این مقاله را به اشتراک بگذارید
از پاییز جان و شعر
بهتازگی گزیده ٣٠ شعر از فریدریش هلدرلین به همراه شرح هریک از شعرها در کتابی با عنوان «آنچه میماند» با ترجمه محمود حدادی در نشر نیلوفر به چاپ رسیده است. هلدرلین شاعر عصر کلاسیک آلمان است که البته به جز شعرهایش، رمانی با عنوان «هیپریون» یا «گوشهنشین در یونان» نیز نوشته است که این رمان نیز پیشتر با ترجمه حدادی به فارسی منتشر شده بود. اغلب اشعار هلدرلین و همچنین تنها رمان او، با پسزمینه آرمانهای عصر روشنگری و انقلاب فرانسه نوشته شدهاند و ایدههای فلسفی او در آثارش دیده میشوند. حدادی در بخشی از یادداشت ابتدایی کتاب «آنچه میماند»، درباره هلدرلین و جهان شعریاش نوشته است: «نخستین دوره سرایندگی هلدرلین از سال ١٧٨۴ تا ١٧٩۵ است. دلیل این بخشبندی دید افلاطونی- مسیحیای است که به فضای شعرهای او در این دوره رنگ میبخشد. موتیف اصلی این شعرها هم بیوطنی انسان بر خاک، و بیفرجامی کار و کوشش اوست. مسیحیت هلدرلین همواره از نگرشهای کیش پیتیسم تأثیر میگیرد که در قرن هفدهم و هجدهم از بطن پروتستانیسم برآمد؛ ایمان را نفسانی میخواست؛ جهان را عرصه آزمون میدانست و در سلوک، انتظار در راه بازگشت سرزمین موعود را فضیلتی میشمرد. در شیوه بیان، هلدرلین در این دوره، زبانی خاص خود نداشت و از شیلر بزرگ و حتی بیشتر از فریدریش کلپ-اشتوک پیروی میکرد، آن هم در قالب شعرهایی گاه بلند، با اوزانی آهنگین و پیرو قافیه. دورهای که شعرهای مهم او پدید میآیند، شعرهایی که پس از هفتاد سال فراموشی از نو درخشش میگیرند و نظر به زبان و ساختار نو خود، و نیز آرزوخواهیهای عام بشریشان، او را به عرصه ادبیات جهانی درمیآورند، از سال ١٧٩۶ تا ١٨٠۶ بوده است. گزیده حاضر معرف این دوره از خلاقیت اوست.» شعرها و چکامههای هلدرلین به خاطر درونمایه فلسفی و تاریخیشان مورد توجه فیلسوفان زیادی بوده؛ ازجمله هایدگر که توجه زیادی به هلدرلین داشته است. به همین دلیل حدادی گفتاری از هایدگر را نیز با نام «هلدرلین و ماهیت شعر» ترجمه کرده و در این کتاب به چاپ رسانده است. همچنین او برای درک بهتر شعرهای هلدرلین، برای هر شعر، شرح و تفسیری مستقل انتخاب و ترجمه کرده است. در شعرهای هلدرلین ارجاعات زیادی به اسطورههای یونانی و کتاب مقدس شده است که این مسئله به پیچیدگی شعرهای او افزوده و ازاینرو مترجم پینوشتهای زیاد و گاه مفصلی نوشته است. هایدگر در بخشی از گفتارش درباره انتخاب هلدرلین از میان بسیاری شاعر دیگر نوشته: «هلدرلین را نه ازآنرو انتخاب کردهایم که میراث ادبیاش –در مقام اثری در جمع دیگر آثار- به ماهیت کلی شعر تجلی میبخشد؛ بلکه تنها به دلیل آنکه شعر او در سرشت خود میکوشد ماهیت شعر را مضمون شعر قرار دهد. هلدرلین برای ما به مفهومی عالی شاعرِ شاعر است. برای همین در دایره انتخاب درآمده است. منتها، شعرگفتن درباره شاعر، آیا این کار گواه یک خودستایی گمراه، و درعینحال اعترافی بر اندوخته اندک ما از غنای جهان نیست؟ مبالغهای درماندهوار، یا که کاری از سر تنگمایگی، به نشانه بنبست؟» شرحهایی که حدادی برای شعرهای حاضر در این کتاب انتخاب کرده توسط این نویسندگان نوشته شدهاند: پتر فون مات، اووه بایر، گرهارد کورتس، مارسل رایش-رانیسکی، مارتین هایدگر، کلمنس هسلهاوس، والتر هیندرر، یوخن اشمید، اولریش هویسرمان، گونتر میت، الیزابت بورشرس، دیتر بروخمایر، سامویل بشلی و آنکه بنهولد-تومسن.
