این مقاله را به اشتراک بگذارید
شکلهای زندگی: گونتر گراس و غول سیاست
تاریخ از پایین
نادر شهریوری (صدقی)
هاینریش بل داستان مردی را تعریف میکند که هر بعدازظهر ساعت یک و بیست دقیقه به ایستگاه راهآهن میرود و منتظر قطاری میشود که بناست نامزدش از آن پیاده شود. ماجرا به تلگرافی مربوط میشود که سه ماه و چهار روز قبل به دستش رسیده که در آن تنها لحظه ورود دختر و نه تاریخ آن به اطلاعش رسیده. از آن روز به بعد مرد «وفادارانه» هرروز به ایستگاه میرود و منتظر لحظهای میشود که قطار وارد ایستگاه شود. مرد به علت آنکه خود را مقید میداند که هرروز سر ساعت در ایستگاه باشد، شغلش را از دست میدهد و برای تأمین خرجهای روزانه، چیزهایش را میفروشد و تمام پولش را خرج میکند. در روز روایت داستان، او جز لباسهایش چیزی ندارد، آن روز تصمیم میگیرد اگر نامزدش نیاید، خودش را بکشد، اما در آن روز دختر از قطار پیاده میشود. داستان پایان خوشی دارد، اما این تمام ماجرا نیست، چون مرد در موقعیت بدی قرار گرفته است. او مستأصل است و به خود میگوید اگرچه «او پیش من است… . ولی من هیچ ندارم جز او، و یک بلیت ورودی قطار – فقط او و یک بلیت باطلشده سکوی قطار».
داستان در نیمه قرن بیستم یعنی در ۱۹۵۰ نوشته شده، اما اگر این داستان یک قرن قبل اتفاق میافتاد، چه؟ آیا مرد به همان اندازه مستأصل بود: شغلش را از دست میداد و دیگر جایی برای سکونت نداشت و جز یک بلیت ورودی سکوی قطار چیز دیگری در اختیار نداشت که با دختر زندگی کند؟ و همینطور اگر این ماجرا یک قرن بعد اتفاق میافتاد در ۲۰۵۰؟ آنوقت چه؟ آیا مرد به همان اندازه میتوانست «وفادار» بماند؟ و خود را مقید بداند که هرروز در ساعتی معین به ایستگاه برود؟ حتی اگر این وفاداری به ازای از دسترفتن شغل و زندگیاش باشد؟
ادبیات معاصر آلمان بسیار متأثر از اتفاقات و وقایع قرن ۲۰ و به تعبیر گونتر گراس «قرن من» است. هاینریش بل درباره داستایفسکی و تولستوی گفته بود «روسیه قرن نوزدهم در آثار این دو نویسنده کاملا متفاوت، خوب مجسم و بیان شده است.»1 و در مورد ادبیات آلمان نیز میتوان همین تعبیر را به کار برد: آلمان قرن بیست بهخصوص آلمان بعد از جنگ جهانی دوم در آثار این دو نویسنده نهچندان کاملا متفاوت، هاینریش بل و گونتر گراس خوب و مجسم بیان شده است.
گونتر گراس ۱۴ سال بعد از هاینریش بل جایزه نوبل را در ۱۹۹۹ دریافت میکند. او درباره دریافت جایزهاش میگوید: «هاینریش بل اگر زنده بود، بیشک از این انتخاب خشنود میشد. من همیشه سعی کردهام به سنت او وفادار بمانم. یک نویسنده در کنار وظیفه ادبی خود، این وظیفه شهروندی را نیز دارد که در سیاست دخالت کند. امیدوارم نویسندگان جوانتر نیز این راه را ادامه دهند. آن سنت ادبی که گراس سعی میکند خود را مقیدانه به آن وفادار نشان دهد، در بسیاری از رمانهایش مانند سالهای سگی، موشوگربه، طبل حلبی و بهخصوص در بهترین اثرش «قرن من» به نمایش درآمده است، این رمانها تشابهاتی با رمانهای هاینریش بل دارند.
کتاب «قرن من» مجموعهای از داستانهای کوتاه است که هر داستان در آن به واقعهای مهم در یک سال از صد سال قرن پرتلاطم بیستم اشاره دارد. نوشتهها بهغایت موجزند و بسته به موفقیتهای تاریخی و زمانی، از زبان آدمهای متفاوت بیان میشوند: از زبان سرباز صفر تا زبان پسربچه هشت و ۹سالهای که بر دوش پدر در ۱۹۰۸ (قصه نهم) در میتینگ کارل لیبکنشت شرکت میکند، از زبان دختربچه تا از زبان یک مادربزرگ و حتی مادرش- مادر گراس- در قطعه ۱۹۹۹ آن زمانی که «خانم والده»* دیگر زنده نیست، اما گراس روحش را احضار میکند تا از آن بالا یا به قول خانم والده از بالکن با این پایینیها صحبت کند و بگوید: اول آن پایینها و بعد همه جا.
