این مقاله را به اشتراک بگذارید
اعتلای رمان نویسی در ایران / بخش پایانی
رمان فارسی در سالهای ما
در یک دو سال اخیر نهضت رماننویسی ناگهان شکفته است (سپانلو این نوشته را در اواخر دهه پنجاه نوشته) البته شصت سال تلاش در قالب و در محتوا، پایهٔ این جنبش فرهنگی بهشمار میرود. امّا در گذر همین سالیان چیز دیگری نیز رشند کرده است سرگذشت این ملت، فراز و نشیبهای زندگی او، بهگونهٔ عطری نادیدنی، بهشکل یک تجربهٔ دستجمعی، بر آگاهی ملی و اجتماعی رماننویسان ما دمیده است. آن جهانبینی دریادلانه که باید بهرماننویس امکان دهد تا بهاستقبال مخاطرات رود و چارچوبهٔ عادتها، محرّمات و ملاحظات را در هم شکند تا بر نقشهٔ جهان نمایش خُلقها و طبایع، زندگی اجتماعی و تاریخی و روانی مردمان و اجتماعات راثبت کند؛ کمابیش پدید آمده است.
برای روشنگری مقصود خود، از میان رمانهای چاپ شدهٔ یک دو سال اخیر یازده کتاب را برگزیدهایم: از نظر کمیت، چنین محصولی در چنان زمانی با توجه بهتاریخ کوتاه مدت رماننویسی در ایران که بهزحمت درآن بیست رمان قابل بحث یافتیم بسیار شایان توجه است. از نظر کیفیت این رمانها، بعضاً توفیق یافتهاند ترکیبی دلپسند از دستاوردهای فرهنگ نوپای رماننویسی ما را بهوجود آورند.
فراموش نکنیم که بهقول نیما یوشیج «در عالم هنر هر کاری از کار قبلی خود آب میخورد» پس ارزش والای برخی از این آثار نافی فخر تقدم و پیشگامی گذشتگان نیست.
و آخرین نکته، این که گویا طرح و تدارک رمان محتاج بهگونهئی فراغت حرفهئی است. خانهنشینی اجباریدوران دیکتاتوری این امکان را بر رماننویسان ما تحمیل کرده است. آینده هرچه باشد، نویسنده خواه در وسط معرکه بماند، یا باز ناچار بهاعتکاف گردد، در هر حال رمان آینده «فرم» لازم خود را پیدا خواهد کرد.
۱. سگ و زمستان بلند
شهرنوش پارسیپور – ۱۳۵۵ – امیرکبیر
دختر نوجوانی در یک خانواده سنتی که بهتازگی «امروزی» شده است، ماجرای بیداری جسم و جانش را شرح میدهد. الگوی مورد ستایش دخترک برادری است که در پی مبارزات سیاسی و رزم مخفی بهزندان طاقتفرسائی افتاده و بعد آزاد شده است. خانواده از این فرزند ناخلف چیزی جز اسباب درد سر نمیشناسد. قشر متوسطی که در یک دوران رفاه کاذب در پی رفاه بیشتر است، سختگیری پدر، و پرتبودن و بیخیالی رفقای قدیم، مبارزِ درهم شکسته را بهدقمرگی میکشاند. مرگ او بغض شاهد خاموش ماجرا، دختر جوان، را در هم میشکند، حجاب ملاحظات کنار رفته دختر چشم بسته بهدنیای تجربههای جسمی و سپس بهسیاست پرتاب میشود. صحنه پایانی رمان کابوس دختر بر مزار برادر فقید اوست.
نوعی مه ابهام، با حس اختناق و انزوا فضای اثر را انباشه است، بهنظر میرسد مقداری ازاین پیچیدگی ضرورت چاپ رمان در دوران سانسور بوده است.
۲. باید زندگی کرد
مصطفی رحیمی (احمد سکانی) – ۱۳۵۶ – امیرکبیر
موضوع قصه از کهنه مضمونهای نویسندگان ایرانی است، یعنی داستان «ترقی» مادی و شغلیِ نیمه روشنفکری فقیر در خدمت بند و بستچیهای سیاسی. امّا در روند موضوع نویسنده در افشای رابطه این ترقی با کل نظام اجتماعی، نسبت بهپیشینیان، آگاهی بیشتری نشان داده است.
مضمون این حکایت، که عادتاً در محیط زندگی یک نویسنده شهرنشین نظائرش بهوضوح مشاهد میشود، از جمله قبلاً در اثر سعید نفیسی «نیمه راه بهشت» و قصههای قدیمی مستعان «بیعرضه» و «آلامد» از زوایای دیگری بررسی شده است.
