این مقاله را به اشتراک بگذارید
مروری بر میراث ادبی و کارنامه سیاسی گونتر گراس
با مرگ گونتر گراس آلمان از مهمترین سیمای ادبی خود محروم شد. او با نوشتن دهها رمان، داستان، نمایشنامه و مقاله بارزترین نویسنده آلمان به شمار میرفت و بیگمان یکی از آخرین نویسندگان "بزرگ" جهان بود.
گراس تنها نویسنده نبود، بلکه با مواضع سیاسی استوار و سرسختی اخلاقیاش به قطب فرهنگی نیرومندی در جامعه بدل شده بود. برخی عقیده دارند که از زمان توماس مان تا کنون هیچ نویسنده آلمانی در داخل و خارج از کشور نتوانست به چنین نفوذ و اعتباری دست یابد.
منتقدان گراس او را روشنفکری ناآرام و سرکش میدانند که یگانه رسالت خود را خردهگیری از نارساییها و نارواییهای اجتماعی میداند، و ستایشگرانش او را یک مصلح اجتماعی پی گیر و سرسخت میدانند، هرچند که مواعظ اخلاقی او دیرزمانی است که دیگر برد و خریدار زیادی ندارد.
اما همه، دشمن و دوست، همنظر هستند که او خلاقترین نویسنده آلمان بود و جامعه معاصر در آثار بیشمار او توانست به سیمای واقعی خود دست یابد.
کسب شهرت با طبل حلبی
گونتر گراس در سال ۱۹۵۹ با رمان طبل حلبی به شهرتی ناگهانی رسید. او در این رمان شگفتانگیز با ترسیم فضاهای متنوع و چهرههای گوناگون، زندگی خود را چون طوماری با طرح و نگارهای رنگین در برابر خواننده باز کرد. رمانی در درازای تاریخ چند نسل و گستره جغرافیایی وسیعی که از شرق تا غرب تداوم داشت. اسکار، قهرمان همیشه بچه رمان، در دانسیگ با فرهنگ لهستانی – آلمانی بار میآید و بعد به دوسلدورف میرود و به کارها و پیشههای گوناگونی دست میزند، بی گمان رگههایی از زندگی خالق خود را با خود دارد.
طبل حلبی در نخستین نگاه روایتی ادبی با رنگمایههای تند شخصی است، اما پشتوانه تاریخی و سیاسی اثر در هر سطر روایت حضور دارد. رویارویی با تاریخ گذشته و برخورد با آفت "ناسیونال سوسیالیسم" در بستری صاف و هموار صورت نمیگیرد، بلکه با پیچ و خمهای تند و غافلگیرکننده، از تنشها و خلجانهای پراضطراب زمانه پرده بر میدارد.
طبل حلبی با زبان ساده و طنز گیرا و تندش، ساختاری عمیق، چندلایه و پرمایه دارد که در هر گام و هر چرخشی خواننده را به موضع گیری و داوری فرا میخواند. رمان از بیرحمیهای دوران و همدلی با ستمدیدگان و محرومان سخن میگوید، اما اثری تنها اخلاقی یا به اصطلاح "تربیتی" نیست، بلکه با لحن شوخ و شادابش، به خواننده فرصت میدهد که با فاصله ای ضروری به روح و گوهر یک دوران تاریخی پی ببرد.
کتاب سرگذشت پسرکی باهوش و حساس به نام اسکار را روایت می کند. پسرک در سالهای کودکی با مشاهده دنیای بزرگسالان با تمام پلیدیها و پلشتیهای آن، تصمیم میگیرد که هرگز بزرگ نشود. او در ازای این سرسختی، به تواناهاییهای ویژهای دست مییابد که به رمان لحنی جادویی میبخشد.
رمان طبل حلبی با استقبال گستردهای روبرو شد و منتقدان ادبی بی درنگ تشخیص دادند که نویسندهای خلاق و چیره دست به صحنه ادبی قدم گذاشته است. فیلم سینمایی به کارگردانی فولکر شلوندورف از روی رمان طبل حلبی بر شهرت این نامیترین اثر گونتر گراس افزود.
گراس پس از رمان طبل حلبی، داستانهای موش و گربه و سالهای سگی را منتشر کرد، که شالوده خلاقیت ادبی و مضمون محوری آثار او را برای همیشه پی ریزی کرد: برخورد با گذشته آلمان و پی گیری سایه سنگین آن بر جامعه امروز.
