این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتگو با هانس کریستوف باخ
گونتر گراس به روایت یک دوست/ ادبیات برایش منطقهای خودمختار بود
گونتر گراس نویسنده برجسته آلمانی که به تازگی درگذشت و حالا وقت آن است که دوستان و همراهان نزدیکش از دلمشغولیهای ادبی او بگویند، ادبیاتی که به روایت هانس کریستوف باخ برای گراس زندگی دیگر بود.
به گزارش مد و مه، به نقل از دویچهوله انگلیسی، هانس کریستوف باخ نویسنده آلمانی، دوست و همکار گونتر گراس، نویسنده پرآوازه و نوبلیستی بود که دیروز ۱۳ آوریل درگذشت. باخ در این گفتگو در پاسخ به چند سوال از این سخن گفته که چه چیزهایی گراس را تا به این حد به چهرهای مهم در آلمان و حتی جهان پس از جنگ بدل کرد.
* جناب باخ فکر می کنید چه چیزی گونتر گراس را به نویسندهای برجسته از نسل پس از جنگ بدل ساخت؟
در سطح دو چیز: رمان «طبل حلبی» او که به بیش از ۴۰ زبان ترجمه شد، یک موفقیت بینالمللی بود و اولین کار واقعا مجاب کننده آلمانی بود که درباره جنگ جهانی دوم بحث میکرد. علاوه بر این، او قصه را از دید یک کوتوله بیان میکند، و به رغم رویدای تراژیک، از عناصر کمدی بهره میگیرد. این رمانی طنزآمیز و پرطراوت است که شوری در آن زمان پدید آورد- نوعی از ادبیات که سهمی مهم در آلمان و دموکراسی آن و عبور آن از دوران نازی بود.
دوم، فعالیتهای سیاسی گراس با حزب سیاسی چپ میانی SPD و صدراعظم ویلی برانت بود. او همیشه یک سیاستمدار، یک فرد فعال سیاسی و نویسندهای بود که هرگز از بیان عقایدش غاقل نمیشد. او دست همه را رو میکرد، حتی دوستانش را. دیگران را نارحت میکرد و میرنجاند، برای مثال، با مقایسه بمب هستهای اسرائیل و برنامه هستهای ایران و در اساس زدن این برچسب بر اسراییل که آغازگر بالقوه یک جنگ اتمی خواهد بود، واقعا به یک آشوب منجر شد.
از سوی دیگر، دریافت جایزه ادبی نوبل در استکهلم برای خلق آثارش یک لحظه عظیم برای آلمان و شخص گراس بود. اما جنبههای تیرهای هم وجود داشت. مدتی پس از جایزه، معلوم شد که او در ۱۷ سالگی مدتی کوتاه به عنوان سرباز در خدمت اس اس واحد ویژه نازی بود. این با فعالیتهای ضدفاشیستی او جور در نمیآمد.
* آیا این موجب شد تا او اعتبارش را در نگاه شما از دست بدهد؟
تاحدودی، بله. او پیشقراول ادبیات ضدفاشیست و فعال اجتماعی بود و در عین حال خودش در گذشته درگیر نازی بود. اگر این را زودتر اعلام میکرد، حتما بخشیده میشد. اما مدت زیادی صبر کرد- تا زمانی که جایزه نوبل را بگیرد. این شایعه وجود دارد که او این اطلاعات را مطرح نکرد چون ممکن بود جایزه نوبل را به او ندهند.
اما در چشم من اهمیت او از بین نرفت. او فردی بسیار اخلاقی و جدلی بود و یک شاهد تاریخی و نیز یک نویسنده خاص با میراثی خاص. او فقط «طبل حلبی» را به جای نگذاشته، بلکه کارهای متاخرتری مثل «پیاده روی خرچنگ» (۲۰۰۲)، درباره غرق شدن کشتی ویلهلم گوستلاف که توسط یک زیردریایی شوروی در سواحل بالتیک در ژانویه ۱۹۴۵ غرق شد و با هزاران آلمانی پناهنده روی عرشهاش زیر آبهای یخ زده اقیانوس فرو رفت، دارد.
