این مقاله را به اشتراک بگذارید
شکلهای زندگی: تخفیف با افزایش معنا
نادر شهریوری (صدقی)
«بعد از شام با لورل و هاردی از ما مسافران پذیرایی میکنند، اما من فرار میکنم و به دماغه کشتی میروم تا به ماه فکر کنم و به آمریکای جنوبی که بیوقفه به طرفش میرویم و از شمار کم ستارهها حیرت میکنم… به شبهای الجزایر خودمان فکر میکنم که غرق ستارههاست.»١ هرچند کامو بهسوی دماغه کشتی میرود تا به ماه فکر کند و آسمان پرستاره را تماشا کند، اما گویا ماه و ستارهها چندان رغبتی برای گفتوگو با کامو نشان نمیدهند و با او با بیتفاوتی برخورد میکنند. کامو در نوشتههایش از بیتفاوتی طبیعت میگوید: جهان (طبیعت) نسبت به تلاشهای آدمی سرد و بیتفاوت است و این در حالی است که آدمی بیصبرانه در انتظار پاسخ جهان است، هستیشناسی کامو برآمده از چنین نگاه تراژیکی است و فلسفه برآمده از این مواجهه، به ناگزیر به پوچی میانجامد، فلسفه پوچی کامو برآمده از سکوت نامعقول جهان و نیاز آدمی برای معنابخشیدن به آن سرچشمه میگیرد، زیرا از انسان اصرار است و از جهان انکار، اما چرا انسان برای معنابخشیدن به جهان تا به این اندازه اصرار دارد؟ کامو به این سؤال پاسخی نمیدهد، اما ایده خود را از وجهی دیگر پی میگیرد. کامو در پاسخ به پرسشنامهای درباره ١٠ کلمه محبوبش آنها را اینگونه برمیشمرد: «جهان، درد، خاک، مادر، انسان،کویر، شرف، فقر، تابستان و دریا» از میان ١٠ کلمه محبوب کامو، هشت کلمه از هرگونه توهم معنایی تهی هستند مثلا تابستان علائمی کاملا مشخص و عینی دارد، تا بدان حد که آدمی نمیتواند بگوید تابستان، زمستان است بلکه تابستان، تابستان است و کویر، کویر است و هیچ مصداق یا تفسیرهای متفاوت و مختلفی را برنمیتابد. درصورتیکه آن دو کلمه دیگر یعنی فقر و درد از توهم معنایی تهی نیستند. شرف میتواند در دورههای مختلف و در میان آدمیان متفاوت، معانی دیگری بیابد. بدینسان کلمات محبوب کامو بیشتر درکی ابژکتیو و طبیعی به آدمی میدهند؛ بااینحال کامو گویی هیچ از سکوت جهان نسبت به فریادهای آدمی ناراحت نیست و درک این منطق مواجهه که به آن میتوان منطق پوچی گفت نهتنها او را برنمیآشوباند. که بالعکس گویا کشف پوچی او را از هرگونه وهمی رها میکند و این رهایی از وهم به او آزادی میدهد: آزادشدن از هر قید و بند متافیزیکی. کامو در نامههایی به دوست آلمانی متأثر از ایده نیچهای مینویسد: میخواهم به زمین وفادار بمانم. مصداقهای وفاداری به زمین در ادبیات کامویی سپردن خود به لحظههای ناب و بدون سایه طبیعت و ایجاد حس یگانه همراه با طلب بیشترین خوشی از طریق کاهش «توهم معنا» است. کاهش توهم معنا به یک تعبیر همانا توجه به عوامل عینی و ابژکتیو و درواقع توجه به طبیعت و جهان است. مورسو، قهرمان بیگانه، در ساعتهای آخر زندگیاش پیش از آنکه به دار آویخته شود از این حس خوش کامویی سخن میگوید. او نیز همچون کامو وفادارانه به جهان و طبیعت میاندیشد، نشانههای آن را ستایش میکند و با این حس حتی خود را خوشبخت میپندارد «در برابر این شب مملو از نشانهها و ستارهها، انگار این خشم عظیم مرا از بدی منزه و از امید تهی کرده بود، برای اولینبار خودم را به دست بیتفاوتی پرمهر دنیا سپردم، آن را بسیار شبیه خودم و بسیار برادرانه دیدم حس کردم خوشبخت بودهام و هنوز خوشبختم.»٢