در سوگ صدای رسای ادبیات آلمان، گونتر گراس
نویسنده در برابر زمان گذران
گونتر گراس همیشه به موقعیت اجتماعی خود آگاه بود و گاه از آن به سان علقهای تقدیری یا پیوندی سرنوشتی سخن گفته است: «نویسنده کسی است که در برابر زمان گذران چیز مینویسد. چنین نویسندهای نمیتواند خود را از زمان جدا کند و در خلاَء چیز بنویسد، بلکه باید همیشه معاصر باشد. او باید با تحولات زمان گذران روبرو شود، با رویدادها قاطی شود و جبهه بگیرد. چون هر نویسندهای برای زمان خودش به دنیا میآید، البته او میتواند مدعی شود که زودتر یا دیرتر از موعد پا به دنیا گذاشته. برخلاف تصور، او موضوع نوشتن را خودش انتخاب نمیکند، بلکه موضوع به او تکلیف میشود. لا اقل درباره خودم میتوانم بگویم که آزادی انتخاب نداشتهام. اگر میخواستم دنبال هوا و هوس خودم برم، بی تردید دنبال فوت و فنهای ادبی میرفتم و راحت و آسوده از آفرینش ادبی لذت میبردم، اما چنین کاری از من ساخته نبود.»
گونتر گراس در آثار بعدی خود به نقد روابط حاکم در جامعه معاصر آلمان دست زد. او با نگاهی ژرف کاو و تا حدی بدگمان، به روابط و مناسبات مسلط خیره شد، و در زیر نمای روشن و براق پیشرفتهای مادی، همان مناسبات پلید و تیره جامعه خودکامه دیروز را دید که در جامهای ظریفتر و شیکتر به حیات خود ادامه میداد.
گراس و تعهد سیاسی
گونتر گراس از دوران جوانی به اردوی سوسیال دموکراسی پیوست و همواره از جناح چپ در حزب سوسیال دموکرات آلمان حمایت کرد. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که در آلمان نسلهای تازه به جنگ روابط و ساختارهای کهنه و اقتدارگرایانه رفتند، آثار گونتر گراس برای آنها منبعی پرمایه و الهام بخش بود. گراس با مواضع سیاسی سازش ناپذیر، دشمنی رسانهها و محافل حاکم را برانگیخت. محافل و رسانههای راستگرا، خصومت سیاسی با او را به رویارویی ادبی تا دشنام گویی و لجنپراکنی شخصی گسترش دادند.
گونتر گراس با هر اثر در برابر قدرتمندان و سخنگویان آنها در عرصه ادبیات، جبههای تازه باز کرد. برخی منتقدان ادبی که با پشتیبانی محافل نیرومند و گروههای بانفوذ رسانههای گروهی را قبضه کرده بودند، حکم دادند که نویسندهای با چنین تعهدات و علایق سیاسی نمیتواند همچنان خلاق و بارور باشد.
در اوایل دهه ۱۹۸۰ بسیاری از منتقدان راستگرا گونتر گراس را نویسنده ای میدانستند که برای نوشتن و آفرینش نیرو و توان کافی ندارد. گفته میشد که گراس استعداد خود را با جبهه گیریهای سیاسی و اشتغالات "غیرادبی" هدر داده است. استواری او و به ویژه تائیدی که از خارج دریافت میکرد، او را نگه داشت.
گونتر گراس تا اواخر دهه ۱۹۹۰ همچنان با حملات بیرحمانه مخالفان روبرو بود. آثار تازه او توجه کمتری بر میانگیخت. گفته میشد که او به جای توجه به شکل و سبک ادبی، به طور خام و عیان به تنشهای سیاسی و مشکلات اجتماعی میپردازد.
با سه اثر پر اهمیت عرصه فراخ، قرن من و "با گام خرچنگ" گراس نشان داده بود که حاضر نیست تعهد و شعور انسانی را در مذبح "ادبیات" قربانی کند. او در هر مقاله و هر گفتوگو بر مسئولیت اخلاقی خود پافشاری میکرد: روشنفکری که نمیخواهد به مقولههای ادبی صرف دل خوش کند و در برابر مسائل حساس روز خاموش بماند.
