این مقاله را به اشتراک بگذارید
پدیدارشناسی چیست؟
لستر ایمبری
ترجمه علی نجات غلامی
برای بسیاری از افراد حتی تلفظ کلمه "پدیدارشناسی" مشکل است و آنهایی که این واژه را برای نخستین بار می شنوند اغلب می پرسند به چه معنا است. تلاش حاضر تا حدودی روش شناسانه است و البته بیشتر تاریخی است. این نوشته از مقدمه ای که برای دایره المعارف پدیدارشناسی نوشته شده است گزینش شدهاست؛ که دایره المعارفی است که مدخلها، چهره ها و گرایشها و سایر مسائل پدیدارشناسی را توضیح می دهد. نوشته حاضر جنبه هایی از پدیدارشناسی را به شرح زیر معرفی میکند:
· هفت ویژگی غالباً پذیرفته شده در رهیافت پدیدارشناسی
· 100 سال توسعه پدیدارشناسی بر طبق نقطه نظرات و رشته ها
· گرایش ها و مراحل درون پدیدارشناسی فلسفی تا حال حاضر
· پدیدارشناسی در قرن بیست و یکم
هفت ویژگی غالباً پذیرفته شده در رهیافت پدیدارشناسی
پدیدارشناسان تحقیق را به شیوه هایی پیش می برند که اغلب در ویژگی های منفی و یا مثبتِ زیر اشتراک دارند:
۱٫ پدیدارشناسان می خواهند با پذیرش موضوعات مشاهده ناشدنی و سیستم های بزرگ فکری که با اندیشه نظر ورزانه بر پا شده اند مخالفت کنند.
۲٫ پدیدارشناسان می خواهند با طبیعی انگاری (که ابژکتیویسم و پوزیتیویسم نیز نامیده می شود)، که یک جهان بینی است که ریشه در علم طبیعی و تکنولوژی مدرن دارد و از زمان رنسانس به بعد در اروپای شمالی گسترش یافت مخالف کنند.
۳٫ به بیانی مثبت، پدیدارشناسان می خواهند شناخت ( و همچنین به معنایی سنجش و عمل ) را با رجوع به آنچه که ادموند هوسرل بداهت می نامد که آگاهی از خود موضوع به مثابه آشکار شده در واضح ترین، متمایز ترین و مکفی ترین شیوه ی چیزی در نوع خودش است، تصدیق کنند.
۴٫ پدیدارشناسان می خواهند نه تنها به ابژه هایی در جهانهای طبیعی و فرهنگی باور داشته باشند بلکه ابژه های ایده آل مثل اعداد را نیز بپذیرند. حتی خود حیات آگاهی نیز می تواند با بداهت آشکار و بنابراین شناخته شود.
۵٫ پدیدارشناسان می خواهند بیان کنند که تحقیق باید بر روی آنچه که می تواند "مواجهه" نامیده شود تمرکز کند طوری که معطوف به ابژه هایش باشد و به بیان صحیح تر معطوف به ابژه هایش "آنطور که با آنها مواجه می شود"باشد( این اصطلاح چندان توسط همه بکار نمی رود اما تاکید بر مسئله بودن دوگانه و رهیافت تاملی مستلزم آن است).
۶٫ پدیدارشناسان می خواهند نقش توصیف را در شکلی کلی، پیشینی و "آیدتیک" در مقام مقدم بر توضیح علّی، پیشنهادی، یا متکی بر اصول نخستین تشخیص دهند
و در نهایت
۷٫ پدیدارشناسان می خواهند بحث کنند که آیا آنچه که هوسرل اپوخه و فروکاست فرارونده پدیدارشناسانه می نامد مفید و یا حتی ممکن است یا خیر.
۱۰۰ سال توسعه پدیدارشناسی بر طبق نقطه نظرات و رشته ها
پدیدارشناسی با تاملات فلسفی ادموند هوسرل در آلمان در خلال دهه ۱۸۹۰ آغاز شد و بنابراین بیش از یک قرن عمر کرده است. قبل از جنگ جهانی اول در ژاپن، روسیه و اسپانیا و همچنین از فلسفه تا روانپزشکی گسترش یافت.
در خلال دهه ۱۹۲۰ تا استرالیا، مجارستان، هلند، فلاندرس، لهستان و ایالات متحده گسترش یافت و همچنین در تحقیقات مربوط به کامیونیکولوژی (که آنزمان سمبولیسم نام داشت)، تعلیم و تربیت، موسیقی و دین بکار رفت.
در خلال دهه ۱۹۳۰ به چکوسلواکی، ایتالیا، کره و یوگوسلاوی رسید و در تحقیقات مربوط به معماری، ادبیات و تئاتر مورد استفاده قرار گرفت.