از عشق و مقاومت
«عشق با صدای بلند» عنوان گزینه اشعاری از نزار قبانی است که توسط احمد پوری به فارسی برگردانده شده و نشر نگاه آن را به چاپ رسانده است. نزار قبانی از مهمترین شاعران معاصر ادبیات عرب است که در سال ١٩٩٨ از دنیا رفت. اولین مجموعه شعر او در سال ١٩۴۴ با نام «آن زن سبزه به من گفت» منتشر شد و قبانیِ جوان در شعرهای این مجموعه بسیاری از تابوها و سنتهای فرهنگ عرب درباره زن را زیر سوال برد. بعد از این قبانی مجموعه شعرهای دیگری هم به چاپ رساند و به یکی از مهمترین چهرههای ادبیات معاصر عرب تبدیل شد. نزار قبانی در ایران نیز از سالها پیش شناخته شده بود و البته در اینجا او بیشتر با اشعار عاشقانهاش شناخته میشد. اما اینک و در گزیدهای که پوری از شعرهای او به دست داده، شعرهایی متفاوتتر هم دیده میشود. پوری در توضیحی که درباره این کتاب نوشته با اشاره به موضوع مذکور آورد: «نزار قبانی در ایران و شاید حتی در جهان به عنوان شاعر عشق و زن شناخته شده است. اما واقعیت این است برخی از زیباترین اشعار مقاومت را در مواجهه با ستمی که از سوی اسرائیل بر اعراب رفته، او سروده است. این است که بخشی از کتاب به شعرهای او در این زمینه اختصاص یافته است. اشعار از انگلیسی ترجمه شدهاند اما با متن عربی مقابله شده و در مواردی که ترجمه انگلیسی نارسا بود اساس بر متن عربی گذاشته شده است». برای مثال در یکی از شعرهای این مجموعه که مربوط به اشعار مقاومت است میخوانیم: «در میان اندوهی چنین بگو آیا حالت خوب است؟/ آیا فشنگ تکتیرانداز/ دریا را هم از پا درآورده؟/ آیا عشق نیز/ همراه هزاران دیگر پناهنده شده؟/ و شعر؟/ پس از تو شعری هم مانده؟/ جنگی بیهوده،/ سلاخیمان کرده/ از درون تهیمان کرده/ مردمانمان را به چهارگوشه پراکنده/ مطرود و درمانده./ بیآنکه اخطاری دهد/ چون یهودی سرگردان کرده است ما را». و نیز در شعری دیگر با نام «کودکان سنگ در کف»: «با سنگ خالی در دست/ جهان را به حیرت میاندازند/ چون موجی میآیند به سویمان/ سرشار از عشق و خشم./ میجنگند میافتند/ و ما چون گله خرس قطبی/ دنبال باد موافق میکردیم./ چون صدف خوراکی در کافهها مینشینیم/ این یکی به دنبال سرمایهگذاری در تجارتی/ آن دیگری به دنبال میلیارد/ این به دنبال زن چهارم».