دریافت جایزه نوبل ادبی در سال ۱۹۹۹
در همین سالها اقبال جهانی از آثار گونتر گراس رو به افزایش بود. بیگمان به یاری همین پشتوانه بود که او توانست با توانی شگرف و نیرویی خستگیناپذیر به کار و خلاقیت ادامه دهد. این حمایت با جایزه ادبی نوبل به اوج رسید. هنگامیکه در سال ۱۹۹۹ کمیته نوبل او را در رش
کمیته جایزه نوبل در تقدیمنامه خود استدلال کرده بود که گونتر گراس «با رنگهای سیاه و زنده چهره فراموش شده تاریخ را نشان داده است.» او به ادبیات آلمان، پس از دهها سال تخریب زبانی و اخلاقی که در این کشور رایج شده بود، راهی تازه نشان داد. «از زمان توماس مان تا کنون هیچ نویسنده آلمانی با چنین قدرتی از وجدان آزاد بشری سخن نگفته است. در زمانه ای که خرد به خواب رفته، این نویسنده همچنان با جدیت سرگرم روشنگری است.»
گونتر گراس از موضع اخلاقی بر کجیها و نارواییهای جهان ما انگشت میگذارد، اما او به هیچوجه دچار این توهم نیست که این دنیا را بتوان به نیروی ادبیات اصلاح کرد یا با پند و اندرز به راه راست رهنمون شد. او از نیروی فناناپذیر شر آگاه است و در یکی از داستانهایش جهان را محصول مشترک خدا و شیطان دانسته است.
گونتر گراس به عنوان داستان نویس
گونتر گراس در طراحی و نقاشی و مجسمهسازی هم دست دارد و کارهایی بدیع خلق کرده است. او طی سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۶ در دوسلدورف و برلین در رشتههای گوناگون هنرهای تجسمی از طراحی و نقاشی تا پیکرتراشی تحصیل کرد و در جریان دورههای تحصیلی چندین نمایشگاه از آثار خود برپا کرد. او هنوز هنرمندی پرتکاپو و فعال است و هر روز آثاری تازه عرضه میکند.
گراس چند کتاب شعر و نمایشنامه نیز منتشر کرده و داستانهای کوتاه بیشماری نوشته است، اما عرصه اصلی کار او رماننویسی است.
گراس در اثر ادبی به توصیف چهرههای منفرد و زمانههای گذرا قانع نیست. به عنصر زمان تنها در پیوستگی تاریخی علاقهمند است. شخصیتها و رویدادهای گمشده را از گوشههای فراموششدهی تاریخ بیرون میکشد و زیر ذرهبین میگذارد. نثر او گاه پیچیده و پرپیچ و خم است، اما خواندن روایت او بیتردید لذتی فراموشنشدنی است.
گراس به سبک رمان نویسهای بزرگ جهانی یکه و خودبسنده خلق میکند. او راوی صحنههای بزرگ و رویدادهای پرتلاطم است، سبک رنگین و پرمایه او بازتاب همین فراخی و گستردگی است.
درباره سبک خود میگوید: «من همیشه آگاه بودهام که در کدام سنت ادبی قلم میزنم. در نثر روایتی تابع سنت رمان کلاسیک اروپایی هستم، رمانهای پرماجرایی که در اندلس اسپانیا شروع شد. فکر میکنم رمان الکساندرپلاتس (Alexanderplatz) و حتی اودیسه هومر هم به این سنت رمانهای پرماجرا تعلق دارند، که میتواند در فاصله یک روز تمام دنیا را منعکس کند. این الگویی فناناپذیر است که تا عصر جدید ادامه یافته و من هم خود را در متن آن میبینم.»
گراس و "ننگ" گذشته
زندگی پرفراز و نشیب گونتر گراس، کودکی دشوار و تجارب متنوع او در جوانی بیگمان توشه ای گران برای آفرینش ادبی او بوده است.