میماند این که یک نویسنده امروزی از فضای ادارات گرد گرفته و کهنه قبل از سالهای ۱۳۳۰ بهدرآید و موضوع را در سازمان لوکس سالهای اخیر (دوران استبداد) از نو تشریح کند.
۳. برهٔ گمشدهٔ راعی (جلد اول)
هوشنگ گلشیری – ۱۳۵۶ – زمان
گرچه این حکایت با ضمیر سوم شخص و بهروایت نویسنده بیان میشود، ولی در واقع این آقای راعی است که با جزئینگری وسواسآمیزی رازهای نسل خود را برای ما میگشاید. آقای راعی معلم است، و رفقای او گروهی از معلمان یا کارمندان گنجشکروزی دوران. بروز بیرونیِ زندگی اینان سلسلهئی از اعمال و اقوال یکنواخت و دلمشغولیهای مبتذل و عادی است. امّا نویسنده ازاین سربند نقبی بهدینای درون نسل خویش زده است. اگر بیشتر قصههای معاصر «عمل» را مضمون مرکزی قراردادهاند. اصل قصهٔ راعی «بیعملی» است. یا در مقایسه اگر از تکنیک استواری که همین زندگی بیحادثه و معمولی را زندگی و درخشش می دهد بگذریم، قصه راعی، قصه مردمی است که در زندگیشان هیچ واقعهٔ مناسبِ یک «داستان» رخ نمیدهد.
زنان «فِعلپذیر» رمان یا میمیرند، یا بهدنیای فراموششوندگان میپیوندند، امّا برای مردان خویش خلائی عظیم بهمیراث میگذارند، آنها با فقدان خویش آخرین رشته ارتباط مردانی بیآرمان و بیامید را با زندگی جاری قطع میکنند و مردان چه میکنند؟ با قصه کرامات شیخ بدرالدین خواب ارزشهائی از دسترفته را میبینند؟
یکی از فصول درخشان قصه آن جاست که راعی برای رفیق درماندهاش در واقع قصهپریان میگوید. از سرو تاریخی کاشمر که زرتشت کاشت و بهدست استیلاگران عرب بهنشانهٔ پایان یک «منش مستقل» سوزانده شد.
آیا قطع رابطه با زمان، برای راعی و رفقایش، از سرنگونی همین سرو آغاز شده است؟
نویسنده بهجستوجوئی حسّاس در تاریکی پرداخته است. باید منتظر بود تا شاید جواب را در ادامهٔ رُمان بجوئیم. امّا بههر حال «بره گمشده راعی» ضمن یک حکایت، پیشاپیش بهاستقبال وقایع بعدی رفته است. آن قدرت پیشگو که از نویسندگان امید میرود در این جاست.
۴. کلیدر (جلد اول)
محمود دولتآبادی – ۱۳۵۷ – تیرنگ
این آغاز یک رمان عظیم روستائی است. قصه مبارزه مردان و زنان با طبیعت و با یکدیگر. قصه دهقانان شمال شرقی ایران، در متن طبیعی ممسک و بیرحم، و طبایعی که گوئی مردم از همین طبیعت بهودیعه گرفتهاند. گذشته از چند «کاراکتر» مرکزی داستان که بسیار حسی و زنده توصیف شدهاند، دهها شخصیت فرعی نیز هر یک در پیچ و خم حوادث طرح مییابند و از خاک فراموشی برمیخیزند تا در حافظهٔ ما ماندگار شوند.
زبان آدمها، بر استخوانبندی زبان روستا متکی است، ولی نویسنده با دقت ویژهئی این زبان را پیراسته، از حشر و زوائد خالی کرده تا علیرغم حجم، رُمان بهپرگوئی دچار نشود.
زبان خود نویسنده نیز، با تمهید هنرمندانهئی براساس زبان کاراکترها و با همان لغات و اصطلاحات ساخته شده است، امّا از همه مهمتر زبان نویسنده برعکس کاراکترهایش جنبهٔ ادبی و روائی دارد. با این زبان است که گذر ممتد روزگار، لحظات گویای زندگی دهقانان و آگاهیهای مربوط بهاقلیم و جغرافیا را میشنویم. از اینرو «کلیدر» بسیار فراتر از سطح معمول قصههای روستائی ما قرار میگیرد. کلیدر بهلحاظ زبان نیز میتواند نوعی «رمان حماسی» تلقی شود.
