این مقاله را به اشتراک بگذارید
این روزها حرف و حدیث درباره خبر مهاجرت دائم یا موقت اکبر عبدی به ترکیه زیاد است. هر روز خبری در مورد او منتشر می شود و شبه حکمی درباره ممنوع التصویر بودنش یا ممانعت از ورودش به کشور و … صادر می گردد.
ماجرا هم از این قرار است که اکبر عبدی بازیگر توانای سینمای ایران که در بیش از ۹۰ فیلم و چندین مجموعه تلویزیونی ایفای نقش کرده است، راهی ترکیه شده است.
رسانه های ترکیه هم گزارش داده اند که اکبر عبدی با خرید خانه ای در آلانیا تصمیم گرفته است مابقی عمر خود را در این شهر بگذراند. چند روز پیش هم خبرگزاری آناتولی نوشت که عبدی با برگزاری کنفرانس خبری در یک بنگاه معاملات املاک در یکی از شهرهای ترکیه گفته است: به خاطر برخی مشکلات سلامتی تصمیم گرفته است در ترکیه به زندگی ادامه دهد. ادعا شده که اکبر عبدی بازیگر سرشناس سینما، تئاتر و تلویزیون ایران دارای بیماری دیابت بوده و اخیرا نیز به بیماری کلیوی دچار شده است.
عبدی گفته است که می خواهد از این به بعد در ترکیه به زندگی و فعالیت های هنری خود ادامه دهد.عبدی ۵۵ ساله گفته است که پروژه هایی در خصوص تهیه فیلم و سریال تلویزیونی در ترکیه داشته و در ماههای آینده فیلم آذری مشهدی عباد را شروع خواهد کرد.
ترک ها حلوا حلوایش کردند و ما …
اگرچه عبدی را دوست دارم؛ اما پیش از همه بگویم اکبرعبدی به هر دلیلی این تصمیم را گرفته باشد (به فرض صحت خبر) ، این کارش دست کم با روحیه جوانمردی و میهن دوستی اش چندان همخوانی ندارد. از عبدی میهن دوست و ایرانی بعید بود که زیر فشار مشکلات بشکند و جلای وطن کند.
اما از سوی دیگر باید بیش از عبدی نوک تیز پیکان نقد را متوجه مسولان و مدیران فرهنگی کرد که حتی چنان از حال ستاره ها و چهره های هنری غافل شده اند که ناگاه خبر شکستن او می پیچد. وقتی مدیران فرهنگی و سینمایی از حال عبدی سینمای ما غافلند چه انتظاری می توان در مورد بقیه سینماگران داشت؟ آیا خانه سینما که این همه در پس آن دعوا شد و هر گروه مقابل آن گروه دیگر ایستاد و برای بریدن روبان افتتاحش بزرگترین خدمت سینمایی مدیران نام نهاده شد نباید از وضعیت عبدی و امثال او با خبر باشد؟ آیا از آنها پذیرفتنی است که چنان بی خبر باشند از احوال سینما گران که حتی چهره هایی مانند عبدی تاب و توان از کف بدهند و جلای وطن کنند.
شاید باید حرف های امین حیایی و فرهاد اصلانی و امثال آنها را جدی می گرفتیم. حیایی گفته بود: خانه سینما از اول رفاقتهایش کمی بو داشت. همبستگی در آن وجود نداشت و به خاطر همین به راحتی به جان هم میافتند و اختلافهایی به وجود میآورند که یکسری از آن وسط سود به دست بیاورند و از آب گل آلود ماهی بگیرند. ما بازیگران و عوامل و سینماییها باید به قدری رفاقتهایمان قوی باشد که چنین اتفاقاتی نیفتد. میرفتیم خانه سینما مینشستیم میدیدیم به جای اینکه از کار هم تعریف کنند و به هم بها بدهند و ارزشهای کار هم را بکشند بالا و برای هم افتخار به وجود بیاورند، مینشستند مثل خاله زنکها پنبه هم را میزدند. کار هم را مسخره میکردند.
و یا اصلانی که معتقد بود: خانه سینما تکلیفش با خودش مشخص نیست و مدام بین حرکت سیاسی یا صنفی در نوسان است. همیشه هم توسط یک باند تصرف شده است. طی این سالها فکر نمیکنم آنها قدمی برای سینماگران برداشته باشند. خیلی مطالبات صنفی وجود دارد که عقب افتاده و هیچ راهکاری برایش چیده نشده است.
یا مثلا هنوز وضعیت بازیگرانی مانند ثریا حکمت و بعضی دیگر را فراموش نکرده ایم که با وجود هنرنمایی در بسیاری از فیلم ها و با وجودی که می توانستند زندگی راحتی در بسیاری کشورها داشته باشند چگونه در کشور مانده و در بی توجهی و غفلت مسولان با هزینه های گزاف زندگی به سختی دست و پنجه نرم می کردند. یا امثال مرحوم مهدی فتحی که غریبانه و در سختی از دنیا رفت و دهها مورد دیگر شبیه این.