این یک کار عالی بود که خیلی دیر انجام شد زیرا او همیشه اول بر اشتباهات آلمان تمرکز میکرد و بعد بر رنجی که پناهندگان آلمانی در نواحی شرقی اروپا متحمل شده بودند. این هم بخشی از قصه او بود، اما او تا اواخر زندگیاش درباره آن صحبت نکرد.
او یک نویسنده بسیار شجاع بود که جایش خالی خواهد ماند زیرا اغلب خودش را به مباحثه می گرفت- حتی اگر گاهی به روشی اغراق شده تحریکآمیز بود.
* شما گونتر گراس را به عنوان یکی از اعضای همکار در انجمن نویسندگان «گروه ۴۷» میشناختید که او از ۱۹۵۵ عضوش بود…
بله، من او را در سال ۱۹۶۳ در کنفرانس «گروه ۴۷» ملاقات کردم، جایی که او در آن از متنی که من علیه منتقدانی شبیه مارسل رایش-رانیسکی که به تازگی از لهستان به غرب آمده بود خواندم، دفاع کرد. گراس دوست خوبی بود. بعدها او معلم من در یک کارگاه نویسندگی در برلین شد.
در اواسط دهه ۱۹۶۰، من از تلاشهای او در کمپین ویلی برانت برای صدراعظمی حمایت کردم. و بعد از آن ما در تماس ماندیم، تا سال ۱۹۶۸ که نقطه عطفی در پیوند گراس با من و دیگر نویسنگان جوان شد زیرا ما به شدت دست به انتقاد از حزب سوسیال دموکرات زدیم. با وجود این، دوستی ما با گراس ادامه داشت.
خوب به خاطر می آورم کتابخوانیهایمان را در خانههای شخصی در برلین شرقی، جایی که مخفیانه با نویسندگان آلمان شرقی ملاقات میکردیم. یک روز گراس رمانش «کفچه ماهی» (۱۹۷۸) را روخوانی کرد. تبادل با دیگر نویسندگان همیشه خیلی جالب بود.
حتی در بحثهای انتقادی، او همیشه از ادبیات در برابر خواستهای سیاسی دفاع میکرد. به این معنی نبود که گراس سیاسی فکر کند، اما ادبیات برایش یک منطقه خودمختار بود که زندگی مستقل خودش را در آن داشت و پشت سر مسایل و دیدگاههای سیاسی روز قرار میگرفت- هر چند این مسایل بودند که بیشتر او را درگیر خود میکردند. گراس همیشه درگیر سیاستهای روزمره بود- اما به عنوان یک نویسنده و در برابر پسزمینه خلق کار ادبی قابل توجهش.
ترجمه: رویا دیانت / مهر
4 نظر
لادن مختاری
باعث تاسف است که به اصطلاح مترجمانِ به نام رسیدۀ آلمانی، در ایران ترجمۀ یک واژه را به گرته برداری ختم می کنند و حاصر نیستند نگاهی به فرهنگ لغت یک زبانۀ آلمانی به آلمانی بیاندازند! به ویژه، وقتی آن تکواژه، عنوان یک اثر است، به سادگی با چند دقیقه مطالعه در ویکی پدیا می توانند، حداقل به بی ریطی ترجمۀ عنوان با اصل رمان پی ببرند. کتاب Im Krebsgang از یک حرف اضافه و یک واژۀ مرکب ساخته شده که در آن واژۀ مرکب دو واژۀ خرچنگ و رفتن (یا راهرو یا نحوۀ حرکت) را در خود دارد. حتی اگر مترجم تنبل و بی توجه، کار گرته برداری را هم درست و دقیق اجرا می کرد، باید به غلط بودن گرته برداری و ترجمه اش می رسید، نه این که آن را به دست چاپ بسپرد!
