این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتگو با کاوه میرعباسی ، نویسنده و مترجم درباره ادبیات پلیسی و جنایی
اشاره: آشنایی با ادبیات پلیسی در ایران بیشتر از طریق اقتباسهای تلویزیونی و سینمایی از رمانهای این ژانر صورت گرفته است. این در حالی است که زمانی حجم بسیار زیادی از ادبیات عامهپسند ایران، به انتشار کتابهای پلیسی اختصاص داشت.
تا آنجا که ترجمه، کفاف نیاز مردم را نمیداد و مترجمان همزمان به تألیف و داستانسرایی دست میزدند. کاوه میرعباسی، نویسنده و مترجم، شاید یکی از بهترین منتقدان و مترجمان برای بررسی ادبیات پلیسی ایران باشد.
سالها تجربه مطالعه در زمینه ادبیات جنایی، پلیسی و معمایی در دنیا، در کنار عشق و علاقه وی به این ژانر ما را بر آن داشت که با او درباره زیر و بمهای این نوع جذاب و پرکشش ادبی در ایران گپ بزنیم.
(کاوه میر عباسی اخیرا رمان سین مثل سودابه را منتشر کرده است که از جمله معدود رمان های پلیسی و جنایی ایرانی محسوب می شود، او همچنین رمان پایان خوش ناتمام را نیز در گونهای عشقی و متافیزیکی منتشر کرده است)
پیش از هر چیز درباره پیشینه ترجمه رمان پلیسی در ایران بگویید. میگویند نویسندههای ایرانی در مقاطعی به نام ترجمه، دست به تألیف زدهاند.
انتشارات افشاری بیش از ۶۰ سال قبل برای نخستین بار به ترجمه گسترده رمان پلیسی در ایران دست زد. شخصیتهایی مانند آرسن لوپن ، کمیسر مگره و جنگوز رجایی ترک در این دوره به ادبیات ایران معرفی شدند. البته باید از استقبال گسترده از آثار «آگاتا کریستی» نیز غافل نباشیم.
حقیقت این است که بسیاری از کارهای انجام شده در این دوره، ترکیبی از ترجمه و تألیف بودند. حتی برخی از آثار را خود نویسندگان ایرانی مینوشتند و به اسم نویسندگان خارجی منتشر میکردند. مثل مایک هامر شخصیت بسیار مطرح ادبیات پلیسی آمریکا که ابتدا توسط امیر مجاهد و محمد دلجو ترجمه میشد. همچنین پرویز قاضیسعید رمانهایی را برای نوجوانان نوشت که وقایع آن در کشورهای خارجی میگذشت. در حوزه ادبیات جاسوسی هم عمده ترجمه از شخصیت جیمز باند صورت میگرفت.
با وجود این همه کار، چرا اثری از این ژانر در ادبیات جدی امروز وجود ندارد؟ اصلا این موج بلند ترجمه در ادبیات ایران گم شده و در محافل جدی ادبیات صحبتی از آن نیست.
ببینید نگاه به این نوع ادبی، کاملا تفننی بود به همین خاطر ترجمههای خیلی شاخصی هم انجام نمیشد. اصولا مترجمان جدی سراغ این نوع ادبی نمیرفتند و نگاهشان به آن منفی بود. شاید به همین دلیل است که این ترجمهها در ادبیات معاصر ما ماندگار نشدند. البته این را هم بگویم که ما هنوز یک هزارم آثار شاخص این ژانر را به فارسی ترجمه نکردهایم و بیشتر به ترجمه آثار سطحی و عامهپسند پرداختهایم. در حوزه ترجمه رمان پلیسی همیشه بسیار بیبرنامه و بیهدف عمل کردهایم و تنها به ترجمه آثاری از برخی نویسندههایی که رمانهایشان رنگ و بویی از عمق و موشکافی اجتماعی ندارد بسنده کردهایم. در مقابل هم منتقدان با پیشداوری جلوی انتخاب و اعتلای شایسته این ژانر را گرفتند.
