این مقاله را به اشتراک بگذارید
روایتشناسی پس از ارسطو و پراپ
آنچه امروز به به نام خاستگاه تحلیل ساختاری روایت، یا با عنوان جدیدتر «روایتشناسی» میشناسیم، گرچه تبارش تا «بوطیقا»ی ارسطو میرسد، عملا با انتشار کتاب «ریختشناسی قصههای پریان» ولادمیر پراپ آغاز شده و گسترش نظری و عملی آن در عرصه پژوهشهای غرب تاکنون بسیار چشمگیر بوده است. جرالد پرینس، در پیشدرآمد کتاب «درآمدی به روایتشناسی» که شامل مقالاتی از رولان بارت، تزوتان تودوروف و خود او است، گزارش فشردهای از این روند ارائه میدهد. این کتاب که با ترجمه هوشنگ رهنما منتشر شده، میکوشد از این راه، روایتشناسی را معرفی و فرایند پیشرفت آن را بررسی کند. البته در ایران هم که پیشینه تحلیل ساختاری روایت نه قدمت چندهزارساله دارد (از عصر ارسطو) و نه حتی قدمت چند ده ساله (عصر پراپ)، به نظر میرسد بعد از ترجمه فریدون بدرهای از «ریختشناسی قصههای پریان» و علاقه مشتاقان روایتشناسی در ایران باید به این حوزه دقیقتر و عالمانهتر نگاه کرد. ترجمه این کتاب نیز به نظر میرسد در همین راستا بوده است. گزینش فصلها در این کتاب با توجه به اهمیت کلیدی محتوای آنها صورت گرفته است، زیرا هر سه شخصیتی که فصلی از نوشتههایشان در این مجموعه آمده به نوبه خود در تکوین و تحول نظریه روایتشناسی نقش بنیادی داشتهاند.
پیوستگی جامعهشناسی در گسستگی نظریهها
«تاریخ اندیشههای جامعهشناسی» میشل لالمان، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، کتابی درسی برای آموزش نظریههای جامعهشناسی در دوره کارشناسی و کارشناسیارشد این رشته است. این کتاب در دو جلد نوشته شده که در مجلد اول، از آغاز جامعهشناسی تا ماکس وبر و در مجلد دوم، از پارسونز تا اندیشمندان معاصر بررسی شده است. در جلد نخست، جامعهشناسی بهعنوان علمی معرفی میشود که شناسا (سوژه) و موضوع شناختش (ابژه) انسان است. در این کتاب مسئله باهمزیستن انسانها از دوره باستان تا عصر روشنگری، از گذار آرای فلاسفه یونان باستان، علمای کلام و صاحبنظران سیاسی در سدههای میانی بررسی شده است. همچنین به مناسبات تاریخ و جامعه و سپس انقلابها و نظم اجتماعی از گذار آرای اندیشمندان کلاسیک مثل مونتسکیو، روسو، توکویل، کنت و… میپردازد. جلد اول این مجموعه با بررسی پیدایش علم جامعهشناسی، آرای دو بنیانگذار اصلی جامعهشناسی، یعنی امیل دورکیم و ماکس وبر را بررسی میکند؛ متفکرانی که در نظر میشل لالمان درصدد بودند یک چارچوب مفهومی بسازند تا به کمک آن بتوان همه نوع فعالیت انسان را فهمید و تبیین کرد. اما در مجلد دوم، نویسنده به معرفی جامعهشناسان عمدتا آمریکایی میپردازد؛ از اصالت فردیها تا نظریهپردازان پسامدرنیته. به نظر میرسد آنچه کتاب «تاریخ اندیشههای جامعهشناسی» را متمایز میکند، این است که نویسنده، علاوه بر تحلیل و تفسیرهای شخصیاش، ١٢۵ متن از آثار اصلی بررسیشده در کتاب و ۶۵ نشانه از مفسران این آثار را شاهد آورده تا به خواننده هم امکان ردیابی پیوستگی و گسستگی نظریههای بزرگ مطرحشده را بدهد و هم شوق او را به خواندن آثار اصلی معرفیشده در کتاببرانگیزد.
