این مقاله را به اشتراک بگذارید
خانهای که نمیخواهند موزه شود!
مسعود لقمان – چه بخواهیم، چه نخواهیم؛ چه بپذیریم، چه نپذیریم؛ چه خوشمان بیاید، چه نیاید؛ صادق هدایت بزرگترین نویسنده تاریخ ادبیات ایران است. کافی است نگاهی گذرا به کتابها و مقالههای بیشماری که در تأیید یا رد وی به زبانهای گوناگون نوشته شده است، بیندازیم تا متوجه تأثیر عظیم هدایت بر نسلهای پسین شویم. نسلهایی که با گذر نزدیک به شش دهه از مرگ وی، هنوز نتوانستهاند خویش را از زیر سایه هدایت بیرون کشند و نویسندهای در قد و قامت او ارائه دهند.
هدایت نویسندهای انسانگراست و سرنوشت انسان به ویژه انسان ایرانی، محور اصلی آثار اوست. هدایت با دستی در تاریخ و فرهنگ ایرانزمین و پایی در تمدن و اندیشههای دوران روشنگریِ باخترزمین کوشید در داستانها، ترجمهها و نقدهایش تاریخ ایران را به نمایش بگذارد و خاطرات قومیِ آسیبدیده از هجومهای انیرانیان را بازسازی کند و در کلّیتی تاریخی، دست به آسیبشناسی آن بزند.
نوشتههای هدایت، بسان آیینهای در برابر ما، بازتاب همه زیباییها و زشتیها، نیکیها و پَلشتیهای انسان ایرانی است. نوشتههای او، ایرانیان را به خودشان شناساند؛ همان کاری را کرد که هزار سال پیش از وی، شاهنامه فردوسی با داستانهای ملّی ایران کرد.
نگاهی گذرا به زندگی و آثار هدایت
«صادق هدایت» (۱۳۳۰-۱۲۸۱) نویسنده، مترجم، منتقد و روشنفکر ایرانی، در ۲۸ بهمنماه ۱۲۸۱ خورشیدی در خانوادهای فرهنگدوست و از طبقه بالای جامعه ایران در تهران به دنیا آمد. وی کوچکترین فرزند هدایتقلیخان هدایت (اعتضادالملک) و زیورالملوک هدایت بود.
زندگی و آثار او را میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
۱. دوران پیش از رضاشاه (۱۳۰۴-۱۲۸۱)
هدایت در این دوره در مدارس علمیه، دارالفنون و سنلویی تهران تحصیل کرد. در سنلویی، زبان فرانسه آموخت و با ادبیات آن کشور آشنا شد.
او پژوهشهای خود را با کار روی زندگی و آثار ادبی خیام آغاز کرد که حاصل آن کتاب «رباعیات خیام» است که بعدها با بازنگری در آن «ترانههای خیام» را نوشت که هنوز هم به عنوان یکی از مراجع اصلی شناخت اندیشه و رباعیهای خیام به شمار میآید. کتاب دیگر او در این دوران، «انسان و حیوان» است که رسالهای است تحقیقی در باب ارجگذاری به جانوران.
۲. دوران رضاشاهی (۱۳۲۰-۱۳۰۴)
هدایت در سال ۱۳۰۵ خورشیدی همراه گروهی از محصلان ایرانی برای ادامه تحصیل به بلژیک و سپس فرانسه رفت.
در سال ۱۳۰۹ خورشیدی و پس از بازگشت هدایت به ایران، گروه ادبی ربعه با حضور «بزرگ علوی»، «مسعود فرزاد»، «مجتبی مینوی» و صادق هدایت تشکیل شد. وی در سال ۱۳۱۵ خورشیدی به هندوستان رفت و در آنجا نزد «بهرامگور تهمورس انکلساریا» زبان پهلوی را آموخت و معروفترین کتابش «بوف کور» را در آنجا نوشت.