آیا این که جماعت ترکیه ای با سلام و صلوات عبدی را به ترکیه ببرند و برایش خانه بخرند و از او خواهش کنند در آنجا فیلم بسازد و بازی کند و در اینجا او و امثال او و هزاران چهره سینمایی و ادبی و هنری دیگر (که داشتنشان آرزوی کشوری مانند ترکیه است) قربانی بازی های لوس سیاسی یا صنفی این جناح و آن خانه و این انجمن بشوند و در بدر اجاره خانه و هزینه درمان و … بمانند برای بعضی مسولان فرهنگی ناراحت کننده نیست؟ یا حسی در آنها ایجاد نمی کند؟ تلنگری نمی زند؟
چند سینماگر و داستان نویس و شاعر و تئاتری و … را برایتان نام ببرم که حتی برای اجاره خانه شان لنگند؟ که حتی برای خورد و خوراکشان پول دستی می گیرند؟ که … ؟
شاید بگویید سینماگران که فلان مقدار دستمزد می گیرند و باید زندگی مرفهی داشته باشند و اینها مظلوم نمایی است و …اما واقعیت، این گونه نیست. بیایید طور دیگری نگاه کنیم. از میان حدود ۱۰ هزار سینماگر چند نفرشان ستاره اند و سرشناس؟ دست بالا ۵۰ نفر. یا اصلا صد نفر. پس حساب آن ۹۹۰۰ نفر از همان آغاز مشخص است و ناگزیرند با سیلی صورتشان را سرخ کنند. آن صد نفر هم چند سال عمر مفید سینمایی دارند؟ از یک سال تا ۵ سال(شاید سینماگرانی به تعداد انگشتان دو دست از این قاعده مستثنی هستند) متوسط بازی شان هم در سال حداکثر دو فیلم است.اگر هزینه های سینمایی را هم از دستمزدهایشان کم کنید خیلی خوشبینانه در ماه با حساب ارزش پول این زمان، سه چهار میلیون تومان برایشان می ماند. بدون هیچ بیمه ای، بدون هیچ خدماتی و بی آنکه زمان کارشان ساعت و روز مشخصی داشته باشد…تازه این بخش خوب ماجراست. وقتی دوران بازیگریشان تمام شود آن وقت اگر از همین پول کاری راه انداخته باشند که هیچ.اما اگر نه (که معمولا اینطور است) تازه اول سختی است. و اینها برای سینماگرانی است که در رده نخبگان به حساب می آیند و از دور همه حسرت زندگیشان را دارند.
حالا دیگر حساب اغلب شاعران و نویسنده ها و بقیه خالقان آثار فرهنگی و هنری هم که روشن است. عاقبتشان فقر و دست و پا زدن و مقاومت در برابر مشکلات زندگی فقیرانه است و دست آخر هم یا شکستن جسم در وطن و یا شکستن روح در غربت.
ستاره هایی که زیر پرچم بیگانه قسم می خورند
و اما دوباره برگردیم به ماجرای عبدی و رفتنش به خارج از کشور . در این مورد خاص این که بعضی دوستان مدعی هستند که باید او را ممنوع التصویر کرد منصفانه نیست. مگر آن که این حضرات بیخبر باشند از اینکه بیش از ۸۰ درصد سینما گران تبعه کشورهای آمریکایی و اروپایی هستند. این که خانه و زندگی در اروپا و آمریکا و …دارند و ایران می آیند و فیلمی بازی می کنند و هوایی عوض می کنند و دوباره راهی دیار فرنگ می شوند؟ آیا می دانند چندین نفر از چهره های سرشناس سینمای ما هر سال برای تمدید گرین کارتشان زیر پرچم کشورهای غربی و بعضا دشمن قسم میخورند که اجازه ندهند گزندی به آن کشورها برسد؟ آیا می دانند کدام مسولان سینمایی باعث به وجود آمدن این وضعیت شده اند؟
آیا وقت آن نرسیده است که مردم کمی عریان تر سینمای ما را ببینند و از چهره های مورد علاقه شان باخبر شوند؟ وقت آن نرسیده که مردم بپرسند چرا سینماگرانی که اغلب علاقمند کشورشان هستند به خاطر سستی و کاهلی بعضی مسولان فرهنگی حاضر شده اند زیر پرچم بیگانه قسم یاد کنند؟ آیا وقت آن نرسیده که اگر سینماگر یا هنرمندی زیر پرچم بیگانه قسم خورد هم او بازخواست شود و هم مسولی که باعث به وجود آمدن این وضعیت برای او شده است؟
مشرق