این مقاله را به اشتراک بگذارید
گفتوگو با سیروس الوند
کیمیایی هر ۲ سال یک بار از من ناراحت میشود!
اگر مسئولیتی داشتم دو سال سینما را تعطیل میکردم
سیروس الوند روزنامهنگار، نویسنده و کارگردان سینمای ایران متولد۱۳۳۹جنوب شهر تهران در خانوادهای فرهنگی و هنردوست بزرگ شد و در نوجوانی کارهای هنری خود را از ۱۵ سالگی با نویسندگی برای مجلات ستاره سینما و فردوسی آغاز کرد. او با علاقه وافری که به سینما داشت در سن ۲۳ سالگی اولین فیلم سینمایی خود را ساخت.کارنامه درخشان وی او را بین هنرمندان سینمایی ما مطرح کرده و مردم او را دوست دارند.الوند با وجود اینکه با بزرگان سینما هم دوره بود ،اما توانست به تنهایی در رقابت با دیگر فیلمسازان مطرح شود تا با دیدن آثارش امضای او را پای کارها ببینیم.سیروس الوند بر روی صندلی سین جیم باشگاه خبرنگاران نشست و گفتگویی مفصل، حرفهای و شیرین را انجام داد که در ادامه آن را میخوانید.
* شما فعالیت خود را به عنوان منتقد سینمای قبل از انقلاب و در مجلات "ستاره سینما" و "فردوسی" آغاز کردید. علت حضور شما در عرصه هنر چی بود؟
– من اول خواننده این نشریات بودم، مثل خیلی از کسانی که خواننده نشریات به خصوص سینمایی هستند، برای مجله ستاره سینما نامه مینوشتم تا روزی یکی از مطالب من خوششان آمد و بعد از طرف دفتر مجله من را خواستند. سن پایینم برای مسئولان دفتر مجله جای تعجب داشت و با این سن مطالب خوبی را برای آنها تنظیم میکردم. حتی من به شیوه معمولی و کلیشهای مصاحبه نمیکردم. و اینجوری رفته رفته راه پیدا کردم و چون به سینما علاقمند بودم و مطالعه میکردم و فیلم میدیدم شروع کردم راجع به فیلمها یادداشت نوشتم. بدون اینکه مدعی باشم نوشتههای من نقد است. بعد رفته رفته نقدم چاپ شد واین اتفاقها با آمدن آقایان خسرو دهقان، محسن سیف هم زمان بود، بعد با وجود اینکه در جوانی در مطبوعات موفق بودم خیلی زود احساس کردم سینما برای من اهمیت بیشتری دارد.
*چی شد از سینما سر درآوردید؟
– انگار مطبوعات و ژورنالیست مسیری شد که به مقصدی من را میرساند که آن مقصد سینما است. نه اینکه من دانسته و خودآگاه آن مسیر را انتخاب کرده باشم. بلکه با حسن نیت و صداقت کار مطبوعات میکردم. ولی رفته رفته احساس میکردم که خود سینما برای من جذابیت بیشتری دارد و بعد از مدتی شروع به فیلمنامهنویسی کردم که اولین فیلمنامه من فیلم شد و وقتی از طرف کارگردانها و نویسندهها از من استقبال شد خود به خود به طرف فیلمنامهنویسی کشیده شدم و سال ۵۳ که ۲۳ سالم بود اولین فیلمم را ساختم.الان یک مسئلهای بین فیلمنامهنویس است که فکر میکند که چرا فیلنامهاش تغییر کرد و در پی آن فکر میکند که خودش کارگردانی کند و یک تنه کارها را خودش انجام دهد که این غلط است چون فیلمنامهنویسی یک وادی دیگری است و کارگردانی یک وادی دیگر و هر کدام هم برای خودش ارج و قرب دارد. یک فیلنامهنویس درجه یک خیلی مطرحتر از یک کارگردان درجه دو است.