با وجود این سابقه پرحجم از ترجمه که مورد اشاره قرار گرفت چرا ما ادبیات پلیسی موفقی در ایران نداریم؟
یکی از مهمترین پرسوناژهای ادبیات پلیسی، کارآگاه خصوصی است. این شغل در کشور ما تعریفی ندارد و به همین دلیل محوریترین شخصیت رمان برای مخاطب ما شناخته شده نیست و نمیتواند باورپذیر باشد. از طرف دیگر شرط پا گرفتن این نوع ادبی در کشور ما این است که نویسندههای جدیتری در این عرصه قلم بزنند. ظرفیتها و کارکردهای ادبیات پلیسی در کشور ما شناخته شده نیست و به همین دلیل کسی تمایلی ندارد انگ پلیسینویسی به او بچسبد.
از ظرفیتها و کارکردها گفتید ولی راستش را بخواهید تصور خود من هم از ادبیات پلیسی بیشتر همان وجه سرگرمکنندگیاش است!
امروز در غرب، ادبیات پلیسی بستر مسائل اجتماعی و مسائل و مشکلات مختلف است. حتی مسائل روانشناسی، فلسفی و متافیزیکی در قالب دنیای پرکشش ادبیات پلیسی با مخاطب در میان گذاشته میشود. وقتی میگوییم ادبیات پلیسی ظرفیت بالایی برای ارتباط با مخاطب دارد در واقع از چنین درونمایههایی صحبت میکنیم. میبینیم که پل استر نویسنده محبوب ما ایرانیها هم عمیقترین مشکلات مربوط به زندگی انسان مدرن را در قالب داستانهای کم و بیش پر کشش پلیسی مطرح میکند.
در حوزه ترجمه رمان پلیسی همیشه بسیار بیبرنامه و بیهدف عمل کردهایم و تنها به ترجمه آثاری از برخی نویسندههایی که رمانهایشان رنگ و بویی از عمق و موشکافی اجتماعی ندارد بسنده کردهایم
ما در کنار شخصیتهای کم عمق و سطحی آگاتا کریستی، در این ژانر شاهد تولد کاراکترهایی هستیم که پیچیدگیهای روانیشان به خوبی در اثر، موشکافی شده است. انگیزههای غیرطبیعی که با ترجمه خسرو سمیعی در دسترس است نمونه خوبی از این شخصیتهای چند بعدی است. مثلا در حوزه روانشناسی، معمای آقای ریپلی را داریم که کاملا قالبشکنی کرده و جنایت را از دید قاتل بررسی میکند. در این رمان هیچ اثری از معما وجود ندارد و در عوض برای ایجاد چالش و تعلیق به بیان التهابهایی که قاتل با آن دست به گریبان است، میپردازد که این میتواند بستر مناسبی برای فرهنگسازی پیشگیری جرم باشد.
حالا جدای از بحث تألیفهای آمیخته به ترجمه، آیا نمونههای فاخری هم در ادبیات ایران وجود دارد؟
بله ولی زیاد نیستند. ادبیات پلیسی ما بیشتر پلیسی ـ حادثهای است. رمانهای اسماعیل فصیح و شخصیتپردازی او از جلال آرین در این میان حرفهایتر از بقیه هستند. شراب خام، درد سیاوش و شهباز و خغدان از نمونههای ماندگار ادبیات پلیسی و معمایی ماست. از فیل در تاریکی هم غافل نباشیم؛ این رمان در اقتباسی با همین عنوان و با بازی موفق فرامرز قریبیان توانست در سینمای ایران نیز ماندگار شود.
ولی گفتن از جرم و جنایت در سطح جامعه ممکن است باعث ترویج فرهنگ بزهکاری در طولانیمدت شود؟
ببینید من معتقدم مطرح کردن، راهی برای اصلاح است. این یک حقیقت است که در جامعه ما جرمهایی انجام میگیرد و کافی است نوجوانها به جای مطالعه ادبیات هدفمند و متعهد پلیسی نگاهی به صفحه حوادث روزنامهها بیندازند. آنجا مخاطب با خود حقیقت مواجه است و دیگر حتی این حس را ندارد که در حال مطالعه قصهای غیرواقعی است. متأسفانه در ادبیات، کمتر نمونهای از جرم و جنایت میتوان یافت که به تلخی حقیقت اطراف ما باشد. فراموش نکنیم انکار، راه درستی برای پیشگیری از جرم نیست.
الناز اسکندری/ جام جم