این مقاله را به اشتراک بگذارید
مردی که خود را در گور گذاشت
مروری بر رمانهای «دختری که با تبهکارها درافتاد» و «دختری که با آتش بازی کرد» اثر استیگ لارسون
حمیدرضا امیدی سرور
آدم باید خیلی بدشانس باشد که شهرت در حد جهانیاش و در پی آن ثروت در حد کلانش، وقتی به سراغش بیاید که نه روی زمین که زیر خاک خفته باشد. شهرتی که ربطی به مرگ طرف ندارد و اگر زنده هم بود نصیب او میشد و بدتر از همه اینکه نوع زندگی و بیتوجهی به سلامت خود باعث مرگی زودهنگام شده و فرصت داشتن یک زندگی متعارف را از او گرفته باشد.
استیگ لارسون یکی از همین بدشانس روزگار بود. با زندگی نامرتبی که تنها در نوشتن خلاصه میشد. مثل یک خوره نوشتن ساعتهای طولانی مشغول کار بود، سه پاکت سیگار هم دود میکرد و اغلب گرسنه که میشد با وجود اضافهوزن پیتزای درست و درمانی به بدن میزد! دست آخر هم سر پنجاهسالگی قلب او بیآنکه خبر دهد و دست صاحبش را توی پوست گردو گذاشت. هرچند هر آدم عاقلی که استیگ لارنس را میدید چنین آیندهای را به او گوش زد میکرد اما کو گوش شنوا. چرا که او نه تنها در نوع ادبی مرید ریموند چندلر بود در تخریب بدن هم به او اقتدا کرده بود که بههرحال در این مورد هم حق استاد بهخوبی ادا شد.
استیگ لارسون در سال ۱۹۵۴ به دنیا آمد، در خانوادهای آنقدر آس و پاس که پدر و مادر بسیار جوانش او را تا ۹ سالگی نزد پدربزرگش فرستادند. از کودکی به خواندن و نوشتن علاقه داشت. در نوجوانی وقتی پدرش برای او ماشین تحریری، خرید آنقدر با آن کار میکرد و حین کار با قدرت روی کلیدهای ماشینتحریر میکوبید که سر و صدای نوشتن او، صدای همه را درآورده بود. عشق نوشتن باعث شد وارد دنیای روزنامهنگاری شود.
نوشتههایش لحنی شجاعانه و تأثیرگذار داشتند. پدربزرگش به فعالیت علیه فاشیسم از نوع نازیستی آن شهره بود، استیگ هم این ویژگی را از او به ارث برد و در دوران فعالیت روزنامه نگاریش علیه فاشیسم بسیار نوشت. بهخصوص علیه نئونازیها که آن زمان ابراز وجود کرده بودند. حتی او را تهدید کردند؛ اما او بیپروا به نوشتن ادامه داد.
به داستانهای پلیسی و مخصوصاً آثار بزرگان این ژانر همانند، ریموند چندلر، دشیل هَمت و … علاقه بسیار داشت. روی جزئیات آنها تمرکز کرده بارها آنها را خوانده و مورد بررسی قرار داده بود و روی ساختار داستانهای گوناگون پلیسی جنایی تسلط کامل داشت. وقتی شروع به داستاننویسی کرد شک نداشت که رمانی پلیسی خواهد نوشت. هر چند برخلاف سنت مرسوم ادبیات پلیسی، با رویکردی فمینیستی یکی از کلیدیترین شخصیتهای رمانهایش را که مایههای حادثهای پررنگی هم داشت به یک زن سپرد.
او طرح نوشتن ده جلد رمان را در سر داشت؛ اما تنها فرصت نوشتن سه رمان کامل: «دختری با خالکوبی اژدها»، «دختری که با آتش بازی کرد» و «دختری که با تبهکارها درافتاد» (دختری که به لانه زنبورهای قرمز لگد زد) و یک رمان ناتمام را پیدا کرد؛ رمانی که قرار شده توسط نویسندهای دیگر کامل شود. جالب اینکه در این زمینه نیز سرنوشتی همانند مرادش، چندلر کبیر داشت.
نوشتن سه رمان اول که تمام شد، آنها را برای «پیراتفورلگت» ناشری در سوئد که به انتشار آثار پرفروش شهره است فرستاد. ارزیابهای این ناشر، بزرگترین خطای عمر خود را با رد کردن رمانهایی مرتکب شدند که انتشارشان اتفاقی در ادبیات داستانی سوئد محسوب شد. گویا این اتفاق همزمان با مرگ ناگهانی لارسون بود، چون مدتی بعد این دوست او بود که دستنوشتههای لارسن را که ظاهراً درست خوانده نشده بودند، پس گرفت و به ناشری دیگر سپرد.
با انتشار نخستین کتاب از این مجموعه موفقیتهای لارسون آغاز و لحظه به لحظه فراگیرتر شد. این رمانها که به سهگانه «هزاره» شهرت پیدا کردند، با فروشی سرسامآور و رکوردشکن در سوئد، اروپا و سراسر جهان نام نویسندهاش را سر زبانها انداختند. نویسندهای مشهور که دیگر نبود!
در سال ۲۰۰۸ انجمن داگر برای انتخاب برندگان بهترین اثر جنایی سال اروپا برگزار شد، استیگ لارسون سوئدی برای نوشتن رمان «دختری با خالکوبی اژدها» تنها نامزد دریافت جایزه بود که در آن مراسم حضور نداشت.