* جایگاه نقد در سینمای ایران کجا است؟
– در حال حاضر یک مقداری بهتر شده و منتقدان واقعبینتر شدند ولی متأسفانه چند سال پیش جایگاهی در سینما نداشت چون اساسا ما زیاد آدمهای نقدپذیری نیستیم. نقد وقتی جایگاه خودش را پیدا میکند که دو اتفاق بیفتد یکی اینکه سینماگران احساس کنند به نقد احتیاج دارند و با نقد کارها آنها بهتر میشود. دولت، سینما، ورزش و همه باید نقد شوند که در انتها آن پدیده با یک پالایشی مواجه میشود.در وهله بعد نقد باید با سوءنیت با خمس و طینت، پروندهسازی و به دور از باندبازی و همه اینها کاملا فاصله داشته باشد که متأسفانه در برخی از نقدها و نشریات یا رفیقبازی میبینیم یا عناد.
*بهترین کارگردان از گذشته تا به امروز سینمای ایران از نظر شما چه کسی است؟
– مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، علی حاتمی نسل قبل از من هستند که موج نوی سینمای ایران اواخر دهه ۴۰ با آنها شکل گرفت. سینمای خوب مردمی را با این فیلمسازان و فیلمهایی چون قیصر و گاو، حسن کچل، طوقی، رگبار، تنگنا و … داشتیم.
رخشان بنیاعتماد، اصغر فرهادی، پرویز شهبازی، مجید مجیدی در فیلم باران، ابراهیم حاتمیکیا در ارتفاع پست، کمال تبریزی در لیلی با من است، کیومرث پوراحمد در قصههای مجید، شهر و صبح روز بعد و اکثر فیلمهای کیانوش عیاری که تقریبا کار بد ازش ندیدم، "نیاز" علیرضا داوودنژاد، "چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت" وحید جلیلوند، "کوچه بینام" هاتف علیمردانی که مجموع همه اینها از کارگردانهای مورد علاقه من هستند. در مجموع دل من برای همه جا دارد چون آدم حسودی نیستم و نسبت به هیچکس حسادت نمیکنم، و فکر نمیکنم که در سینما کسی جای کسی را تنگ کند.
*بهترین بازیگر سینمای ایران بعد از انقلاب چه کسانی هستند؟
-بعد از انقلاب در سینما پرویز پرستویی، خسرو شکیبایی، فاطمه معتمدآریا، رضا کیانیان، شهاب حسینی، در تئاتر هم از قدیم تا به امروز علی نصیریان، عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی، داوود رشیدی، محمدعلی کشاورز که اعتباری را به تئاتر و سینمای ایران بخشیدند.
* مشکل فیلمهای ما ازجهت انتخاب بازیگری در سینمای امروز ما چیست؟
جیم: به لحاظ بازیگری سینمای ما غنی است. انگار هر کسی که چهره زیبایی دارد و خوشتیپ است باید جلوی دوربین برود بدون گذراندن کلاسهای زبان، بدن، بیان و کلاسهای دیگر.اگر بازیگر به معنای واقعی قرار است یک نقش را با تمام فراز و فرودها، ریزهکاریهای شخصیتی بشناسد، بفهمد و کنترل کند گذراندن دوره تخصصی واجب است و ساده گرفتن آن مشکلات زیادی به وجود میآورد.
*بهترین نویسنده سینمای ایران از گذشته تا به امروز چه کسی است؟
– رمان و قصه برای خواندن نوشته میشود اما فیلمنامه برای دیدن، در بین فیلمنامهنویسان فریدون گله و سعید مطلبی دو نفر حرفهای از قدیم به چشم میخورد که جریان فیلمنامهنویسی را در سینما جدی میگیرند و هر دوی آنها به خصوص سعید مطلبی کمک زیادی در فیلمنامهنویسی به من کردند.
