این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقبی به جهان شاملو بهواسطه نامههایش
نامههایی که نویسندگان و شاعران در طول دوران حیاتشان نوشتهاند میتواند بهعنوان یکی از راههای شناخت دقیقتر زندگی و آثار آنها قلمداد شود و مثلا در ادبیات جهان نامههای کافکا یا نامههای فلوبر از این حیث زبانزدند. نامههای کافکا به نامزدش، فلیسه، از چنان اهمیتی برخوردار است که بعدها نویسندهای مثل الیاس کانتی به سراغ آنها میرود و میکوشد بهواسطه آنها تصویر روشنتری از جهان تمثیلها و روایتهای کافکا به دست دهد. همچنین تاکنون آثار قابل توجهی نیز درباره نامههای متعدد فلوبر تدوین و نوشته شدهاند. اگرچه از بین نویسندگان و شاعران معاصر ایرانی نامههای همه آنها در دست نیست، اما مثلا پیشتر نامههایی از صادق هدایت و فروغ فرخزاد منتشر شده بود که به واسطه آنها میتوان نقبی به جهان دورنیتر آنها زد. بهتازگی نیز کتابی با عنوان «مثل خون در رگهای من» با عنوان فرعی نامههای احمد شاملو به آیدا توسط نشر چشمه منتشر شده است. اولین نامه این کتاب به هفتم خرداد ١٣۴١ برمیگردد و آخرینش مربوط به فروردین ١٣۵۴ است و نزدیک به ٣۵ نامه در کتاب منتشر شده است. شاید جای مقدمهای، مفصلتر و دقیقتر از آنچه ناشر نوشته، در کتاب خالی باشد تا این توضیح را به خواننده بدهد که امروز چه تعدادی نامه از شاملو بهجا مانده و آیا نامههای منتشرشده در این کتاب انتخاب شدهاند یا اینها، تمام نامههای شاملو به آیدا در فاصله زمانی ١٣۴١ تا ١٣۵۴ است؟ در ابتدای کتاب اما به نکتهای اشاره شده که شاید در برابر بسیاری چیزهای دیگری که میتوان از نامههای یکی از مهمترین شاعران و روشنفکران معاصر ایرانی بیرون کشید، اهمیت چندانی نداشته باشد: «اگر این نامهها بتوانند به جوانانمان بگویند که میتوان زندگی مشترکی را که با عشق آغاز شده -برخلاف نظر برخی که معتقدند عشق با ازدواج رنگ میبازد- با عشق ادامه داد و با عشق به پایان برد، آنگونه که شاملوی عزیز و آیدای گرامی بودند، -و بانو آیدا همچنان هست- میتوان نتیجه گرفت انتشار آنها کار درستی بوده است!» پیشتر، تعدادی از نامههای شاملو در دست بود و البته بیشتر آنها مربوط به کار بودند و بهعبارتی مخاطبی بهجز آیدا داشتند؛ ازجمله نامهای که شاملو در پاسخ به «آق چلی»، جوانی از ترکمنصحرا، مینویسد و در آن خود به تفسیر یکی از مهمترین اشعارش یعنی «از زخم قلب آمان جان» میپردازد. نامههای شاملو به آیدا، اگرچه بیشتر عاشقانه و خصوصیاند، اما تصویری از زندگی شاعر به دست میدهد که برخی وجوه آن را فقط بهواسطه این نامهها میتوان دریافت. شاملو در بخشی از نامهای به تاریخ ٣٠ آبان ١٣۴٢ نوشته: «من مظلوم واقع شده بودم. زندگی به من ظلم کرده بود. زندگی مهمل و نحسی که تا به امروز داشتهام شایسته من نبود. من خود را به گروهی واگذاشته بودم و اینان تصور میکردند که قدر من تا به همین پایه است. وقت آن رسیده است که جامعه حق مرا به من بازدهد و این کار آغاز شده است. این کار اندکی دیر شده است، اما من از آن ناراضی نیستم: حقیقت این است که اگر جامعه به احقاق حق من قد برافراشته بود، این سالهای سیاه و پرمشقت پیش نمیآمد و من تو را نمییافتم. یافتن تو، بزرگترین پیروزی زندگی من بود؛ این را به تو تنها اعتراف نمیکنم، بلکه با صدای بلند، با فریاد همهجا گفتهام …».