۵. مادرم بیبیجان
اصغر الهی – ۱۳۵۷ – توس
قصه از ضمیر کودکی نقل میشود، در خانهئی همسایهداری. سیری از آغاز عقلرس شدن تا متن زندگی. با برشهای خاطرات و رجعت بهگذشته. آن چه در چاردیوار اتاق و خانه میگذرد، و آنچه در بیرون، درسطح جامعه اتفاق میافتد. وقایع سیاسی و اجتماعی آشنا که با لحنی اندوهگین روایت میشود. و همه در رابطه با مادری که گوئی مظهر تحمل و طاقت و انتظارِ زن ایرانی است. گویندهٔ قصه، کودک، هیچگاه بهسن توضیح و تحلیل مسائل نمیرسد، ولی اشارهها آن قدر آشناست که ما میتوانیم تأثیر حوادث اجتماعی را در ذهن نوجوان مطالعه کنیم.
با این همه «مادرم، بیبیجان» چند سال در گرفت و گیر سانسور انتظار کشیده است.
۶. سالهای اصغر
ناصر شاهینپر – ۱۳۵۷ – ققنوس
«سالهای اصغر» نیز در همان راه «مادرم بیبیجان» قدم برمیدارد. یعنی کودکی که بههمراه حوادث پخته میشود و خود شاهد و نقال این ماجراها منتهی از روزنه محدود دید کودکانه است. امّا برعکس آن یکی «اصغر» با لحنی شوخ و شنگ حکایت میکند. اصغر فرزند یک کارمند دون رتبهٔ اداری با جنّ و پری بزرگ میشود، تا در صحنهٔ حیات اجنهٔ واقعیتری را بهبیند، مردان تعلیم و کار، و مردان سیاست را. زاویهٔ سادهلوحانهٔ تماشای کودک، مثلاً آن جا که سرگذشت خانه صلح، یا میتینگ منظریه، یا روزنامهٔ سیاستباز هوچی را شرح میدهد، آفرینندهٔ طنزی پیگیر و خندهئی تلخ است. با کمبود وقایعنگاریهای مطمئن، این قبیل رمانها برای آگاهی بیشتر نسبت بهحوادث سالهای اخیر ما نیز مفید است.
۷. شب هول
هرمز شهدادی – ۱۳۵۷ – زمان.
این رمان نیز با ضمیر اول شخص مفرد روایت میشود. تمام وقایع بهصورت رجعت بهگذشته در اتومبیلی میان راه اصفهان–تهران، حکایت میشود. در این جا سرگذشتهای گوناگونی هست که در مقاطع زمانی با یکدیگر برخورد میکنند، و در این میان سرگذشت مردی از یک فرقه ممنوعهٔ مذهبی که زندگی در حجرههای بازار، استخدام در اداره، و ازدواج با زنی متعین بهعنوان ملازم و نوکر دست بهسینهٔ خانم، درس حیلهگری و فرصتطلبی را بهاو آموخته، درشتتر و برجستهتر میشود.
دراین جاست که خشونت و بیرحمی و ددمنشی جامعهئی از گرگها پیش چشم خواننده افشا میشود.
در برابر رشد سرطانی این بورژوازی مرفه، روشنفکر، تنها نقش داستانگو و معرفیگر را بازی میکند.
شیوهٔ جریانهای سیال ذهنی بهآشفتگی مضمون افزوده است. امّا برای خلیدن بهاعماق ذهن این مردم «انساننما» ظاهراً تکنیک قویتری وجود ندارد.
۸. کبودان
حسین دولتآبادی – ۱۳۵۷ – امیرکبیر
کبودان گونهئی «هزار و یکشب» رئالیست است.
دهها سرگذشت فرعی بهگردِ سرگذشت یک دو نفر آدم اصلی قصه گره میخورند تا مجموعاً داستانی را بسازند که موضوع مرکزی آن سرگذشت این یا آن آدم نیست. سرگذشت یک مهاجرت است. از تمام گوشههای این سرزمین ونیز از مرزهای شرقی آن مردان و زنانی فقیر، محروم و بی افق چون سیلی بهدهانه خلیج فارس و دریای عمان جاری میشوند تا فردائی موهوم را در جزایر متروک و بندرهای داغ و بیرحم آنها بجویند. بدین گونه است که ما در هیاهوی این ارکستر بزرگ انسانی گاهگاه بهنالههای تنهای سازی تک افتاده توجه میکنیم. سرگذشتهائی که خود بهتنهائی موضوع یک قصه کوتاه است.
نثر حسین دولتآبادی در عین سلامت و سهولت، خصلت ویژهئی ندارد. این نثر از نظر نویسنده در خدمت وظیفهئی مهمتر یعنی توصیف فضا، زمان، آدمها و روانشناسی آدمها قرار گرفته است.
«کبودان» علاوه بر ارزشهای ادبی دارای ارزشهای جامعهشناختی و بومشناختی ممتازی است.
۹. نسیمی در کویر
محید دانش آراسته – ۱۳۵۸ – روزبهان
مثل اغلب رمانهای معاصر فارسی، این کتاب نیز آدمهای قصهاش را از میان طبقات محروم یا متوسط برگزیده است.