در جوانترها کامبوزیا پرتوی، فرهاد توحیدی، پیمان قاسمخانی در نسل جدیدتر هم استعدادهای خوبی پیدا شده است. وضع فیلمنامهنویسی بد نیست اما مشکل اساسی اینجا است که تمام تمرکز ممیزی روی فیلمنامه است. ممیزی هیچ وقت فیلمی را به خاطر نور، فیلمبرداری، موسیقی و … غلط رد نمیکند و فقط با داستان کار دارد و در نتیجه محدودیت ایجاد میشود و طی چند دهه نیازی به ممیزی نیست چون خود بچهها خودشان را ممیزی میکنند در واقع از ترس ممیزیها خودسانسوری به وجود میآید و نهادینه میشود. به نحوی که در ما یک نوع ممیزی به وجود آمده، شکل گرفته و بعضی مواقع زورش به ما میرسد.
الان میتواند اداره ارزشیابی و نظارت تعطیل شود چون اشکالی پیش نمیآید چون خود بچهها همدیگر را ممیزی میکنند و کار انجام میشود.
* چقدر با همکارانتان در اظهارنظر راجع به کارهایتان تعارف میکنید؟
– تو این زمینه من با کسی تعارف ندارم حتی آقای کیمیایی که خیلیها با او تعارف دارند چون کمتر کسی را دیدم که ایراد آقای کیمیایی را به خودش بگوید پشت سرش می گویند ولی به خودش نه. من از آنجایی که او را قبل از "بیگانه بیا" خوب میشناسم و خیلی او را دوست دارم نظر خودم را راحت به او میگویم به همین خاطر هر از ۲- ۳ سال یک بار از من ناراحت و دلخور میشود که هر دوی ما به این موضوع عادت کردیم. تعارفی که به آن اشاره کردیم در کار ما یک بیماری است چون کسی جلوی صاحب اثر او را نقد نمیکند.
بعضی مواقع برخی افراد فیلم را دوست ندارند ولی به خاطر مناسباتی که با صاحب اثر دارند، میخواهند این مناسبات را حفظ کنند و در نتیجه نمیتواند از فیلم بد بگویند. اگر منتقدان ما به حرفههای دیگری در سینما نیز میپردازند مگر میشود فردی هم منتقد، هم مدیربرنامه هنرپیشه، و هم آگهی گیرنده برای نشریه باشد. این اشتباه است. که در پی آن یک سری حرمتها شکسته میشود، تردیدهای بوجود میآید.به هر حال در سینمای ما صداقت و صراحت نه اینکه نیست، هست ولی به اندازه کافی وجود ندارد.
* چند جمله در خصوص مافیا در سینما بگید؟
-مافیا همه جا وجود دارد در بخش دولتی هم موجود است، البته اسم مافیا به شکل بدی جا افتاده چون تا اسم مافیا میآید فضای گانگستری در ذهنها شکل میگیرد در صورتی که مافیا یعنی زد و بند، رفیقبازی، باندبازی. جالب اینجا است افرادی که از آنها نام بردیم وقتی که هیچ کار دولتی انجام ندهند تهیهکننده میشوند و دفاتر و فضاهایی که پولهای میلیاردی در آنجا رد و بدل می شود راه میاندازند.
* فکر می کنید تولید دولتی یا گروهی کار کردن به ضرر سینما است؟
-چطور میشود یک مدیر با حقوق کارمندی چند پروژه میلیاردی سینما را دست گرفته و بسازد. آیا این موضوع طبیعی و خودجوش است و آیا این پولها مال خودشان است؟ انگار زمانی که در مسند کار است با تعدادی تهیهکننده، کارگردان و دیگر عوامل فیلم زد و بندهای داشته که وقتی از کار دولتی جدا شد طلبهایش را وصول کند آیا این کار طبیعی است؟البته جاهایی که کارهای تیمی وجود دارد خوب است، به طور مثال آقای مدیری با گروه خودش کار میکند، آقای کیمیایی با فیلمبردار، آهنگساز و بازیگرش در خیلی از کارها یک گروه واحد بودند، در خارج از ایران هم به چشم میخورد. آقای اسکورسیزی با دنیرو زیاد کار میکند ولی مناسبات، زد و بند و باندبازی مقوله دیگری است که به وفور در حال اتفاق افتادن است و تازگیها در اکران هم به وجود آمده و تا این مناسبات نباشد چون تولیدات سینما زیاد است و فضای کافی اکران وجود ندارد فیلم شمار به زمانها و مکانهای بد اکران میرسد.
