این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
در سالهای اخیر شقایق فراهانی به یکی از چهرههای پرکار سینما و تلویزیون تبدیل شده و اتفاقا این پرکاری همراه با نقشهای متفاوت و متنوع بوده است.
آخرین نقش او حضور در سریال «فوقسری» بود که در ایام نوروز پخش شد و شقایق فراهانی علاوه بر حضور در نقشی متفاوت حتی ظاهر خود را بهشدت تغییر داد؛ کاری که بسیاری از بازیگران حاضر به انجام آن نیستند و دوست دارند ظاهر لوکس خود را حفظ کنند. شقایق فراهانی که حالا پنجمین دهه زندگی خود را سپری میکند، روزهای خوشی را در کنار پسرش سام میگذراند.
افرادی که برای نخستینبار این مادر و فرزند را میبینند به اولین نکتهای که برمیخورند شادابی رابطه آنهاست؛ آنقدر که سخت متوجه میشوند این روح تقسیم شده در دو بدن واقعا متعلق به دو آدم مجزاست. خود سام میگوید از وقتی چشم باز کرده و توانسته اندک تشخیصی درباره مسائل پیرامونش داشته باشد متوجه شده خانوادهشان تفاوتهایی با خانوادههای دیگر دارد ولی برعکس تصور، او جوانی است که همه چیز را کاملا منطقی نگاه میکند و آنقدر فارغ از غرور، صادقانه و محکم درباره مادرش و شغل او صحبت میکند که بعید به نظر میرسد او تنها ۲۳ سال داشته باشد. با شقایق فراهانی و پسرش همراه میشویم تا از ایدهآلهای آنها در زندگیشان بیشتر بدانیم.
نقشی درست و بجا
قطعا بخش مهمی از شخصیت و نقش در داستانی که نوشته شده بود، شکل گرفت. من هم در صحبتهایی که با آقای فخیمزاده داشتم سعی کردم چیزی را که ایشان میخواهند به خوبی اجرا کنم. سعی من این نبود کاری کنم که نقش خاصی دیده شود بلکه هم برای من و هم آقای فخیمزاده مهم این بود که نقشم درست و بجا دیده شود.
از لهجه تا طراحی لباس
در ابتدا تصمیم داشتم برای کار از یک لهجه شهرستانی استفاده کنم اما از آنجا که با این کار مخالفت شد و ممکن بود دچار ممیزی پخش شود، این شکل گویش را انتخاب کردیم. درست است که بخشی از هر نقش با گریم و طراحی لباس شکل میگیرد و من بابت این موضوع از طراح گریم و طراح لباس واقعا تشکر میکنم اما نکته مهم حضور خود آقای فخیمزاده و رهبری ایشان بود که باعث شد همه این عوامل در کنار هم درست دیده شوند.
مجموعهای برای ماندگاری
دغدغه من این نبود که چون نقشم کوتاه است آن را پررنگ جلوه دهم. نقشی که درست کار شود حتی اگر کوتاه هم باشد در ذهن مخاطب میماند. من وقتی خودم را با آن گریم و لباس دیدم بیشتر به درک شخصیت رسیدم اما الزاما گریم و لباس یک نقش را برجسته نمیکند. یک مجموعه کامل و درست کمک میکند تا نقش خودش را بیرون بکشد؛ مثلا در فیلم «محاکمه در خیابان» هم نقش کوتاهی داشتم که گریم خاصی نداشت اما چون جایگاه درستی داشت و خوب پرداخت شده بود، خوب از آب درآمد.
بازیگر پرکار سال
سال گذشته جزو بازیگران پرکار بودم و چند کار سینمایی داشتم؛ این پرکاری هم در سینما بود و هم در سریالهای تلویزیونی هرچند اصلا به این شکل خطکشیها و جدا کردن رسانهها از هم عقیدهای ندارم. در هر مدیومی اگر کار خوبی باشد و پیشنهاد شود، بازی میکنم.
تاثیرگذاری فیلمنامه
خوب یا اثرگذار بودن یک نقش کوتاه حتی در فیلمنامه هم مشخص است و اینطور نیست که شما بتوانید نقش بدی را به یک نقش خیلی خوب تبدیل کنید؛ آن هم بدون آنکه در خود فیلمنامه هویت درستی داشته باشد. البته باز هم بستگی دارد؛ مثلا وقتی متنی از بیضایی باشد حتی رهگذری که در سکانسی گذاشته شده، حتما برایش فکر شده است.