«پُک» علیاصغر عالیزاده
«پُک» عنوان مجموعه شعری است از علیاصغر عالیزاده که از طرف نشر مایا منتشر شده است. این مجموعه شامل ٣۴ شعر بدون عنوان است که با شماره از هم جدا شدهاند. شعرهای مجموعه پک، اغلب شعرهایی کوتاه هستند. عشق، مرگ، خستگی، تنهایی و دلهره و ملال و سردی زندگی روزمره ازجمله مضامین شعرهای این مجموعه است؛ مضامینی که با تصاویری از خیابان و المانهای زندگی شهری و همچنین مناظری از طبیعت که القاگر تنهایی و نوعی هراس هستند، گره خوردهاند. در اغلب شعرها نوعی سکوت و هراس و دلهره هست و درعینحال نوعی خستگی و اندوه. این اندوه گاه رنگ تغزل به خود میگیرد و گاه با طنزی پنهان و تلخ گره میخورد. پرسهزنی در خیابانهای شهر نیز یکی از مضامینی است که در شعرهای مجموعه «پک» به آن برمیخوریم. در برخی از این شعرها میبینیم که مناظر خیابان با احساسات و عواطف راوی گره میخورند و نمودی میشوند از وضعیت او، مثل شعری با مطلع: «خیابانها ترانههای محزون مناند/ به تو که فکر میکنم/ شادند/ به تو که فکر میکنم/ غمگیناند…» یا این شعر که در آن صبح به قسمت گمشده روزنامهای تشبیه شده است: «صبح/ قسمت گمشده روزنامهایست/ پر از خاطره/ زنی که بیهیچ اختلال حواسی/ مدتهاست کسی را از نگرانی در نیاورده است…» زبان شعرهای مجموعه «پک» زبانی ساده است و در این شعرها از پیچیدگیها و بازیهای لفظی چندان اثری نیست و شاعر، مضامین شعر خود را به صورت شفاف بیان میکند و آنچه در شعرها عمده است تصویرسازیهایی است که مضمون و عواطف و احساسات درون شعر از طریق آنها بازتاب پیدا میکند. این تصویرها گاه از طبیعت وام گرفته شدهاند و گاه چنانکه گفته شد از مؤلفههای زندگی شهری. اینک شعرهایی از این مجموعه: «سخت است/ سخت است/ دلقک باشی و/ هر وقت روی صحنه میروی/ ابرها/ به کفشات بچسبند/ و ابرها/ لای دستمال تماشاچیها/ سالن را پر کنند/ و ابرها/ مچالهات کنند/ این دلقک/ جان میدهد/ هووووو را/ سخت است/ دلقک باشی و/ پیکاسو روی صحنه برود/ و صورتهای لبخندکوب/ سالن را ترک کنند».
«چقدر باید/ به خانه برگردم/ خستگیام را پشت در آورم/ لبخندی به صورتم بچسبانم/ چای بنوشم/ و وانمود کنم شبها/ بیآنکه به کسی فکر کنم/ به خواب میروم».
«خدانکرده، / اگر کوکهای یک در میان خیابانی/ وصله به هیچ خانهام نکنند، چه؟ / زبانم لال اگر/ باران/ زبان خیابان را بند آورده باشد، / چه بگویم؟ / (کسی که پرسه میزند/ همیشه دلتنگ جایی برای برگشتن است) / اگر قرار به برگشتن شد/ برایم خیابان بفرست/ و به هوا بگو سرد باشد/ که فکر کنیم/ پرنده یخزده روی سیمهای گفتوگو/ فقط گرم خوابهای خوب است».و این شعر که شعر پایانی مجموعه است و ارجاعی سینمایی دارد به سینمای کلاسیک: «میتوانی/ فیلمی با پایانی خوب انتخاب کنی/ من اما/ فکر میکنم پایانهای تلخ بیشتر در ذهن مخاطب میماند/ تو/ زنی میشوی در کازابلانکا/ و من/ کابویی غمگین/ که حتا فرصت نکرده/ در آخرین دوئل عاشقانه/ لب از لب باز کند/ و چند دقیقه/ بیشتر از فیلم نمانده است/ مرد و مرکب/ در غروب دود میشوند/ THE END».