* رابطه شما با جوانان در عرصه سینما چیست؟
-خود من دو دختر جوان دارم که یکی از آنها لیسانس ادبیات و دیگری سال دوم بازیگری و کارگردانی تئاتر دانشگاه تهران است. پس با جوانها آشنایی دارم. این دو نفر برای من کافی است که گوشزدهای لازم را به من تذکر دهند که این فکر کهنه است و این قصه اشکال دارد و یا جوانها به این نحو فکر میکنند.
در کنار این موضوع من در فیلمهای خودم هم نشان دادهام که رابطهام با جوانها خوب است من در فیلم "دستهای آلوده"، "یک بار برای همیشه"، "مزاحم" را دارم که جوانها آنها را دوست دارند ولی با خود جوانها زیاد داستان دارم یعنی نمیتوان گفت که همه جوانهای ما عالی و فوقالعاده هستند متأسفانه در جوانها انحراف و کجراهه زیادی میبینم که شاید به خاطر شرایط اجتماعی است چون تأثیر اجتماعی بیشتر از تأثیر شرایط خانواده است.
خانواده تا یک جایی روی انسان تسلط و هدایت دارد ولی از جایی جوان وارد جامعه میشود و از آن تأثیر میپذیرد.چیز دیگری که از نسل جدید باعث آزار من شده ان است که نسل قبل از خودش را قبول ندارد و نفی میکند. در صورتی که ما اینجور نبودیم و به هر کس که از خودمان جلوتر بود احترام میگذاشتیم و فکر میکردیم سینمایی که الان ما به آن رسیدیم حاصل رنج عدهای است که از یک جایی آن را آورده و زحمت کشیدند. خیلی از جوانهای ما فکر میکنند که با آمدنشان به سینما، سینما را اختراع کردند و قبل از آن هیچ چیزی نبوده و سینما فقط از خودشان شروع شده است.
* اگر مسئولیتی داشتید چه فکری به حال سینمای ایران میکردید؟
– حداقل دو سال سینما را تعطیل میکردم چون این سینما باید از بنیان تغییر کند. چون این سینمای که ما آن را میبینیم یک چهره تکیده و رنجور است که یک ماسک خوشحال و خوشپوست به خودش زده است که بگویند حالش خوب است؛ حال سینما اصلا خوب نیست. سینما در یک احتراز غمانگیزی به سر میبرد به خصوص در بخش خصوصی. اگر قرار است سینما راه بیفتد باید بخش خصوصی آن فعال شود بعد وام، رانت و مناسبات قطع شود، رانت سینما بلیط مردم است. اصلا رانت ما مردم هستند مردم میگویند کی باشد و کی نباشد. هر کسی در این میزانسن قرار بگیرد مزاحم است. اگر قرار باشد سینماگر هم کار غیرقانونی بکند آن آدم هم مزاحم است.بعضیها برای مدت کوتاهی مدیر شدهاند و میگویند صلاح جامعه نیست این فیلم ساخته شود.
