این مقاله را به اشتراک بگذارید
شفیعی کدکنی مطرح کرد:
کپیبرداری نیما از اشعار ناتلخانلری/ شاعری که «عادل» نبود!
محمدرضا شفیعی کدکنی میگوید: نیما با یادداشتهای روزانهاش به ما ثابت کرده که در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده و برخی اشعارش را پس از خوانش اشعار ناتل خانلری سروده است.
کتاب «گزیده اشعار پرویز ناتل خانلری» به تازگی از سوی نشر مروارید منتشر و روانه بازار نشر شده است. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمه این کتاب در مقالهای به شرح شواهد و قرائن خود از تاثیرپذیری نیما یوشیج از این شاعر پرداخته است که در نوع خود قابل توجه است.
بخشی از این مقدمه نسبتاً بلند را که به این موضوع اختصاص یافته در ادامه میخوانیم:
خانلری را در کنار نیما و گلچین گیلانی باید از نخستین شاعرانی به شمار آورد که مفهوم تجدد در شعر را عملا ادراک کردند و برای به سامان رساندن آن کوشیدند. راستی در برابر حجم انبوه حرفهایی که در برابر نیما زده شدهاست و عوامل سیاسی و شخصی را بعدها باید از حق آن بزرگ جدا کرد. برای خانلری هیچ حقی نباید قائل شد؟ هیچ عاقل نپسندد که چنین داوریی داشته باشیم.
حق این است که خانلری با نمونههایی از شعر نو، که از ۱۳۱۶ (شعر ماه در مرداب) و حتی پیش از آن در ۱۳۱۲ (شعر ستاره صبح) عرضه کرد و نیما، در ارزش احساسات آن شعر را در میان تجربههای نو معاصران، دلچسب و حساس خواند، یکی از پیشاهنگان این تحول بوده است و در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ با انتشار نمونههای معتدلی از شعر غنایی نو، ذهنها را با ضرورت تجدد در شعر آشنا کرد و حق این است که جمعی از جوانان مایهور آن سالها از طریق خانلری به صورت تجدد در شعر فارسی پی بردند و حق این است که آثار آن روز تولّلی و نادرپور و سایه و مشیری و جمع کثیری از جوانان نوجوی آن سالها، بیش از آنکه متاثر از نیما یوشیج، باشد متاثر از نمونه های شعری خانلری و آراء انتقادی او بوده است.
سهم خانلری از تجدد شعری زبان فارسی قابل ملاحظه است
اینها به هیچ روی از مقام شامخ نیما در پیشاهنگی تجدد شعری زبان فارسی نمیکاهد. اگر به جُنگی که پرویز داریوش از شعر نو فارسی در ۱۳۲۵ و با عنوان «نمونههای شعر نو» انتخاب و منتشر کرده است نگاه کنیم، می بینیم که سهم خانلری در این تجدد، سهم قابل ملاحظه ای است، حتی به لحاظ ارائه نمونه ها، سهم او از همه شاعران آن کتاب بیش تر است.
من تصور نمیکنم که داریوش در آن انتخاب پارتی بازی کرده باشد که از خانلری سه شعر بگذارد و از نیما یوشیج یکی. این فقط نشانه آن است که در نظر جوان شعردوستی مثل داریوش که با شعر فرنگی هم بیش و کم آشنایی داشته است، خانلری نسبت به دیگران چنین موقعیتی داشته است.
قدری شجاعت لازم دارد و اندکی هم احتیاط که کسی امروز بگوید و از غوغای «عوام روشنفکر» نترسد که شاید بشود تاثیر اندکی از بعضی شعرهای خانلری را بر بعضی از شعرهای نیما، در سال های بعد از شهریور ۱۳۲۰، دید.
ظاهرا در تاریخ ادب فارسی، کفری صریح چنین که من گفتم کسی نگفته است و چنین خرق اجتماعی، در حدّ جنون، هیچکس مرتکب نشده است که دست کم، در یکی دو شعر، نیما را متاثر از خانلری بداند ولی برای من- با همه ارادتی که به نیما دارم و با همه ستایشی که نسبت به عظمت او همیشه نشان داده ام- یک مسئله همیشه جای بحث بوده است و من از مطرح کردن آن هیچ پرهیز و پروایی ندارم تا نسل های آینده درباره آن به شیوه های علمی تحقیق کنند؛ آینده مطالعات ادبی و علوم انسانی از کشف این گونه حقیقت ها عاجز نخواهد بود.