… و خانم رویا دیانت، نویسندۀ سطور بالا هم با بی توجهی همان را در ترجمۀ یک مصاحبه وام گیری کرده یا خودش هم به همان قیاس و کمی خنده دارتر عمل کرده است و راه رفتن را به “پیاده روی” برگردانده است در قالب: “پیاده روی خرچنگ”!!!
این کلمه Krebsgang به معنی “وارونگی” است و به معنای سر و ته عمل کردن در یک ترتیب کاری مشخص است و چنان که در فیلم کشتی ویلهلم گوستلوف هم بارها و بارها و بارها از تلویزیون شبکۀ یک آلمان در تهران مشاهده کرده و می کنیم, اشاره به عملکرد وارونۀ روسای ارتش آلمان پس از جنگ جهانی دوم دارد و به دلیل یک مورد، احتمالِ غیر قابل اثبات، تصمیم به نابودی کشتی می گیرند، با آن که ناخدای کشتی با تمام وجود انسانی رفتار می کند و مردم مانده در آب را نجات می دهد، حتی یهودیهایشان را. به دلیل واکنش وارونۀ سران نیروی دریایی ان حوزه و واکنش غیر انسانی و شبه نازی آنان در فردای جنگ جهانی دوم که همه چیز قرار بوده انسانی و غیر نازی شود، نام این اثر Im Krebsgang و به ترجمۀ دقیق فارسی “در وارونگی” نام گرفته است. “پیاده روی خرچنگ” همانطور که حس مسخره ای به خواننده می دهد، در نهایت ترجمه ای سخره آمیزی است از عصر ترجمه های مسخره در ایران! ladanmokhtary@gmail.com
رویا دیانت
کتاب مورد بحث با عنوان Crabwalk در سال ۲۰۰۲ به انگلیسی ترجمه شده است. در صورتی که همه توضیحات بالا لازم بود، احتمالا دو ناشر آلمانی و انگلیسی با هم اختلاطی میکردند تا نتیجه درست تر به دست آید. ضمن این که خبر از سایت انگلیسی دویچه وله ترجمه شده و در صورت نیاز احتمالا سردبیر متوجه می شد که اگر ترجمه نادرست انگلیسی از اسم کتاب گونتر گراس صورت گرفته، در یک پرانتز به اطلاع خوانندگان برساند. فکر می کنید در دنیای نشر جهانی، یک مترجم به اصطلاح به نام رسیده آلمانی (منظور را البته نمیفهمم احتمالا اصطلاح تازه اختراع شدهای باشد) میتواند به خودش اجازه بدهد تا دست به ترجمه رمانی از گراس بزند؟ آنجا هر که دانشش از زبان و ادبیات به عنوان یک موجود زنده و در حال تغییر؛ به اندازه تدریس خصوصی باشد- به خودش اجازه ورود به دنیای ترجمه ادبی را نمیدهد و اگر بدهد ناشر او را وارد این دنیا نمی کند…. در هر حال اگر اشاره میشد کجا ترجمه دقیق این اثر به فارسی صورت گرفته و «در وارونگی» برایش انتخاب شده بهتر بود. ذکر منبع کمک میکند و بهتر از حکم صادر کردن یک نفره است.
لادن مختاری
نخست آن که احتمالات تان درست نیستد، پس باید کمی در آن دنیا زندگی کنید و بعد به استنباطی برسید که حاصلش جملات بالا باشد.
دویُّم آن که چرا نرفتید فرهنگ یک زبانه را ببنید؟!
و سیُّم، دستکم می رفتید نام نگارندۀ این سطور را در گوگل بررسی می کردید تا به سابق صحیحی دست یابید.
چهارم این که منبع ترجمۀ ان عنوان خانم لادن مختاری، مترجم و منتقد متون آلمانی است، اگر سوال دیگری دارید می توانید از خودم بپرسید، چون ظاهراً فرصت تحقیق در گوگل هم ندارید.