* یعنی به نظر شما باید مناسبات فیلمسازی تغییر کند؟
– به نظر من سینما دو سال باید تعطیل شود ولی کار شود یعنی مناسبات فیلمسازی تغییر کند، هر کسی پول دارد نباید فیلم بسازد بلکه باید به هر کسی هنر و خلاقیت دارد، بها داد، سرمایه باید به راحتی به وجود آید و از ورود افراد غیرحرفهای در فیلم توسط سرمایهدار جلوگیری شود، باید انتظارات اسپانسرها مبنی بر اینکه اجناس، مکان یا شغل آنها در فیلم زیاد دیده شود پایین آورد، مسئله بعد این است که سینمای ما از ته شروع میشود یعنی اگر فیلم فروش خوبی داشته باشد فیلم بعدی ساخته خواهد شد که این موضوع مشکلی است که بر سر راه تهیهکنندگان است و باید حل شود.مناسبات حاکم بر سناریو و فیلم کلا باید تغییر کند نمیشود یک عده فیلمنامه را خوانده و عدهای دیگر فیلم را ببینند در زمان اکران هم عدهای دستور اکران داده و عدهای فیلمها را پایین میآورند. این چند گروه بودن با نقطه نظرات متفاوت به نفع فیلم و فیلمساز و سینما نیست چون نقطه نظرات هیچکدام از این گروهها شبیه به هم نیست و همدیگر را نفی میکنند.همه اینها باید تغییر کند چون غلط است سینما با ریش سفیدی، حسن نیت و رفیقبازی، دورهمیها در حال طی شدن است.در سینما باید تغییرات اساسی و بنیادی به وجود آید برای اینکه این تغییرات شکل بگیرد و جدی شود باید تولید در سینما برای مدتی تعطیل شود و باید تعدادی زیادی گروههای کارشناسی در زمینههای مختلف یعنی دولتیها، سینماییها، مطبوعات و در اصل کسانی که آگاهند دور هم جمع شده و به بررسی مشکلات سینمای ایران بپردازند.در اصل سینما شوخی گرفته شده و هر کسی به خود اجازه ورود و فیلمسازی به خود داده و همه در کارهای سینمایی به خصوص کسانی که آشنایی و شناخت ندارند دخالت میکنند که این مشکل باید حل شود.
* بهترین دوران سینمای ایران چه سالهایی بود؟
-یک دوره نیمه اول دهه هفتاد یعنی از سال ۶۹ تا سال ۷۷ و دوره بعد سال ۵۰ تا ۵۶ به خاطر شکلگیری موج نو فیلمهای خوبی داشتیم.
*بهترین دوره کارگردانی خودتون در چه سالهایی بوده است؟
– در نیمه اول دهه هفتاد "یک بار برای همیشه"، "چهره"، "هتل کارتن"، "ساغر"، و بعد "دستهای آلوده" را ساختم که آن دوران مورد علاقه من بود.
* نقطه عطف زندگی شما چه سالی بوده است؟
– سال ۶۴ ازدواج با همسرم.
* رابطه شما با خبرنگاران چطور تعریف میشود؟
– خبرنگاران مثل پلنگ و شیر و ببر میمانند که ما خیلی هم دوستشان داریم و ما دوست داریم که زیاد با ما کاری نداشته باشند خبرنگاران به این شکلند و به سادگی اهلی نمیشوند ما سعی میکنیم آنها را دوست داشته باشیم و با آنها حال کنیم ولی یقه بقیه را بگیرند. من به دلیل اینکه این حرفه را در نوجوانی تجربه کردم و از یک خانواده مطبوعاتی هستم طبیعی است که سمپاتی داشته باشم و قبول دارم که با سوادتر از اهل سینما هستند چون غیر از سواد سینمایی از سواد در زمینههای مختلف نیز برخوردارند. اگر احساس مسئولیت آنها همیشگی باشد و گرفتار رفیقبازی با اهالی سینما نشوند وجود آنها بسیار لازم است. اگر نشریات و نقد سینمایی نباشد هرج و مرج در سینما به وجود میآید همین که احساس کنید کسی متوجه کارهای شما است و شما را بررسی و نقد میکند هشدار و تلنگری است که در کارها جدی باشید. به طور مثال اکثر سریالها و تله فیلمهای ما چون جدی گرفته نمیشوند هر کاری دوست دارند، انجام میدهند.
