهایی بپردازد که تا قبل از بمباران جان داشتند اما حالا به یکی از خیل نشانههای بیجانی بدل شده بودند که از زمین خوردن نازیها حکایت داشتند.
جای تعجب نیست که پشت سرگذاشتن چنین تجربیاتی، تاثیری عمیق بر روح و جان آدمی بگذارد، به خصوص او که رگههایی از یک دیوانگی موروثی داشت و از روحیهی حساس یک نویسنده برخوردار بود.
زندگیاش جنبههای جالب توجه و عجیب کم نداشت. به عنوان یکی از مهمترین نویسندگان پست مدرن،با شاخصترین نشانههای عصر جدید میانهای نداشت. با اینترنت بیگانه بود و حتی از کامپیوتر هم برای سهولت کار استفاده نمی کرد.
برای نوشتن تنها ابزارش همان کاغذ بود و قلم. نسبت به کاغذهای مورد استفادهاش وسواس خاصی داشت.
در دانشگاه بیوشیمی خواند، هنگام خدمت نظام در رشته مکانیک فارغ التحصیل شد و بعد از جنگ هم بیوشیمی خواند! تلخترین بخش زندگیاش خودکشی مادرش در سال ۱۹۴۴ بود، چهل سال بعد در سال ۱۹۸۴ خوش نیز اقدام به خودکشی کرد که نافرجام بود. با این حال از فکر خودکشی بیرون نیامد و روش دیگری را برگزید. به شدت سیگار میکشید؛ سیگارهای مارک پال مال؛ آن هم بدون فیلتر. معتقد بود این یک روش با کلاس خودکشیست!
دیوانگی از سوژههای مورد علاقه او بود. در بسیاری از سخنرانیها و مقالاتش به این مسئله اشاره داشته، حتی در آثارش نیز چنین نمونههایی کم نبوده. در کتاب سلاخ خانه شماره پنج، یکی از شخصیت های اصلی مشکلات اسکیزوفرنیک دارد. این همان کتابیست که ترجمه و انتشار آن در ایران او را به شهرت رساند کتابی که بارها تجدید چاپ شد و راه را برای ترجمه دیگر آثارش هموار کرد.
کورت ونه گات آثار مطرح و ارزشمند فراوان دارد، مثل رمان «گهواره گربه» که به عنوان رسالهی انسان شناسیاش به دانشگاه ارائه کرد و فوق لیسانس گرفت.
«مرد بی وطن» هم یکی از معروفترین کارهای متفاوت اوست و اما «صبحانه قهرمان» کاری در خور اعتنا در کارنامه او محسوب میشود؛ زیرا پاره ای ویژگیها که در آثار او به شکل کمرنگتری دیده میشوند در این کتاب در قالبی تکامل یافته و موثر بکارگرفته شده است. ونهگات برای نوشتن این رمان از سبکی طنازانه استفاده کرده که از شگردهای همیشگی کار اوست. او به خاطر آمیختن هجو و طنز سیاه و فضای علمی تخیلی و یا فراواقعگرایانه مشهور است و این مایهها در اثر حاضر نمودی بارز دارند.
ونه گات در کنار نویسندگی، به عنوان گرافیست و طراح هم تجربیاتی داشته و حتی نمایشگاه نقاشی هم برگزار کرده است. او در این رمان از نقاشیهایی که به سبک آماتوری کشیده در کنار متن استفاده کرده است.
این کتاب با نام «Breakfast of Champions» در سال ۱۹۷۳ به چاپ رسید که «صبحانه قهرمانان» در آن زمان نام نوعی برشتوک صبحانه از تولیدات شرکت جنرال میلز بود. او در متن کتاب برای جلوگیری از هر سوء برداشتی آورده: این استفاده «نه مبنی بر ارتباط با شرکت جنرال میلز و بهرهمندی از حمایت ایشان است و نه به منظور بیاعتبار ساختن محصولات خوبشان».
ونهگات خود در نسخه سینمایی این فیلم نیز حضور داشته است. او در این فیلم در نقشی بسیار نزدیک به خود را بر عهده گرفته است. در این رمان با دو پیرمرد روبهرو هستیم که در سیارهای روبه زوال زندگی میکنند، در طول رمان گذشته این دو به شکلی بدیع و جذاب روایت میشود. دو پیرمرد یکی نویسنده و بیپول است و دیگری سرمایهدارد. نکته روایی جالب این رمان آن است که نویسنده در همان آغاز کتاب با استفاده از تکنیک فرا روایت، روایتی از پایان کتاب پیش روی مخاطب قرار میدهد. ونهگات در این رمان دو جنبه وجودی انسان را که با یکدیگر در چالش هستند در قالب وجوه درونی دو شخصیت اصلی کتاب ترسیم کرده است.