سخن مورسو، پژواکی از زرتشت نیچه است: «زرتشتی که وفاداری به زمین را میآموزاند بیآنکه تنهایی عظیم خود را فراموش کند. زرتشت نیچه نیز مستی جهان را باوجود بیتفاوتی جهان درمییابد و کنشگرانه خود را فراموش میکند. بهفراموشیسپردن خویش لذتی است مستانه، جهان روزی در نظرم مستانه آمده و خود را به فراموشی سپردم»٣ کامو در یادداشتها و مصاحبههای خود فراوان به نیچه استناد میکند*، اما آیا انسان رهاشده از هر «توهم معنایی» که مورد نظر کامو است همان ابرانسان نیچهای است؟ ابرانسان یا فراانسان نیچه نیز از بار توهم معنایی آزاد است. به بیانی دیگر او نیز وهم متافیزیکی ندارد و در پی خوشبختی است اما تحقق خوشبختی را در قلب زمان مییابد، خوشبختی وی خوشبختی زمینی است؛ خوشبختی کاری را بهانجامرساندن. کامو که در دورههایی از عمر خود دغدغه خوشبختی داشت در آخرین کلمات کتابش «افسانه سیزیف» مینویسد: «باید سیزیف را خوشبخت انگاشت»۴ و مورسو نیز در کلمههای آخرینش میگوید: «خوشبخت بودهام و هنوز خوشبختم»** بااینحال خوشبختی کامویی و نیچهای تفاوتی مهم دارد؛ زرتشت نیچه خوشبختی سیزیف را چندان خوشبختی واقعی به حساب نمیآورد بلکه آن را فقط سایهای از خوشبختی میداند زیرا از نظر زرتشت نیچه انسان بدون هدف، بدون آینده برای عملکردن در جهان بیتفاوت و سود نمیتواند چندان خوشبخت باشد. جالب آن است که گاه سارتر بیشتر از ایدههای نیچه متأثر است تا کامو. سارتر نیز همچون کامو بر بیاعتنایی جهان و حتی فراتر بر تهوعآوربودن جهان نسبت به تلاش آدمی برای معنادارکردنش تأکید میکند. اولین رمان او به نام تهوع، بیگانگی جهان را بهطرز جالبی آشکار میکند. از نظر سارتر همچون هستیشناسی کامو و سیمون دوبووار، تلاشهای آدمی برای نظم و معنادادن به جهان البته از جانب جهان سرد و خاموش پاسخی درخور پیدا نمیکند «دست دراز شده «کرم سفید بزرگی» میشود، یک لیوان نوشیدنی میشود، یک شریک متخاصم که قهرمان داستان نیمساعت تلاش میکند از «نگاه خیرهاش» بگریزد، قلوهسنگی روی ساحل «تهوعی» را که از طریق «دستها» از جهان منتقل میشود، آشکار میکند»,۵
روکانتن، قهرمان رمان تهوع- اولین رمان سارتر- شاید بیشتر حالوهوای نیچهای داشته باشد، زندگی او تکوتنها پرمیشود، اما او کسی است که درمییابد باید آفریننده سرنوشت خود باشد. به گمان سارتر واقعیت آدمی اساسا آن نیست که هست. در بطن این گمان سارتر میل به تحقق خود نهفته شده است این تحقق در پی شدنهای بیپایان امکان بروز مییابد. با این نگاه سارتری انسان دارای آزادی نیست، بلکه خود آزادی است. تصور سارتر از آزادی اساسا تصوری وجودی است، او در هستی و نیستی تصور خود از آزادی را اینگونه بیان میکند: زندگی آن بردهای که شورش میکند و در این شورش کشته میشود، زندگی یک آدم آزاد است. او برخلاف کامو بهدنبال «کاهش توهم معنایی» نیست، اما تولید معنا را نیز بر دوش این جهان متهوع نمیگذارد، بلکه آن را برای انسان در نظر میگیرد و او را به این واسطه مسئول میداند. اگر از سارتر خواسته میشد همچون کامو از ١٠ کلمه محبوبش بگوید شاید جای کلماتی که از بار توهم معنایی آزادند. بیشتر از کلمات محبوب خودش استفاده میکرد. کلماتی از قبیل آزادی، مسئولیت، اخلاق و … و شاید هم چند کلمه مشابه کلماتی که کامو استفاده کرده بود: فقر، درد، انسان و…، اما بااینحال، بهآسانی نمیتوان سارتر را متوهمتر تلقی کرد. اساس پاسخ به اینکه کدامیک از این دو نویسنده بزرگ درک واقعیتری از جهان داشتهاند سخت است، اما سؤال، همواره تازه و نو خواهد بود که بهراحتی کدامیک از این دو توهم بیشتری نسبت به انسان، جهان و هستی داشتهاند؟
پینوشتها:
* شاید بتوان کامو را پیرو فلسفه پوچی بهمعنای مرسوماش دانست، اما نیچه برخلاف تصور رایج نهتنها نیهیلیست نیست، بلکه آریگویی تراژیک به زندگی همچون راه رهایی از نیهیلیسم است.
** سیزیف یک سالی بعد از بیگانه (١٩۴٢) نگاشته شد و مسئله خوشبختی، ایده رایج آن دوره بود.
١- یادداشتها جلد ۴، کامو، خشایار دیهیمی
٢- بیگانه کامو، لیلی گلستان
٣- چنین گفت زرتشت، نیچه، آشوری
۴- افسانه سیزیف، کامو، محمدعلی سپانلو
۵- زیباییشناسی اگزیستانسیالیستی، ژان فیلیپ درانتی، هدی نداییفر، نقل قسمتی از رمان تهوع
شرق