* اگر کارگردان نمیشدید به چه شغلی روی میآوردید؟
-قطعا ژورنالیست (روزنامه نگاری)
* شما سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی در سال ۱۳۷۱ برای فیلم "یک بار برای همیشه" دریافت کردید آیا فکر میکنید کدام یک از آثار شما حق بردن سیمرغ بلورین را داشت و نگرفت؟
– در آن سالی که سیمرغ بلورین برای بهترین کارگردانی گرفتم جشنواره یازدهم بود که فیلمهایی چون "از کرخه تا راین" ابراهیم حاتمیکیا، "سارا" مهرجویی، "آبادانیها" کیانوش عیاری، "بازی بزرگان" کامبوزیا پرتوی، "صبح روز بعد"، "شرم" کیومرث پوراحمد، "نرگس" رخشان بنیاعتماد حضور داشتند؛ یعنی فیلمهای فیلمسازان بزرگ اما الان تعداد فیلمهای خوب ما بسیار کم است که جای تأمل دارد. جدا از سیمرغ سال ۶۳ فیلمی به نام "آوار" ساختم که با امکانات کم کامپیوتری و افههای بعد از فیلمبرداری آن زمان، زلزله جلوی دوربین را ایجاد کردم. به لحاظ اجرایی هم حرف "آوار" این است که از مرگ یک پدر تولدی بین بچهها به وجود میآید که بعدها حرف فیلم "مرگ ماهی" و "مادر" حاتمی نیز حرف آوار شد که دوست داشتم به فیلم "آوار"، "برگ برنده" توجه بیشتری میشد.
* رابطهی شما با مسئولان سینمایی و آقای ایوبی چطور است؟
-رفیق شدن با مسئولان به نفع ما نیست ما خیلی زود با آنها پسرخاله میشویم و آنها خیلی راحت پلانهای فیلمهای ما را بیرون میآورند ولی حرف ما برای ماندن آن پلان خریدار ندارد که در کل بهره را آنها میبرند.ما باید یک میزانسن و یک فاصله را با مسئولان حفظ کنیم و زیادی با آنها قاطی نشویم. البته برخی از آنها با حسن نیت کار میکنند از جمله ایوبی که با حسن نیت کار میکند که ربطی به سینما ندارد. تشخیص دادن این مسائل برای من آسان است چون در همه دورهها جز یک دوره عضو اعضای خانه سینما بودم که مداوم با مسئولان مختلف جلسه داشتیم اما جلساتی که با ایوبی برگزار میشود احساس میکنم دلش برای سینما میسوزد، برای بچهها سینما و مطبوعات ارزش قائل است.
* بزرگترین حاشیهای که در زندگی هنری خود داشتید، چی بوده است؟
– خوشبختانه حاشیهای ندارم و همسرم در همهی موقعیتهای تلخ و شیرین زندگی با من بوده، اما اینگونه نیست که با همه کارهای من موافق باشد بلکه منتقد کارهای من نیز است.اساسا زندگی آرومی را داشتم و دارم.
* کدام یک از فیلمهای خود را بیشتر دوست دارید؟
– فیلم یک بار برای همیشه
* بدترین اتفاق زندگی شما چیست؟
-یک رفیق داشتیم شاعر بود و اهل کردستان که به زمین و زمان بد میگفت که ما به او میگفتیم که اینقدر غر نزن و تخفیف بده که او میگفت همین که من اینجا به دنیا آمدم تخفیفهامو دادم. اتفاق بد وجود نداره مگر اینکه اتفاق برای همه بیفتد که بالاخره من هم عضوی از جامعه هستم و این اتفاق برای من هم بد خواهد شد.
***
* نظرتون درباره چند تا اسم در حد یک جمله بگید.
-عباس کیارستمی:
هنرمندی که ما را سر کار گذاشت.
مسعود کیمیایی:
به خاطر چند تا فیلم حالا حالاها حق دارند فیلم بسازد (گوزنها، "قیصر"، "داش آکل"، "خاک") که اگر ده تا "متروپل" دیگر هم بسازد اشکال ندارد.
ابراهیم حاتمیکیا:
اون جاهایی که خودش است خیلی خوبه ولی خیلی جاها خودش نیست.
اصغر فرهادی:
حواسش جمع است.
داریوش مهرجویی:
متأسفانه دیگر موضوع را جدی نمیگیرد ولی یکی از آبروهای سینمای ایران است.
