این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلم جزیره رنگین ساخته خسرو سینایی
زیبای خفته
احمد طالبینژاد
سال گذشته در جلسه نمایش فیلم مستند «دستگاه»، ساخته خسرو سینایی، که در اصل یکجور حدیث نفس بود درباره پدر گرامیشان، دکترسیدنصیر سینایی که نخستینبار دستگاه برقگذاشتن برای درمان برخی بیماریها را به ایران آورده بود، بهعنوان سخنران پیش از نمایش فیلم، گفتم که اگر بتوان برای هنرمند متعهد در روزگار ما مصادیقی پیدا کرد، بیتردید، خسرو سینایی یکی از آنهاست؛ هنرمندی چندوجهی که همه عمر هنریاش صرف تبیین و توصیف داشتههای خودمان شده است. به یاد آوریم مستندهای درخشانش را که جملگی درباره ایراناند و چند اثر سینماییاش را که همه درباره ناشناختههای این سرزمین است. واپسین ساخته این هنرمند محجوب و دوستداشتنی، جزیره رنگین، دوشنبهشب گذشته در برنامه سینماتک خانه هنرمندان به نمایش درآمد. سینایی در مقدمه کوتاهی پیش از شروع نمایش خطاب به حاضران گفت که «این فیلمی از جنس دیگر است»؛ یعنی که باید خود را برای دیدن اثری متفاوت آماده میکردیم. یک اثر مستند/ داستانی درباره جزیره هرمز، یکی از ناشناختهترین مناطق جنوب ایران که زیر سایه سنگین کیش و قشم، ناشناس مانده؛ درحالیکه به شهادت همین فیلم، ظرفیتهای بیشتری برای جذب گردشگران و سرمایهگذاران دارد. هم به دلیل وجود باقیمانده قلعه پرتغالیها در آن و هم از نظر چشماندازهای بدیعش از دریا و از همه مهمتر، خاکهای رنگینش که به همین دلیل از جمله نادرترین مناطق جهان بهشمار میرود. نام فیلم هم از همین تنوع رنگی هرمز گرفته شده. فیلم برمبنای خاطرات دکتر لطفیان، یکی از استادان نقاشی دانشگاه، شکل گرفته. ایشان پایتخت را وانهاده و به هرمز کوچ کرده. در آنجا نگارخانهای بدیع و موزهای بر پا کرده و علاوه بر جمعآوری صنایع و هنرهای بومی از جمله ملیلهدوزی و سوزندوزی روی لباس، با همیاری دختران و زنان جزیره، با همان خاکهای رنگین، مجموعهای از تابلوهای نقاشی کوچک و بزرگ تولید میکنند و میفروشند و خلاصه که به مدد این ازخودگذشتگی، هرمز به جزیرهای هنری تبدیل شده. سینایی کوشیده است با همراهی تصاویر زیبا و دلفریب علی لقمانی، فیلمبردار همیشگیاش، صدها تابلو زیبا و چشمنواز از این جزیره مظلوم را در معرض دید مخاطب قرار دهد. نخستین نمای فیلم، یک لانگشات از فراز تپهای یا درهای مشرف به دریاست؛ که از نظر ترکیببندی و رنگآمیزی، شگفتآور است. از این نوع تابلوهای فریبنده، در طول فیلم بسیار میبینیم و طبیعی هم هست. چون اصلا فیلم درباره نقاشی است. اما به لحاظ کارگردانی، فیلم به قول معروف دوجنسی از کار درآمده. آنجا که روایت کاملا مستند است، همهچیز خوب و بهقاعده است، اما هرجا که از عنصر درام بهره میگیرد، به دلایلی که خواهم گفت، مخاطب را اقناع نمیکند. نخست اینکه جنس دیالوگهای سینایی که از دستور زبان و فرهنگ تهرانی پیروی میکنند، با گویش محلی بازیگران بومی، هماهنگ نیست و آنها بهناگزیر، ادای بازی را درمیآورند و سینایی متأسفانه هیچ کنترلی هم روی بازیشان نداشته. بهعنوان نمونه، «بدمن» فیلم که یک جوان بومی با هیبتی کموبیش ترسناک است و در کار قاچاق و از اینکه میبیند استاد نقاشی سر مردم را به هنر گرم کرده، هراس دارد که مبادا نانش آجر شود و به مقابله با استاد برمیخیزد، هم از نظر ریخت و قیافه و هم از نظر نوع بازیگری بهویژه ادای دیالوگ، بیشتر یادآور تیپ بدمنهای فیلمفارسی است. آن زوج عاشق هم اگرچه جامه محلی بر تن دارند، اما نوع سلوک و بیانشان، نچسب و آزاردهنده است. البته توقع نداریم نابازیگرانی که ممکن است هیچ سابقهای هم در این زمینه نداشته باشند، حرفهای بازی کنند ولی از آقای سینایی توقع داشتیم با تمرین و ممارست، از ضعفهای آشکار بازیشان بکاهد. باوجوداین، جزیره رنگین بهعنوان یک اثر بومنگارانه، فیلم مهمی است که دستکم مخاطبش را با همه ویژگیهای اقلیمی، فرهنگی و تاریخی جزیره هرمز آشنا میکند و همچون دیگر آثار مشابه سینایی، ادای دینی است نسبت به سرزمین گسترده و متنوعی به نام ایران که هنوز برخی مناطقش ناشناس مانده است. در طول نمایش فیلم با آن تصاویر زیبا، دائم به این نکته فکر میکردم که این جزیره آمادگی تبدیلشدن به کوشآداسی و آنتالیا و چه میدانم دیگر مناطقی را که سالانه میلیاردها تومان سرمایه مملکت را قورت میدهند دارد و ایکاش مسئولان امور گردشگری، به فکر میافتادند این زیبای خفته را از انزوا خارج کنند تا گردشگرانی که خود را به آب و آتش میزنند تا به ترکیه و تایلند و دیگر مناطق گردشگری جهان بروند و دو، سهروزی دلی از عزا درآورند، راهی هرمز شوند که چشماندازهایش- به شهادت همین فیلم- کم از نقاط یادشده ندارد.