این مقاله را به اشتراک بگذارید
تازههای داستان
دودی از خاکستر
تازهترین رمان منتشرشده محمدرحیم اخوت «عذاب یا هفتخان زندگی» نام دارد که بعد از چندسالی انتظار، بهتازگی توسط نشر آگاه منتشر شده است. اخوت این رمان را در هفت خان نوشته که عناوین هریک از آنها عبارتند از: خان اول: کودکی و نوجوانی، خان دوم: جوانی، خان سوم: استقلال، خان چهارم: خویشکاری، خان پنجم: هجران، خان ششم: اندیشههای مرگ و خان هفتم: تسلیم.
اخوت با ترفندی جالب پیش از شروع رمان، مخاطب را خطاب قرار داده و نوشته: «خواننده ارجمند! اگر به داستانهای پرماجرا علاقه دارید، بهتر است از خواندن این کتاب صرفِنظر کنید. ماجرای این رمان یک زندگی کاملا معمولی و بیماجراست: سرگذشت مردی است که هفتاد سال پیش در روستایی کوچک به دنیا آمده، برای ادامه تحصیل به شهر رفته، پس از خدمت سربازی و دانشگاه، کارمند شده و بعد از بازنشستگی، با همسرش به روستای زادگاهش برگشته است. همین». خطاب قراردادن خواننده پیش از شروع رمان و لودادن قصه در چند سطر و تأکیدبر اینکه در این رمان خبری از داستانهای پرماجرا نیست، شاید تأکیدیبر این هم باشد که قصه پرماجرا، محور این رمان نیست و روایت این رمان چیزی بیشتر از این است. رمان با روایت سومشخص شروع میشود و خبر از بازگشت شخصیت قصه به خانهپدریاش میدهد: «حالا دیگر پنج سالی میشد که شهر را با تمام دلمشغولیهاش رها کرده بود و برگشته بود به خانه کهنه پر از خاطره و یادگارهایی که حسهایی رنگارنگ، مخصوصا اندوهی تلخ و درعینحال شیرین را در دلش برمیانگیخت. برگشته بود به خانه پدری. به خانهای که هفتادسال پیش در آن به دنیا آمده بود و چهارده سال از خردسالی و کودکیاش را اینجا گذرانده بود. برگشته بود، آمده بود به خانهای که در آن به دنیا آمده بود تا همینجا از دنیا برود. وقتی آمده بودند اینجا ابدا به فکر مردن و ازدنیارفتن نبود. فقط میخواست پیریاش را در محیطی آرام و بیسروصدا بگذراند. آن اوایل قصد نداشت اینجا ماندگار شود. میخواست فقط سری بزند به آن خانهای که یادگار پدرش بود و چندسالی بود که متروک افتاده بود. کنار قلعهای که تقریبا چیزی از آن باقی نمانده بود. قلعه یادگار پدربزرگش بود و حالا جز چند دیوار مرتفع گِلی و اتاقکهای بیسقف و چند راهپله و ایوان و حیاط، چیزی از آن باقی نبود. حیاطِ وسط قلعه را گیاهان خودرو پوشانده و در سایه درختهای بیبروبار خفته بود. بااینحال از هر گوشه و زاویهاش خاطرهها داشت…» «نامها و سایهها»، «نیمه سرگردان ما»، «باقی ماندهها»، «تعلیق» و…، ازجمله آثار اخوتاند که پیشتر منتشر شده بودند.
از خودنوشتن
«از نوشتن»، عنوان کتابی است از فرشته مولوی که اینروزها در نشر آگاه به چاپ رسیده است. این کتاب در سه بخش تدوین شده و در هر بخش متنهایی درباره موضوعات مختلف آمده است. نویسنده در یادداشت ابتداییاش درباره این کتاب نوشته: «هریک از نوشتههای آمده در این کتاب –مانند و همراه با نوشتههایی نیامده از جبر و ترسِ ایرادِ مجوزی- به زمانی و به شیوهای دستاورد مشقِ درنگیدن، اندیشیدن و نوشتن در ژانرهای گوناگون و با هدفهای دیگرگونه بوده است. جستارهای بخش یکم، پایه و مایه درسهای کارگاهی نگارش ادبی نااستادانی در چند دوره ناپیوسته در تورنتو بودهاند. همین است که گاه نحو و نیز لحن یا نواختی نزدیک به گفتار دارند. همچنین شاید در خوانشی پیوسته گاه رگه و رنگی از تأکید و تکرار در آنها دیده میشود. درهرحال، هم بر پایه باورم به اهمیت مُهر تاریخ بر نوشته و هم برای پرهیز از وسواس ویرایش، دستی به پیرایش نبردهام. بخش دوم یادداشتها، پُستهای وبلاگی و نیز نوشتههایی در پاسخ به پرسش و پیشنهاد روزنامهنگاران ادبی را دربرمیگیرد. ناگفته پیداست این دسته از نوشتهها بنابه سرشت خود، دایره موضوعیِ گستردهای دارند. در بخش سوم، نیز چند جستار از جنس نقد و نظر آمده که در هر یک، به دستاویز درنگ بر اثری یا صاحباثری، پیچوخمی از نوشتن پررنگ و برجسته میشود. بازه زمانی این نوشتهها کموبیش هفت سال، میان ٨۵ تا ٩١، است». در بخشی از متن «جستار همچون فرم ادبی» از بخش اول کتاب میخوانیم: «گرچه دستکم صدسالی از آشنایی و آمیختگی همهجانبه و روزمره با فرهنگ غربی میگذرد، هنوز در میان فارسینویسان حرفهای دقت در کاربرد واژهها و اصطلاحها، پرهیز از ابهام و روشننویسی برای رساندن کارآمد مفهوم و معنا به خواننده، به اصلی از اصول نوشتن بدل نشده است. منظور من از «فارسینویس حرفهای» در اینجا هر آن کسی است که برکنار از خیالپروری داستانی، دست به قلم میبرد تا پیام یا مفهوم یا رأی یا رویداد و تجربهای عینی را به خوانندهای بیرون از دایره آشناهای شخصی خود برساند، خواه از این کار مزدی مادی نصیباش بشود و خواه نه. ما در فارسی کلمه «نویسنده» را میتوانیم بهمعنای عام بهکار ببریم و آن را دربرگیرنده همه کسانی بدانیم که مینویسند؛ چه آنان که کاری خیالی میآفرینند (چون شاعر یا داستاننویس یا نمایشنامهنویس و از این دست) و چه آنان که در چارچوب واقعیت قلم میزنند. بااینهمه، این واژه پیش و بیش از هرچیز، معنای داستاننویس را به ذهن میآورد و به خودیخود ابهام دارد، مگر آنکه متن معنای دقیق آن را روشن کند. «فارسینویس حرفهای» در سنجش با «نویسنده»، عامتر و کمی روشنتر است؛ اما این هم نیاز به تعریف و تحدید دارد. گستره آن در گزاره بالا همه نویسندهها جز آفرینندگان داستان و شعر و نمایش را دربرمیگیرد؛ از ناقدان گرفته تا روزنامهنگاران، تا پژوهشگران و وبلاگنویسان». پیشازاین چندین رمان، مجموعه داستان و ترجمه از فرشته مولوی منتشر شده بود.
شرق