مرتضی آوینی:
شهید آوینی کسی است که هیأت داوری جشنواره یازدهم خیلی ایستاد تا جایزه کارگردانی را به من بدهند و فیلم من را خیلی دوست داشت و آشنایی ما در همان جشنواره شکل گرفت. سالها بعد که از سفر مالزی برمیگشتم در روزنامه خواندم که مرتضی آوینی شهید شده که خیلی در هواپیما گریه کردم چون رابطه خالصانهای با هم پیدا کرده بودیم.هر دو فیلم "سرگیجه" هیچکاک را دوست داشتیم. بعد از شهادتش خیلیها با او فامیل شدند انگار عادت برخیها این است که بعد از فوت یک آدم مهم به او اهمیت میدهند و خود را نزدیک به او میدانند.شهید آوینی نقدی بر فیلم من یعنی "یک بار برای همیشه" نوشت که راهگشای ادامه این حرفه برای من شد.
بابک بیات:
من او را از زمانی میشناسم ایرج جنتی عطایی او را به من معرفی کرد و برای اولین بار آهنگ متن یک فیلم را ساخت و بعد از آن برای فیلم"ریشه در خون" موسیقی متن ساخت. یکی از کسانی که خوب ملودی میساخت در آن زمان تعداد اندکی ملودی خوب میساختند. وجه غالب آثار بابک بیات ملودیهای ترانه بود ولی موسیقی فیلم را هم میشناخت. نمونه آثار خوب وی را می توان در موسیقی فیلم "مسافران" و "مرسدس" کیمیایی دید. به هر حال جایش خالی مانده است.
۱۱ بهمن ۱۳۲۹:
ساعت دو نصفه شب تو کوچه مسجد حاج ابوالفضل تو میدان قیام، زمانی که اینقدر برف آمده بود که جای رد شدن یک نفر هم نبود یک زنی دردش گرفت و خطر مرگ داشت با سختی از وسط این برفها رد شدند و تا مولوی رفتند و دکتر محلی را آوردند و با هر سختی این زن فارغ شد و آن بچه من بودم و به دنیا آمدم و خوشبختانه هم بچه و هم مادر سالم بود. در خانوادهای به دنیا آمدم که به لحاظ اقتصادی خوب نبود اما به لحاظ فرهنگی وضع بسیار خوبی داشت. پدرم معلم و دبیر ادبیات و آشنا با شعر و داستان بود، داییهای من با فرهنگ بودند اسباب بازی من کتاب بود و طبیعی است که کار من به وادی هنر کشیده شود.
سعید راد:
یک سوء تفاهم زیبا
حامد بهداد:
حیف که چند تا از آیسیهای او قطع است ( باخنده) وگرنه فوقالعاده بااستعداد است. دو تا استعداد را بعد از انقلاب دیدم یکی امین حیایی که متأسفانه خیلی جاها هرز رفت، یکی حامد بهداد که وقتی میگی کات تازه بازی وی شروع میشود. حامد باید قدر خودش را بداند.فیلم "آخر بازی" اسعدیان را که دیدم حامد را پیدا کردم و بغلش کردم و او را بوسیدم و تبریک گفتم چون بازی درخشانی داشت و در کل خودش میداند حس من نسبت به او چگونه است.
فریبرز عربنیا:
ترجیح میدهم راجع به وی بعد از "مختار" صحبت نکنم. چون عربنیای قبل از "مختار" را دوست دارم چون "برگ برنده" را با وی کار کردم ولی "مختار" اتفاقی را در عربنیا ایجاد کرد که آن اتفاق به نظر من اصلا دوستداشتنی نیست.
مسعود فراستی:
یک منتقد خوب که ته دلش دوست دارد شومن شود
* در برخی نشریات به تازگی انگشت اتهام را به بدترین شکل به سمت هنرمندان در خصوص اعتیاد آنها به مواد مخدر گرفتهاند نظر شما در این خصوص چیست؟
– ماشاالله اینقدر جامعه سالم است و همه ورزشکارند و صبحها میدوند! تو مطبوعات نداریم، تو مسئولان نداریم و بقیه جاها دیده نمیشود در نتیجه در سینما بیشتر به چشم میآید.