یک نصیحت خانوادگی
هیچ موقع در قید بلندی و کوتاهی نقش نبودم،؛ این نصیحتی است که همیشه خانواده به من داشتهاند. هم پدر و هم مادرم همیشه به من گفتهاند بهتر آن است که بهدرستی و در جایگاه خودت قرار بگیری؛ مثلا در «محاکمه در خیابان» نقش خیلی کوتاهی داشتم اما نقشی بود که کوتاهی آن مشخص نبود و کاملا به چشم آمد.
سکته در شنبهها
رفتن سمت کاری به جز بازیگری یا بیزینس برای من پیش نیامده و تا به حال موقعیتش ایجاد نشده است چون فارغ از هر نکتهای مهم این است که کار از نظر روحی برایم خوشایند باشد. این را میدانم که اگر کار دیگری را شروع کنم قطعا مورد علاقهام نخواهد بود؛ مثلا پیش آمده که برای دل خودم عکاسی کردهام ولی چیزی نبوده که بخواهم به دیگران هم نشان دهم. دلم میخواهد کاری را انجام دهم که دوستش دارم؛ یعنی فکر میکنم آدم موفق و راضی کسی است که کاری را که انجام میدهد، دوست داشته باشد.
اگر در دنیا نگاه کنیم میبینیم حال آدمها خیلی خوب نیست و این شاید به همین علت باشد که عمده افراد کاری را انجام میدهند که آن را دوست ندارند! مساله این است که همه ما کودک درونی داریم که دوست دارد در جایی که لازم است بروز پیدا کند اما وقتی این کودک درون را سرکوب میکنیم، دست به انتقامجویی میزند و این انتقام به شکل افسردگی و احساس نارضایتی خودش را نشان میدهد. همین مساله به نارضایتی شغلی هم میانجامد و چون کاری را انجام میدهیم که دوست نداریم، دلمان نمیخواهد شنبهها که شروع کارمان است در محل کارمان حاضر شویم و به همین علت است که شاید آمار سکتهها در ایران در روز شنبه بیشتر است!
عشق من و عشق پسرم
در رابطه با پسرم بیشتر از آنچه بخواهم او را در بازیگری یا در کار دیگری تشویق کنم، دلم میخواهد کاری را انجام دهد که به آن عشق میورزد؛ حالا اگر عشق او به بازیگری بود او را تشویق میکنم و اگر هم کار دیگری را دوست داشته باشد، باز هم حمایتش خواهم کرد.
البته شدت علاقه پسرم به بازیگری به میزان علاقه من به این رشته در آن زمانیکه همسن و سال او بودم، نیست. راستش تلخ است اما باید بگویم این روزها شاید عشق من به بازیگری به اندازه سالهای اولیه ورودم به این حرفه باشد اما انگیزه آن روزها را دیگر ندارم! نمیدانم شاید دو ماه دیگر یا دو سال دیگر باز این عشق شدت بگیرد اما فعلا آن حس و حال اولیه را ندارم!
نگرانی مادر برای فرزند
شاید این را در مصاحبههای دیگری هم گفته باشم که والدین همیشه نسبت به فرزندان خود حساسیتها و نگرانیهایی دارند و واقعا این موضوع چیزی است که همه خانوادهها با آن درگیر هستند. هرچند با تغییر نسل، این موارد نیز تغییر میکند ولی باز هم نقش مهمی در زندگی خانوادهها دارد. آینده، تربیت و حتی روند زندگی یک فرزند، قطعا برای والدین او و مخصوصا مادرها خیلی مهم است.
دو روی سکه غم و شادی
زندگی همیشه دو روی سکه غم و شادی را با هم دارد و برای ما هم این روزها اتفاق افتاده و میافتد. بعضی از مردم فکر میکنند بازیگرها همیشه در خوشی هستند و اصلا چیزی به اسم اندوه و ناراحتی را درک نمیکنند اما زندگی برای همه ما چنین لحظاتی را دارد. اتفاقا وجود اینها در کنار هم است که به زندگی معنا میدهد و هر لحظه خوب و بدی در زندگی ما گذراست.
پناهگاه عاطفی
سام درک بالایی دارد و همیشه در زندگی بهترین کسی بوده که توانستهام حرفهایم را با او بزنم. ما با هم و در کنار هم شاهد همه اتفاقهای زندگی بودیم و سعی کردیم به هر شکلی پناهگاه عاطفی هم باشیم. خوشحالم سام هم با این روحیه و نگاهی که حتی بیشتر از سن و سالش بوده بزرگ شده است.