درست پس از جنگ جهانی دوم پدیدارشناسی به پرتقال، اسکاندیناوی، آفریقای جنوبی رسید و در تحقیقات مربوط به قومیت، فیلم، جنسیت و سیاست بکار رفت.
در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به کانادا، چین و ایتالیا رسید و در رقص، جغرافیا، حقوق و روانشناسی مورد استفاده قرار گرفت.
و در نهایت در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به بریتانیای کبیر رسید و نیز در اکولوژی، قوم نگاری، پزشکی و پرستاری بکار رفت.
نظر به توسعه ی مداوم اش و گسترش آن در سایر رشته ها و نیز گستردگی آن در سراسر جهان، پدیدارشناسی مستدلاً مهم ترین جنبش فلسفی در قرن بیستم است.
گرایش ها و مراحل درون پدیدارشناسی فلسفی تا حال حاضر
چهار گرایش و مرحله فلسفی مسلطِ پیاپی و گهگاه دارای اصطکاک در این جنبش جهانی و یک قرنیِ چند رشته ای که پدیدارشناسی نام دارد قابل تشخیص است و دستورالعمل های مشروحه را می توان مرتبط با این شمای کلی دانست.
(۰) جنبش پدیدارشناسی با پژوهشهای منطقی (۱۹۰۰-۱۹۰۱) ادموند هوسرل آغاز شد. این اثر معروفیت اش بیش از هر چیز به سبب حمله اش به روانشناسی انگاری است که تلاش می کرد منطق را در روانشناسی تجربی منحل کند. این اثر در کنار منطق علایقی به ریاضیات، زبان، ادراک و انواع گوناگون باز-نمایی (مانند انتظار، تخیل و خاطره) را نمودار می کند و همچنین توصیف می کند که ابژه های ایده آل چگونه می توانند بداهت یابند و شناخته شوند.
به دلیل رهیافت تاملی، بداهتی و توصیفی آن، هم نسبت به مواجهه ها و هم نسبت به ابژه های مورد مواجهه، آغاز پدیدارشناسی گاهی با عنوان "پدیدارشناسی توصیفی" معرفی می شود. اگر این تنه اصلی است پس چهار شاخه بزرگ متوالی از درخت پدیدارشناسی روییده است ( شاید شاخه های کوچکتر و حتی دوقولویی نیز در این تصویر قابل ملاحظه باشند) که عبارت اند از :
(۱) پدیدارشناسی واقع انگارانه بر جستجوی ذوات کلی انواع گوناگون موضوعات تاکید دارد از جمله کنشها، انگیزه ها و خود های انسانی. در درون این گرایش آدولف راینباخ فلسفه حقوق را نیز به دستورالعمل پدیدارشناسی افزود؛ ماکس شلر اخلاق، نظریه ارزشها، دین و مردم شناسی فلسفی را افزود؛ ادیت اشتاین فلسفه علوم انسانی و نیز آنگونه که اخیراً کشف شده است جنسیت را اضافه کرد و رومن اینگاردن زیباشناسی، معماری، موسیقی، ادبیات و فیلم را افزود.
الکساندر پوفندر، هربرت اشپیلگبرگ و اخیراً کارل شوهمان و بری اسمیت سردمداران نسل های پیاپی این گرایش بوده اند که در دهه ۱۹۲۰ در آلمان بسط یافت و هنوز هم ادامه دارد.
(۲) پدیدارشناسی تقویمی است که متن پایه ای آن ایده ها I (1913) هوسرل است. این اثر دامنه دید هوسرل را وسعت داد تا فلسفه علوم طبیعی را نیز در بر گیرد که در نسلهای بعدی توسط اسکار بکر، آرون گروییچ و الیزابت استرکر ادامه یافت. اما این گرایش عموماً وقف تاملاتی درباره روش پدیدارشناسی می شود که بالاتر از همه روش اپوخه و فروکاستِ پدیدارشناسانه ی فرارونده است.
این رویه شامل معلق کردن پذیرش وضعیت پیشا-داده ی حیات آگاهی که در جهان وجود داشته باشد است بدین غرض که یک بستر بین الاذهانی را برای جهان و علوم اثباتی آن نجات دهد. با استفاده از این روش پدیدارشناسی تقویمی در سنت مدرن جای می گیرد که دست کم تا کانت بازگشت می کند و نیز همین روش خصلت مابقی آثار هسرل است.
در کنار افرادی که نام شان ذکر شد آلفرد شوتز، جی. ان. موهانتی، توماس ام. سیبوهم و رابرت ساکالوفسکی هم پدیدارشناسی تقویمی را نقد می کنند و هم آنرا ادامه می دهند.