گونتر گراس در ۱۵ سالگی برای رهایی از محیط تنگ و فقیرانه خانواده، وارد ارتش نازی شد و در ۱۷ سالگی به لشکر دهم توپخانه اساس پیوست. او در بیستم آوریل مجروح شد و سپس در روز هشتم مه ۱۹۴۵ (روز تسلیم رسمی آلمان نازی) در مارینباد توسط نیروهای متفقین دستگیر شد و به اسارت نیروهای آمریکائی افتاد. او نزدیک یک سال در بازداشتگاه به سر برد. گونتر گراس در بازجوییهای مقدماتی افسران آمریکائی، بهعضویت خود در گروه بازوی مسلح اساس اعتراف کرده بود، اما در سالهای بعد این راز ننگآلود را برای خود نگاه داشت و از آن با کسی سخن نگفت.
یکی از طرحهای گونتر گراس
گونتر گراس در سال ۲۰۰۶ در رمان خودزندگینامهای (در حال) پوست کندن پیاز سرانجام از گذشته تاریک خود پرده برداشت و برای نخستین بار فاش کرد که در هفده سالگی چند ماهی در سپاه جوانان ارتش نازی عضو بوده است.
این فاشگویی به دست دشمنان گراس بهانه داد تا بار دیگر حمله به نویسنده را از سر بگیرند. رسانههای گروهی سؤال میکردند که چرا او پس از بیش از شصت سال از گذشته سیاه خود سخن گفته است. هدف مخالفان آن بود که مقاومت او را در هم بشکنند و اعتبار اخلاقی او را، که بارزترین فضیلت اوست، خدشه دار کنند.
گونتر گراس به جای تسلیم به موج هتاکیها و دشنامگوییها، با صداقت اعتراف کرد که همواره از گذشته "ننگ آلود" شرم داشته و به دنبال شکل شایسته ادبی برای افشای آن بوده است. او همچنین گفت که در سراسر زندگی تلاش کرده با کار مثبت و حرکت در مسیری آگاهانه و انسانی، آن خطای دوران نوجوانی را جبران کند.
او از معاصران خود خواست که با درک شرایط روزگار گذشته درباره او داوری کنند: «ما در دنیای بسته ای زندگی میکردیم و راه دیگری در برابر خود نداشتیم، مگر اینکه در خانواده ای زندگی میکردیم که والدین خطر میکردند و دستکم در چارچوب خانه فرزندان خود را با مقاومت آشنا میکردند.»
گونتر گراس در خانوادهای خرده بورژوایی به دنیا آمده بود که با چنین ارزشهایی آشنایی نداشت. در محیط او به جای فضیلت مقاومت، آفتهایی مانند ترس و جهل و دروغ و تقلب حکومت میکرد. دستاورد گرانبهای گونتر گراس از آن جهان تاریک و سیاه، تجاربی یکه و پرمایه است که به آثار بیشمار او پرتوی انسانی تابانده بود.
گراس و خوانندگان او در سراسر جهان
گونتر گراس یکی از نویسندگان آلمانی بود که در خارج از آلمان نیز آثارش با استقبال فراوانی روبرو شده است. کارهای او به پنجاه زبان دنیا ترجمه شده است و در تمام قارههای جهان خوانندگان بسیار دارد.
برای نمونه با وجود فضای تنگ ادبی در چین، بیشتر آثار گراس به زبان چینی ترجمه شده است. جینگ بارتس رئیس مرکز اطلاعات ادبی آلمان در چین عقیده دارد: «از طبل حلبی تا پوست کندن پیاز تقریبا تمام آثار گونتر گراس به چینی ترجمه شده و خوانندگان فراوان دارند. منتقدان ادبی چین گراس را نویسنده ای بسیار پرتوان و خلاق میدانند. آنچه خوانندگان چینی به خصوص میپسندند، انتقاد سرسختانه او از جامعه کنونی و تامل او بر گذشته آلمان است.»
آثار گونتر گراس در آمریکا نیز طرفداران فراوان دارد. کریستینا نایت کارشناس مرکز کتاب آلمان در نیویورک عقیده دارد: «او داستانگوی خوبی است و سبک او نوعی ریتم موزیکی دارد که با جاز قابل مقایسه است. بسیاری از داستان نویسان آمریکایی مانند جان ایروینگ او را به خاطر آثار درخشانش ستایش میکنند.»
بیشتر آثار گونتر گراس به فارسی ترجمه شده و در ایران با استقبال خوبی رو بهرو بوده است.عبدالرحمان صدریه، سروش حبیبی، کامران فانی و جاهد جهانشاهی از جمله مترجمان ایرانی هستند که آثار او را ترجمه کردند.