فارابی، ابنسینا و غزالی از نگاه جابری
یکی از مهمترین متفکران جهان اسلام در سه دهه اخیر، عابد الجابری، فیلسوف مراکشی، است که در زمینه تاریخ و چگونگی تکوین و ساختارهای اندیشه سیاسی کار کرده است. کتاب «بازخوانی تاریخ فلسفه در مشرق اسلامی»، عنوان مجموعهمقالاتی است که مترجم کتاب، اسماعیل باغستانی، از مقالات اولیه او جمعآوری کرده و ناظر به موضوع تکوین فلسفه اسلامی در مشرق اسلامی و تفسیر و تحلیل انتقادی میراث فلسفی و فکری سه متفکر اسلامی، فارابی، ابنسینا و غزالی است. پنج مقاله از شش مقاله حاضر، منتخبی از کتابهای جابری است که هسته اولیه اساسیترین و البته جنجالیترین نظریات و اندیشههای اوست. مقاله اول، بهمثابه درآمدی روششناختی است که جابری در آن نخست روش پژوهشی خود را که ساختارشکنانه است، توضیح میدهد و بعد در عمل، آن را بر چند نمونه مختلف منطبق میکند. مقاله دوم نقد او بر تاریخنگاری فلسفه اسلامی در دوران جدید است که نویسنده طی آن مروری انتقادی بر پژوهشهای غربیها و پیروان شرقی عربزبان دارد. مقالات سوم، چهارم و پنجم متضمن نقد احوال و آثار و افکار سه شخصیتی است که به عقیده نویسنده، تأسیس، تکمیل و احیانا تخریب فلسفه اسلامی به دست آنها صورت گرفته: فارابی، ابنسینا و غزالی. نگاه جابری به فارابی همدلانه و گاه تا حدی شیفتهوار است ولی وقتی نوبت به ابنسینا میرسد، این نگاه رنگوبویی ناهمدلانه و گاه تا حدی خصمانه به خود میگیرد، اما نسبت به غزالی بیهیچ تعصب و بغضی، با لحن سرد، اندیشه او را بررسی میکند. همچنین مترجم، مقالهای تحت عنوان «جابری و پروژه نقد عقل عربی»، نوشته کمال عبدالطیف به این مجموعه افزوده که مروری کلی بر زندگی و آثار و اندیشههای جابری است.
معرفی ابنعربی با تصوف
کتاب «آفاق عرفان ابنعربی» اثر محمود ارول قلیچ، پژوهشی است که برخلاف بسیاری از شرحها درباره زندگی و آثار ابنعربی، به جای اینکه مسئله را تحت سیطره قواعد فلسفه، کلام، تاریخ و نظایر آن بررسی کند، در حوزه تصوف پی میگیرد؛ حوزهای که در ادعایی عجیب، آن را به عنوان یک شاخه علمی معرفی میکند. به همین جهت میکوشد این مقوله را تا جای ممکن از زاویهای خاص به اصطلاحشناسی و روششناسی تصوف نزدیک کند. برای این کار، نویسنده ناگزیر است تصوف را که معرفتی باطنی است، با اصطلاحات آفاقی توضیح دهد. او میکوشد نشان دهد به کاربردن تعبیر فیلسوف بزرگ اسلام برای ابنعربی بیدلیل نبوده است. از اینرو، به ابداعات او اشاره دارد و آنها را توضیح میدهد؛ ازجمله، به کار بردن علم حقیقت به جای متافیزیک، مراتب وجود به جای هستیشناسی، کشف و تجلی به جای معرفت و سیر و سلوک به جای روانشناسی. اینها همه از مسائلی است که به نظر نویسنده به فهم بسیاری از مفاهیم مدرن که در ذهنهای امروزی انباشته شده، کمک میکند. نویسنده در این کتاب که توفیق سبحانی آن را ترجمه کرده، به اصل آثار ابنعربی مراجعه میکند اما در مواردی که دسترسی به اصل منابع ممکن نشده، از ترجمه آنها استفاده کرده است.