آن کفر بزرگ و آن ذنب لایُغفَر این است که «در مورد آثار نیما یوشیج» چه نظم او و چه نثر او، ملاک اعتبار «تاریخ نشر» آنهاست و نه تاریخی که در پای آنها نهاده شده است». نیما با نامه ها و یادداشت های روزانه اش به ما ثابت کرده است که با همه مقام شامخ هنری اش، در رعایت «حق و حقیقت» چندان هم «عادل و معصوم» نبوده است و بعضا از تهمت زدن به دیگران، گویا در لحظه های خشم و کین، پروا و پرهیز نداشته است. به همین دلیل تاریخ آن نامه ها و تاریخ آن شعرها، فقط در حدّ زمان انتشارشان اعتبار دارد و لاغیر.
من جستجویی در مطبوعات آن سالها ندارم ولی تصور میکنم که نیما یوشیج شعر «با غروبش» را پس از خواندن شعر خانلری در سخن، شماره ۱۱ و ۱۲، به تاریخ مرداد ۱۳۲۳ سروده است و تاریخ قدیمی تری- فروردین ۱۳۲۳- زیر شعر گذاشته است و تا آنجا که می دانم تاریخ نشر آن شعر نیما سالها بعد از نشر شعر خانلری بوده است.
چقدر «بت تراشی» در این مملکت رواج دارد!؟
واقعا چه قدر «بُت تراشی» و «بُت پرستی» در این مملکت رواج دارد که آدم از طرح کردن چنین مطلب سادهای، آن هم در حد یک پرسش و احتمال باید چندین بار استغفار کند که معجزه امام زاده نیما یوشیج زبان او را لال نکند!
من میگویم نیما بزرگترین پیشاهنگ شعر فارسی و اگر شما لازم میدانید و ضروری میدانید مقامهای بالاتر و بالاتری هم برای او قائل میشوم مثلا بزرگترین نوآور مشرق زمین، بیشتر از این هم لازم است که بنده پیشاپیش اعتراف کنم؟ بعد از این اعتراف باز بنده حرف خودم را تکرار میکنم که در مورد آثار نیما یوشیج ملاک اعتبار، «تاریخ نشر» آنهاست و نه «تاریخ نوشته شده در زیر» آنها.
احتمال این که نیما بعد از شهریور ۱۳۲۰ از کارهای خام و پخته شاگردانش مایههایی گرفته باشد و تاریخ بعضی شعرها را به قبل از شهریور یا سالهایی قبل از تاریخ آن شعرها بُرده باشد، هست. روان شناسی پنهان در یادداشت های روزانه نیما چنین کاری را متاسفانه، متاسفانه متاسفانه تایید میکند.
با توجه به این پیشنهاد یا پرسش یا شبهه یا هر چه اسمش را می خواهید بگذارید، من می خواهم بگویم که احتمالا نیما یوشیج شعر «با غروبش» را بعد از خواندن شعر خانلری سروده است؛ چنان که تردیدی ندارم که «حرفهای همسایه» را –با هر تاریخی که در زیر آنها نهاده- به تاثیر از «چند نامه به شاعری جوان» ریلکه و ترجمه خانلری که در ۱۳۲۰، انتشار یافته نوشته است؛ البته بنده غافل از این نیستم که نیما هم زبان فرانسه تا حدی می دانسته و ممکن است نامههای ریلکه را در زبان فارسی خوانده باشد و بگذارید این کفر دیگر را همین جا بگویم که به نظر من بخش های اصلی و محوری «ارزش احساسات» هم ترجمه آزاد و «بفهمی نفهمی» از یک کتاب فرانسوی است که مطالبی از کتابی نظیر دایره المعارف اسلام (چاپ اول)، درباره شعر معاصر ترک و عرب بر آن افزوده شده است.
برگردیم به اصل بحث که احتمال تاثیرپذیری نیما در شعر «با غروبش» از شعر «یغمای شب» خانلری است. ابتدا این دو شعر را نقل میکنم:
یغمای شب
شب به یغما رسید و دست گشود
در تهِ دره هر چه بود ربود
رود دیریست تا اسیرِ وی است
بشنو این هایهای زاری رود
گنج باغ از سپید و سرخ و بنفش
همه در چنگ شب به یغما رفت
شاخِ گردو ز بیم پای نهاد
بر سرِ شاخ سیب و بالا رفت
شب چو دودِ سیه تنوره کشید
رو نهاد از نشیب سوی فراز
دست و پای درختها گم شد
بر نیامد ز هیچ یک آواز
بانگ برداشت مرغ حق: شب! شب!