زبان کتاب، دائم در نوسان است زیرا صدای یک راوی به صدای راویان گذشته پیوند میخورد و چون پیوند میخورد، به چیزی بس فراتر از مجموعه داستان بدل میشود. از زبان کارگر معدن تا پادشاه ویلهلم دوم از زبان یک فاشیست تا نویسنده یا فعالی منفعل در وقایع می ۱۹۶۸ که اکنون استاد شده و موقعیتی بههم زده است. بدینسان، گراس در این کتاب «پیروزیها و هراسهای قرن بیستم را به تصویر میکشد و این قرن را در شکوه و ظلمتش نمایش میدهد.»2 بااینحال، گراس نیز همچون هاینریش بل از فراسوی تاریخ سخن نمیگوید، بلکه به تعبیر روشنک داریوش، مترجم دیگر قرن من «… از پایین به تاریخ مینگرد از دید شکستخوردگان»3
«از پایین به تاریخ»نگریستن گراس، چیزی فراتر از کلیشههای رایج و مرسوم است. منظور از کلیشههای رایج، تقدسبخشیدن به فقر، محرومیت، شکست و ناکامی و… است. گراس نیز همچون هاینریش بل آن موقعیتها را بیان میکند، اما آنها را به «فضیلت» ارتقا نمیدهد. گراس از پایین به تاریخ نگریستن را در پیوند با سیاست میبیند، از نظر گراس هنگامی که همهچیز به سیاست پیوند میخورد و هنگامی که همهچیز لاجرم رنگوبوی سیاسی به خود میگیرد، امکانها و حوزههای متفاوتی در تقابل با سیاست حاکم و به تعبیری «سیاست رسمی» بهوجود میآید که بیان آن در هنر و ادبیات به ناگزیر «نگاه از پایین» را به همراه میآورد. گراس در مصاحبهای میگوید: «پرهیز از مسائل سیاسی، یعنی همان واقعیتهای اجتماعی، خودش هم نوعی تصمیم سیاسی است، حتی این دوری ممکن است باعث جمود سیاسی شود من خودم تابهحال کتابی صرفا سیاسی ننوشتهام. بهنظر من سیاست هم همانند سایر واقعیتها ناشی از این شناخت است که ما حتی در عشق و خصوصیترین مسائل خود نیز تحتتأثیر شدید غول سیاست هستیم. هرکسی که چنین جنبهای را نادیده انگارد، بهنظر من واقعیت را مخدوش کرده است. همهجا میتوان سیاست را حس کرد، حتی سیاست بر رؤیاهای ما نیز تحمیل میشود».4
اینگونه به سیاست نگریستن، بهمثابه امری جاری در حوزههای مختلف اجتماعی و زندگی منجر به دریافتی عملی، واقعی و نه صرفا نظری از سیاست میشود. با این دریافت، دیگر هیچ سیاستی، هیچاندیشهای و هیچ آدمی و حتی هیچ گذشتهای ناب و یکسره پاک و شفاف نیست. در ۲۰۰۶ گراس سکوت طولانیاش درباره گذشتهاش را میشکند و بهجای پاککردن صورتمسئله، با آن مستقیما رودررو میشود. او سپس از «شرم»، شرمی خاموش سخن میگوید که هیچکس نتوانسته در این دههها از سنگینی آن بکاهد. ماجرا مربوط به همکاری گراس با نازیهاست. گویا گراس میخواهد بگوید اینچیزها در سیاست رخ میدهد. مسئله رودرروشدن با آنها در عین «وفاداری» به پرنسیپهاست، حتی اگر این وفاداری تبعات بدی داشته باشد. اولین داستان کوتاه رمان «قرن من» یعنی داستان ۱۹۰۰ اگرچه مربوط به اتفاقی است که در زمانی دیگر و جایی دیگر رخ داد، اما گویی حدیث نفس گراس است. این داستان کوتاه با این کلمهها شروع میشود: «من که خودم نبودم در همه آن سالها همکاری میکردم».5
پینوشتها:
* خانم والده عنوان آخرین داستان کوتاه (۱۹۹۹) از قرن من است.
۱- تا زمانی که، هاینریش بل، کامران جمالی، ص ۲۸۹
۲- قرن من، گونتر گراس، به نقل از مقدمه کامران جمالی
۳– قرن من، گونتر گراس به نقل از مقدمه روشنک داریوش
۴- شناختنامه گونتر گراس، به کوشش علی دهباشی، مصاحبه با گراس، ص ١۴۵
۵- قرن من، گونتر گراس، کامران جمالی،ص ١۵
شرق
3 نظر
محسن
همه چیز عالی است !
سال ها منتظر چنین سایتی بودم و امیدوار در کارتان پایدار و موفق باشید .من رو به فضای مجله آدینه برد .تنها خواهشم اینه که در صورت امکان نقد و بررسی نمایش های روز رو هم به مطالب اضافه کنید
محسن
تا جایی که به یاد دارم در دهه ۶۰ روزنامه کیهان یک پاورقی از خاطرات گونترگراس منتشر کرد . مدت هاست در جستجوی این اثر گراس که در باره وضعیت کارگران مهاجر ترک در جامعه آلمان بود هستم ولی چیزی پیدا نمی کنم . چه خوب است اگر اینگونه پاورقی ها نیز در سایت گذاشته شود .
مهوش
با سلام خدمت دست اندرکاران سایت وزین مد و مه…من بسیار از خواندن مطالب شما، مخصوصا یادداشت های زیبایتان در باره گونتر گراس لذت بردم..امیدوارم در طی فعالیت پربارتان، پیروز و موفق باشید..