کارمند دفترخانهئی علیرغم عدم امنیت مالی و شغلی، نمیخواهد تن بهقضا بدهد و با دیگر مردم همرتبهاش سکوت نوکرمآبانه را بپذیرد. این نمونه کمیاب شرافت نوک خاری است که خواب خودباختگان هم ترازش را برمیآشوبد. تا این صدای مزاحم را خاموش کنند. هم آنان علیه او پروندهسازی میکنند که دامنهاش بهاماکن کثیف جنوبشهر میکشد.
با چشمپوشی از ضعف تکنیک و روحیه ثابت و خدشهناپذیر آدم اول کتاب، میتوان جمال و جذبهٔ زندگی را در اشخاص و حوادثِ جنبی و فرعی مشاهده کرد.
۱۰. فیل در تاریکی
قاسم هاشمینژاد – ۱۳۵۸ – زمان
فیل در تاریکی اساساً یک رمان پلیسی، بهسبک جمزباندی است. ولی چرا آن را در شمار رمانهای اجتماعی آوردهایم؟ دلیل فقط در چیرهدستی نویسنده در طراحی حوادث و تعبیهٔ راز داستان نیست؟ ونه در تمهید او در بهوجود آوردن یک دکوپاژ سینمائی ونه حتی در مهارت او که علاوه بر طنز شاعرانه بهسبک ژرژ سیمفون، تصویری از یک تهران مدرن و سرشار از تبهکاری ارائه داده است، بدون این که در واقعیت بیرونی دخل و تصرفی کرده باشد.
دلیل در این جاست که – براساس قدرتهای فنی مذکور – میتوان در آینده چنین قصههائی ساخت. با رنگ سیاسی و مثلاً با شرکت «ساواک». برای افشای آن چه نباید دیگر تکرار شود، قالب جذاب رمان پلیسی هم خواننده را جلب میکند و هم ظرفیت موضوع را دارد. گذشته از هر چیز مگر ما سالها در یک جامعه پلیسی زندگی نمیکردیم؟
پس نگارش این گونه رمان مباینتی با رئالیسم ندارد، داشیل هامت، پدر «رمان سیاه» امریکائی مدتها در زندان مک کارتی بهسر برد.
۱۱. جای خالی سلوچ
محمود دولتآبادی – ۱۳۵۸ – آگاه این اثر، نشانهٔ جاافتادگی نویسنده در فرم رُمان است. سیر دراز محمود دولتآبادی در قالبهای گوناگون داستانپردازی باید بهاین نقطه میرسید که اثری کامل در «نوع» کار خود ارائه دهد.
سلوچ نیز داستان روستائیان خراسان در حاشیهٔ کویر است. و اگر چه طرحریزی این اثر، کوچکتر از «کلیدر» انتخاب شده، لکن در پرداختهای «جزئی» از آن کاملتر است. سرود حماسی «کلیدر» گاهگاه نویسنده را در خود غرق کرده با خود برده است. امّا کلیدر خط بهخط با مواظبت موشکافانه دولتآبادی شکل گرفته است. در تقابل آن سرود عمومی که دنبالههایش مثل خود سرنوشت مبهم است، ترانهٔ ملموس «سلوچ» فقط زندگی یک خانواده را بهعنوان نمونهٔ معرف دنبال کرده است. خانواده دهقانی که باید از زمین ببرّد – زیرا روزگار تغییر کرده – و بهخیل محرومان و گرسنگان حاشیه معادن و کارخانهها بپیوندد.
نشانه آن جا افتادگی را که برشمردیم میتوان در دو فصل ممتاز کتاب یافت. کار و کاسبی حاج مسلم و پسرش که با طنزی گوگولگونه آغاز میشود، و نویسنده با اعتماد بهنفس آن را حتّی بهحد فکاهی روزنامهئی میرساند و باز از آن برمیکشد و بهسطح عمومی اثر عودت میدهد. و فصل درخشان نبرد شتربان با شتر مست در کویر. حیوان، شتربان را تعقیب میکند، شتربان از بیم خود را بهچاهی میاندازد که وحشت آن، یک شبه موهای سرش را سپید خواهدکرد. امّا قلمی که این جدال و این شب ترسناک را مصور میکند بهگمان من اغلب تا حد هربان ملویل در موبیدیک بالا رفته است.
«جای خالی سلوچ» را بهعنوان حسن ختامی بر این سلسه مقالات آوردهایم، برای تجلیل از یک نهضت فرهنگی، در قالب رمان، قالبی پرخواننده که در سیر وظائف آن جاهای خالی بسیار است.