برگ بر شاخ بید لرزان شد
راهِ فرسوده بر زمین بخزید
لای انبوهِ پونه پنهان شد
شب دمی گرم بر کشید و بخفت
اینک آسوده از هجوم و ستیز
یک سپیدار و چند بید کهن
بر سر تپهاند پا به گریز
فرامه- مرداد ۱۳۲۳
با غروبش
لرزش آورد و خو گرفت و برفت
روز پا در نشیب دست به کار
در سرِ کوه های زرد و کبود
همچنان کاروان سنگین بار
هر چه با خود به بادِ غارت بُرد
خنده ها، قیل و قال ها در دِه
بُرد این جمله را و و زو همه جا
شد غمین و خموش و دزد زده
دیدم از دستکارِ او نماند
در تهیگاهِ کوه و مانده دشت
هیکلی جز به ره شتاب که داشت
جویی ارام آمده سوی گشت
یک نهان ماند لیک و روز ندید
با غروبش که هر چه کرد غروب
وان نهان بود: داستانِ دو دل
لای انبوهِ پونه پنهان شد
که نیامد به دست اومنکوب
پس از آبی که رخت بُرد به در
زین سرای فسوس، هیکل روز
باز آنجا به زیر آن دو درخت
آن دو دلداده آمدند به سوز
فروردین ۱۳۲۳
فقط تاریخ ها را نادیده بگیرید. کسی که در نامههای خصوصیاش تا بدان حدّ غرض ورزانه دیگران را لجنمال میکند، چه مقدار تقوای هنری میتواند داشته باشد که تاریخ شعر را، با چرخاندن سرِ قلمی، به مدتی قبل نبرد؟
ممکن است بگویید: «این دو شعر که مضمونِ چندان استثنایی و نادری ندارد. چنین توصیفی به ذهن هر کسی میرسیده است.» من هم با شما موافقم اما از طرح کردن پرسش خویش پروایی ندارم، بگذارید زمینه ای فراهم شود برای آیندگان که با روش های آماری و تحلیل های کامپیوتری «سبک» می توانند این گونه پرسشها را پاسخ بدهند.
گیرم پاسخ این پرسش منفی باشد و ثابت شود که اصلا، خانلری از نیما، در این شعر تاثیر پذیرفته است، تازه کمکی خواهد بود به اصل بحثِ ما که در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ به دلیل زبان روشن و استوار خانلری، جوانان مفهوم تجدد را در شعر او بیش تر احساس میکردهاند تا در زبان پیچیده نیما یوشیج.
مقایسه این دو شعر که در یک وزن یک قالب و در یک زمان سروده شدهاند و مضمون اصلی آنها تقریبا یکی است، میزان روشنیّ بیان و سلامت ِ اسلوبِ خانلری را در قیاس با بیان پیچیده نیما یوشیج نشان میدهد.