بنابراین نه او توفیق ادبی و تجاری رمانش را دید، نه ترجمه آنها را به زبانهای زنده دنیا و نه فروشهای میلیونی سهگانه هزاره و نهایتاً نه اقتباسهای تلویزیونی و سینمایی از رمانهایش را. این رمانها با فروش بیش از سی میلیون نسخهای به بیش از چهل زبان دنیا ترجمه شده و از سوی دیگر نسخه الکترونیک آنها با فروش نزدیک به پنج میلیون نسخه در زمان خود رکوردها را شکسته بود.
خوشبختانه دو کتاب، از سهگانه «هزاره» اثر استیگ لارسون به همت نشر قطره وارد بازار شده و شاید بخش نخست نیز در آینده منتشر شود. این سه رمان که سهگانه هزاره را تشکیل میدهند از داستانهای مستقلی برخوردارند که ارتباط آنها با یکدیگر بیشتر به دلیل حضور دو شخصیت اصلی و یک سری نزدیکیهای سبکی و تماتیک این آثار است و خواننده میتواند مجزا به هریک را بخواند. بهخصوص اینکه کتاب دوم به لحاظ زمانی یک سال بعد از پایان ماجراهای کتاب اول شروع میشود و کتاب سوم چند دقیقه بعد از پایان یافتن ماجراهای کتاب دوم.
بههرحال کتاب دوم و سوم این سهگانه فرصت مغتنمی برای علاقهمندان رمانهای پلیسی جنایی مدرن محسوب میشود که نمونههایی از معروفترین آثار اینگونه در دهه گذشته را در اختیار داشته باشند هر چند که با وجود اقبال میلیونی از این کتابها در سطح جهان ناشر ایرانی به دلیل شرایط بازار داخلی کتاب، این دو رمان را با تیراژهای اندک و باورنکردنی ۴۰۰ نسخهای به بازار داده. تیراژی که با توجه به ویژگیهای کتاب باید در همان روز اول تمام شود!
روزنامهنگاری میانسال و جسور به نام «میکائیل بلومکویست» و دختر جوان بدعنق و گوشهگیری به نام «لیزبت سالندر» که هکری بیرقیب است، شخصیتهای اصلی این سهگانه را تشکیل میدهند. نام هزاره برگرفته از عنوان نشریهای است که بلومکویست آن را منتشر میکند. این دو شخصیت نامتعارف در کنار هم در برابر فسادها و جنایتها میایستند و تواناییهای آنها در این مسیر دست به دست هم میدهد.
در رمان دختری که با آتش بازی کرد، لیزبت متهم به قتل میشود. میکائیل دوست او که از بیگناهی او مطلع است برای کمک به او وارد ماجرایی پرفراز و نشیب در رابطه با قاچاق انسان و تجارت جنسی سازمانیافته میشود.
در رمان دختری که با تبهکارها درافتاد، دستگاه امنیتی سوئد و جریانی فاسد در آن مطرح میشود. این دو شخصیت درگیر ماجرای پیچیده سازمانها و شرکتهایی میشوند که به منافع ملی این کشور خیانت میکنند. سازمانهایی که آسیبهایشان ناشی از مدیران نالایق است.
ویژگی منحصربهفرد این رمانها داشتن شخصیتهایی به ظاهر نامتعارف و غیر سمپاتیک است؛ اما نویسنده در طول داستان چنان تصویری از آنها در دل ماجرایی سرگرمکننده و جذاب ترسیم میکند که خواننده بدانها بسیار علاقهمند میشود.
تکمله
بعد از مرگ استیگ لارسون به دلیل اینکه ازدواج او با همسرش ثبت رسمی نشده بود، میراث ادبی لارسن که میلیونها دلار ارزش داشت میان همسر او از یک سو و پدر و برادرانش از سوی دیگر اختلافات قضایی مفصلی به وجود آورد. بااینحال اگرچه بخشی از دارایی او نصیب پدر و برادرانش شد، اما همسرش توانست امتیاز نشر آثار شوهرش را برای خود حفظ کند. او کتابی پرفروش درباره زندگی خود و شوهرش نیز نوشت.
نهایتاً از همه جالبتر اینکه چند سالی است برنامهی «تور هزاره» برای علاقهمندان پرشمار این نویسنده در سوئد برگزار میشود. با این تور علاقهمندان لارسون میتوانند با پرداخت مبلغی به محل زندگی و کار او رفته و از آن دیدن کنند. علاوه بر محیط زندگی استیگ لارسن در استکهلم، برخی از مکانهای زندگی واقعی او که در داستانهایش وارد شدهاند نیز بازدید میشوند؛ برای نمونه رستوران ۱۱ ـ ۷ که پیتزاهایش در هر سه کتاب از این سهگانه حضوری پررنگ دارد! رستورانی که پاتوق خود لارسون هم بود و او در این رستوران ساعتها مشغول نوشتن و کار روی رمانهایش میشد و فست فود میبلعید و آتش به آتش سیگار دود میکرد و لحظه به لحظه به مرگ نزدیکتر میشد!
***
«دختری که با تبهکارها درافتاد» و «دختری که با آتش بازی کرد»
نویسنده: استیگ لارسون
مترجم: احمد نیازاده و ندا نامور کهن
ناشر: قطره، چاپ اول ۱۳۹۳
۸۹۸ صفحه،۳۹۰۰۰ تومان و ۷۴۸ صفحه ۳۷۰۰۰ تومان
برگرفته از الف کتاب