تحول شخصیتها در این رمان در واقع تمهیدی است برای نشان دادن این نکته مهم که «انسانها دو بعد «ماشینی» و «مقدس» دارند. تا زمانی که یک انسان ماشینوار عمل کند، وضعیتش پیچیده، تراژیک و مضحک خواهد بود. اما در درون همه موجودات، به طور یکسان ماهیت مقدسی وجود دارد که نویسنده آن را «نوار لغزش ناپذیری از نور» مینامد. این ماهیت در وجود تکتک این موجودات شعله میکشد.»
برگرفته از الف کتاب (این نوشته را با نام مانی مهرآور در الف امضا کرده ام / حمید رضا امیدی سرور)
****
به یاد کورت ونهگات
از بزرگترین رماننویسان قرن بیستم آمریکا بود، نویسنده کمدیهای سیاه که با خلق «سلاخخانه شماره پنج» نامش را در تاریخ ادبیات جهان جاودان کرد. امروز هشتمین سالگرد درگذشت «کورت ونهگات» است.
«کورت ونهگات» متولد یازدهم نوامبر ۱۹۲۲، از جمله رماننویسان آمریکایی بود که شهرت خود را بهخاطر زمینههای کاریاش در کمدی سیاه، طنز و علمی – تخیلی بهدست آورد.
او در سال ۱۹۴۲ از دانشگاه «کورنل» در رشته بیوشیمی فارغالتحصیل شد. در همین سال، به عضویت ارتش آمریکا درآمد. تجربه ونهگات بهعنوان یک اسیر و زندانی جنگی، تاثیر بسزایی در آثارش، بهویژه «سلاخخانه شماره پنج» (1969) گذاشت. او در لباس سرجوخه پیادهنظام آمریکا در ۱۴ دسامبر ۱۹۴۴ پس از آنکه از نیروهای خودی جا ماند، به اسارت نیروهای نازی آلمان درآمد. در درسدن آلمان بمبارانهای این شهر را در ۱۳ و ۱۴ فوریه ۱۹۴۵ شاهد بود و یکی از هفت زندانی جنگی آمریکایی بود که از آنجا جان سالم بهدر برد.
ونهگات از سوی ارتش نازی، مامور جمعآوری اجساد شده بود و تماشای بقایای خاکسترشده سربازان، هسته اصلی معروفترین رمان او «سلاخخانه شماره پنج» را شکل داد. او در ماه می ۱۹۴۵ آزاد شد و به آمریکا بازگشت. بعد از آزادی ازدواج کرد و در سال ۱۹۷۰ ازدواجش به جدایی انجامید.
اولین داستان کوتاه ونهگات در سال ۱۹۵۰ بهنام «گزارش صدای طویله» در نشریه «کولیرز» منتشر شد و اولین رمانش نیز «پیانیست» بود که در سال ۱۹۵۲ بهچاپ رسید. تا زمان انتشار رمان دومش بهنام «آژیرهای هیولا» در سال ۱۹۵۹، همچنان به نوشتن داستانهای کوتاه ادامه داد.
رمان «صبحانه قهرمانان» (1973) یکی از پرفروشترین آثار او بود که به همراه «گهواره گربه» (1963) بیش از پیش نام او را بر سر زبانها انداخت. ونهگات در سال ۱۹۹۷ با انتشار رمان «زمانلرزه» از داستاننویسی کنارهگیری کرد؛ اما همچنان بهعنوان ستوننویس در روزنامهها فعالیت داشت و تا هنگام مرگ، به موضوعات مختلفی از جمله ابراز تنفر نسبت به دولت جورج بوش پرداخت.
در سال ۲۰۰۵، ونهگات بسیاری از مقالاتش را در کتابی بهنام «مرد بیوطن» منتشر کرد که به فروش بسیار بالایی دست یافت. او در این کتاب جورج بوش را بهدلیل تصمیمات غلط در عرصه سیاست خارجی و همچنین راهاندازی جنگ عراق مورد سختترین انتقادها قرار داد و اطرافیان او را افرادی توصیف کرد که از تاریخ و جغرافی هیچ آگاهیای ندارند.
از دیگر رمانهای این نویسنده سرشناس میتوان به «شب مادر» (1961)، «خدا شما را بیامرزد آقای رزواتر» (1965)، «اسلپ استیک» (1976)، «محبوس» (1979)، «مجمعالجزایر گالاپاگوس» (1985) و «ریش آبی» (1987) اشاره کرد. او همچنین چهار مجموعه داستان کوتاه از خود بهجای گذاشت.
«مارک تواین» و «جورج اورول» از الگوهای ونهگات در نویسندگی بودند و او خود بر نویسندگان سرشناسی چون «پل آستر» و «جورج ساندرز» تأثیر گذاشت.
کورت ونهگات درحالی روز یازدهم آوریل ۲۰۰۷ در سن ۸۴ سالگی در منهتن نیویورک درگذشت که چند هفته پیش از آن بر اثر سقوط از ارتفاع، دچار ضربه مغزی شده بود.
ایسنا