حال ممکن است کسانی باشند – که بسیارند و شاید هم حق با آنها ست- و عقیده داشته باشند که بیان پیچیده نیما «شعرتر» است از بیان روشن و استوار خانلری. با چنان سلیقه هایی هرگز بحث به جایی نمی رسد. / مهر
5 نظر
حسن تقی زاده
منبع گزارش شما چیست؟
شراگیم یوشیج
جناب استادو پرفسور حکیم محمدرضا خان شفیعی کدکنی، غم دنیا را به دل پردردتان راه ندهید می دانم مصیبت بزرگی ست اما تا بوده چنین بوده اگر پشم پلی کلاهتان ریخنه و در انبوه دوستداران نیمای بزرگ اعتنائی به شما و حرف های صد بار تکراریتان نیست ، حسادت نکنید و نرنجید و لااقل حرفی بزنید که بگنجد حکایت کسی ست که بر کول سعدی سوار بود و در میان مردم بازار نیز جار می زد، خانلری پسر خاله نیما بود و بسیار هم مورد لطف نیما و سال ها در زیر سایه و حمایت مالی و معنوی نیمای بزرگ زندگی می کرد، حتی نام و لقبش را ناتل نیما برایش انتخاب کرد. اما به ذات مادریش نمکدان را شکست و بار ها با همدستان فرومایه اش در مجله ی من دراوردی سخن به استاد خود حمله ور شد در شب شعر نخستین کنگره نویسندگان برق را قطع کردند و همدستانش مهدی حمیدی شیرازی و مهدی سهیلی و چند نفر دیگر……به توطئه و چاپ اراجیف در روزنامه های وقت پرداختند اما به جائی نرسیدند چون به حقیقت نزدیک نبود و نیمای بزرگ همچنان بر فراز قله سخت سر شعر فارسی لمیده بود. اما از انجائی که تفاله های نشخوارش همچنان برای شاگردانش به میراث باقی مانده جای تعجبی نیست، اما استاد عالیقدر و سر دمدار کهنه فروشان، لااقل بیشتر بخوانید تا بیشتر بدانید، از فهم سرشار شما بعیدست، هرچیزی را با هر چیز مقایسه نیست مثل فیل و فنجان امروز خانلری بر کول کدامتان سوار ست و سواری می خورد، بهتر ست جوابتان را از شاگردان کوچک نیما بشنوید، که راه پر مشقت او را می پیمایند زنده باشند که حافظ سنت ما در مقابل این کهنه فروشان و خود فروشان هستند، درود بر همه ی فرزندان بیدار چشم سرزمین از دست رفته ام…..و درود به آرمان میرزا نژاد و درود بر شاهپور جورکش، و هیوا مسیح
کوچکترین شاگردان نیما………………………..شراگیم یوشیج
هیوا مسیح
“”عقاب شعر خانلری نیست “”
مجله ادبی برگ هنر منتشر شد .
دوستان عزیز در ماه گذشته رسانه ها در واکنش به مقدمه دکتر شفیعی کدکنی هر کدام به فراخور امکان مطالبی منتشر کردند مقدمه یی بر گزیده اشعار دکتر پرویز ناتل خانلری که توسط نشر مروارید منتشر شده است. در این مقدمه دکتر کدکنی نیما را دزد شعر خانلری و امازاده نیما یوشیج و…سارق ادبی نامیده است و حتا با این باور که نیما تاریخ نوشته ها واشعارش را تغییر میداده و دها مورد بی سند ومدرک تا حد توهین به نیما مقاله را پیش میبرد. بنده هم طی یادداشتی در همینجا فراز هایی از مقاله ی را که به این امر می پردازد با اسناد و مدارک منتشر کردم و وعده شد به انتشار کل مقاله در یکی از نشریات ادبی.
این مقاله تحت عنوان عقاب شعر خانلری نیست در شماره جدید مجله ادبی برگ هنر و در بخش ویژه نیما منتشر شده است.
این مقاله نشان می دهد که شعر معروف و منسوب به دکتر خانلری اساسا سروده ی ایشان نیست.و…. کاش دکتر کدکنی این نابغه ی روزگار آن یادداشت را نمی نوشتند.و میگذاشتند زیرخاکی ها همانجا بماند .. متاسفم…
به فرموده شاعر وسردبیر این مجله اقبال معتضدی عزیز “برگ هنر” دردکه های مطبوعاتی و کتابفروشی های سراسر کشور توزیع شده است.
با احترام
هیوا مسیح
رضا خرسند
اگر فرصت به دست فرصت طلبان افتد. برای مطرح کردن .دردی. چرا خود را مطرح می کنند.؟ اگر با تکنولوژی روز ثابت شود که نیما اصلا در فروردین سال ۱۳۲۳ شعری نسروده . سیاه روزی نصیب کدام سیاه کار خواهد شد؟
اگر ثابت شود که استاد کدکنی همه ی فرصت های بکری را که می توانست خود را مطرح کند . سوزاند و نکرد. غش . نصیب کدام سیه روی خواهد شد؟و …….. بماند
سعید
من از این فرصت و تریبون استفاده میکنم و علاوه بر رد کردن حرفهای بی پایه و کلی آقای دکتر شفیعی کدکنی، آقای هیوا مسیخ رو مخطاب قرار میدم و بر بیسوادی مطلق ایشان نظر میدهم. من کتاب دو جلدی “فرهنگ اشعار نیما” که گردآوری ایشان بود خریدم. متاسفانه پر است از غلط. غلط هایی در باب شعر نو و شعر کلاسیک. خواستم بگم شما بیسوادتر از این حرفهایی که بیای حرف بزنی و نظر بدی متاسفانه.