مقالهها، قطعات و جزوههای پراکندهای چون: La Magie en Perse (جادوگری در ایران)، داستان مرگ، ترانههای عامیانه، متلهای فارسی، قصههای آقاموشه، شنگول و منگول، قصه لچک کوچولوی قرمز، چایکووسکی، پیرامون لغت فرس اسدی، داستان ناز، شیوه نوین در تحقیق ادبی و شیوههای نوین در شعر فارسی در نشریههایی مانند ایرانشهر و مجله موسیقی را در این دوران منتشر کرد. همچنین داستانها و پژوهشهای مستقلی، مانند فواید گیاهخواری، مجموعه زنده به گور (در بردارنده داستانهای: زنده به گور، اسیر فرانسوی، داود گوژپشت، مادلن، آتشپرست، آبجیخانم، مردهخورها و آب زندگی)، پروین دختر ساسان، سایه مغول، حکایت بانتیجه، اوسانه، اصفهان نصف جهان، مجموعه سه قطره خون (در بردارنده داستانهای: سه قطره خون، گرداب، داش آکل، آیینه شکسته، طلب آمرزش، لاله، صورتکها، چنگالها و مُحلّل)، مجموعه سایهروشن (در بردارنده داستانهای: س.گ.ل.ل، زنی که مردش را گم کرد، عروسک پشت پرده، آفرینگان، شبهای ورامین، آخرین لبخند و پدران آدم)، نیرنگستان، مازیار، علویه خانم، وغوغ ساهاب، ترانههای خیام، البعثه الاسلامیه فی البلاد الافرنجیه و بوف کور را نوشت و داستانهایی چون کور و برادرش، کلاغ پیر، مرداب حبشه، تمشک تیغدار، مشاور مخصوص و شرطبندی از آرتور شینسلر، الکساندر لانژکیلاند، کاستن شراو و آنتوان چخوف را از فرانسه ترجمه کرد. همچنین کارنامه اردشیر پاپکان، زند و هومنیسن، و گجسته ابالیش را از پهلوی به فارسی برگرداند.
۳. دوران پس از رضاشاه (۱۳۳۰-۱۳۲۰)
پس از شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی و شکلگیری حزب توده و پیوستن برخی از دوستانِ نزدیک هدایت مانند «بزرگ علوی» و «عبدالحسین نوشین» به این حزب، در او اندک خوشبینیای به دگرگونی وضع موجود ایجاد شد. آثار زیادی نوشت و فعالانه با مجلاتی چون «سخن» و «پیام نو» همکاری کرد و در سال ۱۳۲۵ خورشیدی به عنوان یکی از اعضای هیأت رئیسه «نخستین کنگره نویسندگان ایران» برگزیده شد. اما خوشبینی او به جنبشهای اجتماعی – سیاسی ایران در دهه ۲۰ دیری نپایید و با آشکار شدن خیانت حزب توده و آلت فعل شوروی شدن آن حزب در قضیه پیشهوری و فرقه دمکرات آذربایجان، این خوشبینی او رنگ باخت و اندکاندک انزوا پیشه کرد. او در پیام کافکا، «احسان طبری» و رفقایش را «مشاطههای لاشمرده«ای نامید که «سرخاب و سفیداب به چهره بیجان بت بزرگ قرن بیستم میمالند». هدایت سرانجام در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ خورشیدی در سن ۴۸ سالگی در پاریس خودکشی کرد و در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.
مجموعه سگ ولگرد (در بردارنده داستانهای: سگ ولگرد، دن ژوان کرج، بنبست، کاتیا، تخت ابونصر، تجلی، تاریکخانه و میهنپرست)، ولنگاری (در بردارنده داستانهای: قضیه مرغ روح، قضیه زیر بته، قضیه فرهنگستان، قضیه دست بر قضا، قضیه خر دجال و قضیه نمک ترکی)، حاجیآقا، سامپینگه و هوسباز (به فرانسه)، افسانه آفرینش، پیام کافکا و توپ مرواری از آثار این دوران اوست. او در این دوران شهرستانهای ایران، گزارش گمانشکن، یادگار جاماسب و آمدن شاه بهرام ورجاوند را از پهلوی به پارسی و گورستان زنان خیانتکار، جلو قانون، اوراشیما، شغال و عرب، گراکوش شکارچی، مسخ و دیوار از آرتور کریستینسن، فرانتس کافکا و ژان پل سارتر را از فرانسه به پارسی ترجمه کرد و نقدها و پژوهشها و داستانهای پراکندهای چون: سنگ صبور، چگونه نویسنده نشدم، نقد بازرس اثر گوگول، نقد خاموشی دریا اثر ورکور، چند نکته درباره ویس و رامین، انتقاد بر ترجمه رساله غفران ابوالعلا معری، ملانصرالدین در بخارا، فلکلر یا فرهنگ توده، طرح کلی برای کاوش فلکلر یک منطقه، خط پهلوی و الفبای صوتی، فردا و قصه کدو را در مجلات موسیقی، سخن و پیام نو منتشر کرد.