دوستی من و مادرم
مادر من از سالیان دور در تئاتر بازی میکرد و در طی این سالها جسته و گریخته با وی و پدرم بازی میکردم. سال ۷۵ بود که در کار «مهره» در کنار مادرم به ایفای نقش پرداختم. من و مادرم مثل دو دوست هستیم و او همیشه مرا راهنمایی میکند البته گاهی من به وی کملطف هستم که از او در همین مصاحبه عذرخواهی میکنم.
نگرانی برای کلیت کار
بارها و بارها برای خودم پیش آمده که نقش من از پشت تا جلوی دوربین یا به عبارتی از قبل تا شروع کار دچار تغییراتی شده است؛ یعنی اتفاقاتی در پشت دوربین رخ میدهد که روی کار بازیگران و اهمیت حضورشان تاثیر میگذارد و این در حالی است که کارگردان متوجه این موضوع نمیشود. این مسائل باعث دلزدگی یا پشیمانی من از بازیگری نشده است، تنها باعث شده اعتمادم را نسبت به آن کارگردان از دست بدهم. البته اینکه میگویم به معنی دفاع از شقایق فراهانی نیست بلکه بیان ظلمی است که نسبت به آن نقش و داستان یا به عبارتی ماهیت کل کار شده است. من همیشه کل نگرانیام برای کار بوده چون واقعیت این است که اگر کاری خوب دیده شود من بازیگر هم با تلاشهایم خوب دیده میشوم ولی اگر کار ضعیف باشد، هرقدر هم که تلاش کنم باز هم به چشم نمیآید!
انتخاب برای امرار معاش
فکر میکنم هنوز نقشهای بسیاری وجود دارد که دوست دارم آنها را بازی کنم اما متاسفانه تابهحال شرایط آن پیش نیامده یا به من پیشنهاد نشده است. متاسفانه باید بگویم بارها پیش آمده که بدون توجه به این مسائل تنها برای امرارمعاش کاری را پذیرفتهام. فکر میکنم این موضوع تنها درباره من اتفاق نیفتاده است و تا دلتان بخواهد بازیگران دیگر هم گرفتار این جریان شدهاند.
نقاشی یا بازیگری
زمانی که میخواستم در دانشگاه ادامه تحصیل دهم، رشته بازیگری به این صورت وجود نداشت ضمن آنکه من خودم از کودکی به نقاشی علاقه داشتم و همیشه نقاشی میکردم حتی در هنرستان گرافیک خواندم یا مثلا عکاسی همیشه از علایقم بود. از طرفی برادر و خواهرم استعداد خوبی در موسیقی داشتند؛ چیزی که در وجود من استعدادش به آن خوبی نبود! به هر حال استعدادهای هر شخصی متفاوت است. یادم میآید آن زمان در دوره ما یک دانشگاه نمایش در اراک بود و من نمیتوانستم به آنجا بروم اما همیشه دوست داشتم آن را با پایه آکادمیک دنبال کنم. الان وضعیت خیلی فرق کرده، دانشگاه آزاد و مراکز بسیاری وجود دارد که بچههای علاقهمند میتوانند برای آموزش بازیگری به آنجا بروند. در زمینه آموزش بازیگری، بچههای حالا موقعیت بهتری نسبت به ما دارند.
سام حسامی درباره شقایق فراهانی چهمیگوید؟
آموزگار عشق و محبت
در این سالها عمده چیزی که از مادرم یاد گرفتهام عشق و محبت به دیگران است. اگرچه این به صورت ناخودآگاه بوده اما بخشی از آن هم اکتسابی است؛ یعنی همیشه عشق مادرم به خانواده و اطرافیان را دیدهام. تمام وجود مادرم پر از عشق و علاقه به عالم هستی است. این را تنها من نمیگویم، تمام آدمهایی که با او در ارتباط هستند همین نظر را دارند.
شهرت خانوادگی
آدمی که وارد بازیگری میشود و این حرفه را میپذیرد باید تمام حاشیههای آن را هم قبول کند. من هم به هرحال در تمام این سالها در خانوادهای متولد و بزرگ شدهام که از نزدیک شاهد این مسائل بودهام و شهرت مادر و خانوادهام چیزی نیست که باعث اذیت من شود. ۸،۷ ساله بودم که مادرم اول در فیلم «لیلا» و بعد هم در فیلم «توتیا» بازی کرد. تا قبل از آن تئاتر کار میکرد. نمیتوانم دقیقا به این سوال جواب بدهم که از چه زمانی متوجه معروف بودن مادرم شدم چون به همان نسبت از همان شروع کار مادرم هم من بزرگ شدم و هم مادرم در کارش پیشرفت کرد؛ یعنی این اتفاق یکدفعه نیفتاد که بگویم از یک لحظه خاص متوجه این موضوع شدهام. به هرحال رشد آدمها در حرفه بازیگری امری تدریجی است.