لادن مختاری مترجم کتبی, شفاهی و همزمان آلمانی
دانش آموختهٔ آموزش زبان آلمانی، زبانشناسی، ادبیات قدیم، ترجمۀ گفتاری و نوشتاری
ازدانشگاه تهران، پوتسدام و گئورگ-آگوست گوتینگن از ۱۳۶۹
با تجربهٔ کامل در امور آلمان
۸۸۴۳۴۵۴۲
۰۹۱۹۷۸۳۱۹۷۱
سوابق کاری:
– دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی به عنوان مترجم کتبی و همزمان برای کنفرانس های بین المللی با انتشار بیش از ۴۰ مقاله و کتاب ۸۲-۷۴
– دانشگاه آزاد تهران جنوب به عنوان مدرس آلمانی ۷۸-۷۶
– فرهنگستان زبان و ادب فارسی به عنوان عضو گروه واژه گزینی سیاسی ۸۱-۸۰
– اتاق بازرگانی ایران- آلمان به عنوان مترجم شفاهی ۸۲-۸۰
– مدرس آلمانی رسانه ای به دانشجویان خارجی دانشگاه گوتینگن در مرکز دانشجویی پروتستان گوتینگن ۸۴-۸۲
– مترجم همزمان دادگاه عالی گوتینگن ۸۶-۸۴
– مسئول تهیه گزارش و ثبت اینترنتی در مرکز اقتصاد و آمار کامپیوتری EMNID در گوتینگن ۸۸-۸۶
– مسئول مکاتبات و تلفنات آلمانی شرکت پرورش آبزیان با همکاری uftag و سازمان شیلات جمهوری اسلامی در استان گلستان۸۹-۸۸
– مسئول مکاتبات و تلفنات آلمانی شرکت پارسا و پیاده سازی سایت شیشه های نشکن و ضد گلوله napieralla به فارس و انتقال کامل ۹۰-۸۹
– مدرس در آموزشگاههای سیمین, هرمس, مجتمع فنی تهران و … در ۹۰-۸۸
– آموزش آلمانی ویژه پزشکان از تیر ۹۰
– سرپرست دپارتمان آلمانی انجمن مترجمین مجازی ایران: itcanet.ir از فروردین ۹۴
– مترجم دارالترجمۀ وین wietro.com
لادن مختاری
راستی، مترجم به نام رسیده، یعنی مترجمی که یک جوری به نام رسیده، حالا چه جوری معلوم نیست، ولی به هر حال رسیده و این هرگز به دلیل کار خوبش نبوده است، چون اگر غیر از این بود، حتماً می نوشتم، مترجم مطرح یا نام آور یا مشهور و صفاتی از این دست که حکایت از واقعی بودن دارند و نه مانند صفت “به نام رسیده”، حکایت از تقلب و ریا و دوز و کلک، چنان که در ایران ما باب شده است.
در ضمن، پیش از روشن شدن چشم مان به جمال “پیاده روی خرچنگ”، انتقادی به مراتب تندتر برای دویچه ولۀ فارسی ایمیل کرده بودم و همچون همۀ کارهای اغلب ایرانیان، پاسخ آمد که به اطلاع رئیس خواهیم رساند.
متاسفم که شما مطالب نظر نخست را فقط حمل بر انتقاد از شخصیت خودتان کرده اید، خوب است بار دیگر یا چند بار دیگر آن را مطالعه بفرمایید تا پی ببرید که غالب انتقادات، مربوط به مترجم به نام رسیدۀ ایرانی، در ایران است که نخستین بار با کمال شهامتی توام با نادانی و بی تجربگی دست به ترجمه و انتشار آن کتاب زده، و بعد به انتخاب واژۀ “پیاده روی خرچنگ” از جانب شما نقد وارد شده است.