خانه پدری صادق هدایت؛ خانهای که نمیخواهند موزه شود!
خانه پدری صادق هدایت، خانهای زیبا با معماری قاجاری است که پیش از انقلاب بنا بود، تبدیل به موزهای شود تا یادگارهای صادق هدایت را در آنجا به نمایش گذارند؛ دریغا که این آرزو برآورده نشد و این خانه پس از بیمهریهای فراوان، تغییر کاربری داد و مهدکودکی شد! تا کودکان بازیگوش، زیباییهای این خانه را دستخوش شیطنتهای کودکانهشان کنند و بر هر دری، نقشی و بر هر دیوار نشانی زنند، بیتوجه به اینکه این خانه از آن کیست و چه ارزش معنویای برای ملت ایران دارد.
این خانه هر چند اکنون به خاطر اعتراض دوستداران ادبیات ایران، دیگر مهدکودک نیست و اثری ملی است ولی هنوز حیاطخلوت بیمارستان امیرعلم به شمار میرود و بیمارستان بیتوجه به اهمیت بنا، هرگونه بخواهد با آن رفتار میکند.
البته تلاشهایی است تا این خانه بسان خود هدایت نادیده گرفته شود و مطرح نشود! بدینروی بر سازمان میراث فرهنگی، سازمانهای مردمنهاد، نویسندگان و روشنفکران ایرانی بایسته است، گامی مؤثر برای پیگیری موزه شدن خانه پدری صادق هدایت بردارند، پیش از آنکه دیر شود و افسوس موزه شدن این خانه کهن قجری و پدر داستاننویسی مدرن ایران، گریبانمان را بگیرد.
* این سفرنامه در شمارهی ۲۴ و ۲۵ (فروردین و اردیبهشتماه ۱۳۸۹) نشریهی دنیای تجارت گردشگری ویژهنامهی استان تهران منتشر شده است.
——————————————————
در اینباره در ایرانشهر:
نسک پنجم ایرانشهر: بوف کور
چنین گفت هدایت: نمادشناسی بوف کور (مسعود لقمان)
هدایت بوف کور و ناسیونالیسم (دکتر ماشاالله آجودانی)
خط زمان زندگی صادق هدایت (رامن)
صادق هدایت: روز آخر (بهرام بیضایی)
یکصدوهشت سال تنهایی (جهانگیر هدایت)
در این باره:
ادبیات, میراث ایرانزمین, یاد بزرگان
۱ دیدگاه
- parandoosh میگوید،
درود
ممنون از گزارش و یادنامه ی خوبی که تهیه کردی. راستش من روز های زیاد،ی که دانشجوی پزشکی همین بیمارستان امیر اعلم در کنار خانه ی پدری هدایت بودم، در حیاط و در ساختمان این خانه ی قجری زیبا گذرانده ام. از بخت خوب یکی از اساتید فرهیخته ی بیمارستان این منزل را از مهد کودک به کتا بخانه تبدیل کرد و بیش از این هم زورش نمی رسید!!
داخل خانه، حیاط خانه و زیر زمین بسیار جالب و گاه حتی عجیبی دارد که سخن از پر رمز و راز بودن معماری قدیم دارد. کاشی های نقش دار زیبایی روی دیوار ها ی حیاط خلوت جا دارند و از حیاط که بخواهی به حیاط خلوت بروی از دالان سقف کوتاه مر موز اما کوتا هی می گذری!! بسیار زیباست و روح فرهنگی در آن جاری است!
کتاب خواندن برای هر کسی در آن آزاد است! اگر وقت داشتید چند ساعتی در آنجا به کتاب خواندن و لذت بردن بپردازید!ارسال شده در تاریخ امرداد ۲۲م, ۱۳۸۹ در ساعت ۱:۲۴ ب.ظ
دیدگاه شما
نام (لازم)
رایانامه (ایمیل) نمایان نخواهد شد.
تارنما
به گونهی خودکار، واژگان پینگلیش به دبیرهی پارسی دگرگون خواهد شد. اگر میخواهید با دبیرهی لاتین بنویسید Ctrl+g را فشار دهید.