(۳) پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی که اغلب ریشه هایش به هستی و زمان (۱۹۲۷) هیدگر بر می گردد پروژه ای است که عادت دارد موجود انسانی را به مثابه ابزاری برای وجود شناسی بنیادین تحلیل کند که فراتر از انتولوژی هایی منطقه ای می رود که هوسرل وصف می کرد.
هانا آرنت که تحت تاثیر کارل یاسپرس ( و همچنین هیدگر) بود به نظر می رسد نخستین پدیدارشناس اگزیستانسیالیستی پس از هیدگر باشد. همچنین مستدل است که اولین آثار پدیدارشناسی اگزیستانسیالیستی در قرن بیستم در ژاپن توسط کسانی مثل میکی کیوشی و کوکی شوزو نوشته شده است. با وجود این، این گرایش و مرحله سوم در سنتِ این جنبش عموماً در فرانسه رخ داده است. امانوئل لویناسِ متقدم، هوسرل و هیدگر را با هم تفسیر کرد و کمک کرد پدیدارشناسی در فرانسه معرفی شود. این دوره شامل گابریل مارسل می شود و در دهه ها ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ توسط سیمون دو بوار، موریس مرلوپونتی و ژان پل سارتر تداوم یافت.
این گرایش سوم به موضوعاتی از قبیل کنش، کشکمش، میل، فنا، افسردگی و مرگ می پردازد. آرنت به نظریه سیاسی و قومیت یاری رساند، دوبوار مقولات جنسیت و عصر پیر را پیش کشید، مرلوپونتی بطور خلاقانه ای روانشناسی گشتالت را در توصیفاتش از ادراک و بدن زیسته بکار بست و سارتر بر آزادی و ادبیات تمرکز کرد.
پدیدارشناسی اگزیستانسیال تا کنون توسط چهره هایی همچون جان کومپتون، مایکل هنری، موریس ناتانسون و برنهارد والدنفلز ادامه یافته است.
(۴) پدیدارشناسی هرمنوتیک راساً از روشی که در هستی و زمان هیدگر پیش کشیده می شد برخاسته است. بر طبق آن وجود انسانی، تفسیری است. نخستین تظاهر این گرایش چهارم اخلاق دیالکتیک افلاطون (۱۹۳۱) هانس گئورگ گادامر بود و دوباره پس از دوره ناسیونلیسم سوسیالیسم با حقیقت و روش (۱۹۶۱) ظاهر شد. سایر سردمداران این گرایش پل ریکور، پارتریک هیلن، دون ایهده، گرین نیکلسون، جوزف کوکلمانس، کالوین اُ. شراگ، جیانی واتیمو و کارلو سینی هستند.
مقولاتی که در پدیدارشناسی هرمنوتیکی پیش کشیده می شوند براحتی شامل همه آنهایی که در دستور العملهای سایر گرایش ها بودند می شود. آنچه که متفاوت است تاکید بر هرمنوتیک یا روش تفسیر است. این گرایش همچنین شامل تحقیقات بسیار زیادی در تاریخ فلسفه می شود و تاثیری خاص بر علوم انسانی گذاشته است.
درحالیکه پدیدارشناسی واقع انگارانه و تقویمی نخست در آلمان قبل و بعد از جنگ جهانی اول برخاستند و گسترش یافتند پدیدارشناسی اگزیستانسیال در فرانسه پس از جنگ جهانی دوم گسترش یافت. پدیدارشناسی هرمنوتیکی نیز بیشترین فعالیت خود را در دهه ها ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در ایالات متحده داشته است.
پدیدارشناسی در قرن بیست و یکم
با فروریزش اتحاد جماهیر شوروی و ارتباط وسیع تر با سنتهای پدیدارشناختی اروپای شرقی و همچنین علاقه روز افزون در آمریکای لاتین و آسیا و در واقع همه نقاط جهان و در نهایت با رشد مداوم سفر های بین المللی و ابزار ارتباطاتی مانند اینترنت ممکن است چهارمین گرایش یعنی هرمنوتیک و دوره ی آمریکایی، راهی به سوی گرایشی پنجم و جهانی در پدیدارشناسی باز کند.
شکلی که پدیدارشناسی در دهه های نخست قرن دوم آن به خود خواهد گرفت را مشکل بتوان بیان کرد. کار در چهار گرایش مرسوم به یقین همچنان ادامه دارد. اما شاید تاکید بر روی مردم شناسی فلسفی و مقولات مرتبط با آن از قبیل اکولوژی، جنسیت، قومیت، دین و تکنولوژی و همچنین دغدغه های مداومی همچون زیباشناسی، اخلاق، فلسفه علوم انسانی و طبیعی و سیاست باشد.
برگرفته از وبلاگ مترجم
1 Comment
mehdi
به فهم درست پدیدارشناسی نیازدارم تا باهستی وزمان رابطه موثرتری ایجادنمایم