بازی ماندگار مادرم
کارهای مادرم را به هر شکلی که بتوانم دنبال میکنم؛ گاهی پشتصحنه کارهایش میروم و گاهی در سینما تماشا میکنم. در کل هم کارش را دوست دارم و هم نوع بازیاش را؛ هرچند بازیهای خاصش را بیشتر دوست دارم. مثلا یکی از بازیهایی که از مادرم در ذهنم مانده و آن را فراموش نمیکنم صحنهای است که در فیلم «پروانهای در باد» در یک بلیزر گیر میکند.
احساسی فراتر از یک بیننده
بههرحال رابطه مادر و فرزندی ما آنقدر مهم است که تاثیر خودش را هنگام فیلم دیدن هم میگذارد یعنی وقتی فیلمی از او میبینم نمیتوانم کاملا فراموش کنم که او مادر من است. بیشتر از خود نقش، مادرم را میبینم. برای مثال در سریال «ماتادور» که خودش را کشت، بسیار ناراحت شدم یا صحنههای مشابه این موضوع زیاد بوده که باعث شده فراتر از آن نقش و تنها به عنوان مادرم به او نگاه و فکر کنم. این مساله نهتنها در مورد مادرم بلکه در مورد پدربزرگ و خالهام هم وجود دارد چون به هرحال خانواده من هستند و نسبت به آنها حس عمیقی دارم.
قضاوتهای خوب و بد
اگرچه بازیگری را دوست دارم اما یکسری حواشی آن باعث میشود که خیلی برای این کار عطش و علاقه نداشته باشم. بخشی از آن هم به نگاه بعضی از آدمها درباره بازیگرها بازمیگردد. بهنظرم مردم درباره بازیگرها تنها دو جور فکر میکنند؛ از نظر آنها بازیگرها یا خوب هستند یا بد! حتی نسبت به نقشهایی که از یک بازیگر میبینند دربارهاش قضاوت میکنند! به هرحال یک بازیگر باید این نگاهها را بپذیرد و این مساله برای من کمی سخت است. راستش را بخواهم بگویم دوربین را دوست دارم و قطعا به خاطر کار خانوادهام که در این سالها در آن بزرگ شدهام، بازیگری برای من شغل محترم و جذابی است اما ترجیح من تئاتر است. عامه مردم تصورشان از سینما، شغلی ساده و راحت است در حالی که واقعا کار دشواری است.
مثل همه مادر و فرزندها
عشق مادر و فرزندی فراتر از هر چیزی است. در خانه، من و مادرم یک رابطه عاطفی و مادر و فرزندی مانند همه مادرها و فرزندهای دنیا داریم. بحث سینما و بازیگری در رابطه من و مادرم تاثیرگذار نیست!
دشواری انتخاب دوست
همیشه دیالوگهایی مبنی بر اینکه مادرت بازیگر است و میتواند ما را وارد سینما کند را میشنوم اما خودم سعی کردم دوستانی را انتخاب کنم که نگاهشان این گونه نباشد. بههرحال مادرم، مادرم هست و دوستانم، دوستانم و نمیتوانم فقط یکی از آنها را داشته باشم. فکر میکنم رفقایی که دارم، آدمهایی نیستند که فقط به خاطر این موضوع در کنارم باشند، درواقع من با افرادی که نگاهشان این گونه است معاشرتی ندارم. البته این شکل ارتباطات بیشتر بحث خانوادگی به خود میگیرد و نگاه آنها هم این است که این خانم مادر دوست ماست و سعی میکنند رعایت کنند.
عواقب پز دادن
اگر بگویم پز مادرم را ندادهام، دروغ گفتهام اما خب، این خیلی هم خوب نیست و سعی میکنم خیلی این کار را انجام ندهم چون بعضی وقتها نتیجه عکس میدهد و چیزی که طرف به شما میگوید کاملا دور از انتظار شماست! واقعیت این است که همیشه قرار نیست تایید شوید و ممکن است گاهی این عدم تایید توی ذوق آدم بزند.
علایق یک گرافیست عکاس
گرافیک کامپیوتر خواندهام اما دانشگاه را خیلی ادامه ندادم و به شکل تجربی عکاسی و گرافیک را دنبال میکنم. یکی از چیزهایی که دوست دارم موسیقی است اما بیشتر دوست دارم روی عکاسی تمرکز داشته باشم
‘