این مقاله را به اشتراک بگذارید
به مناسبت چهلوچهارمین سالروز توقیف روزنامه توفیق
بر توفیق چه گذشت؟
دکتر عباس توفیق
برای جوانهایی که: «توفیق» را «شنیدهاند»
و برای جوانهایی که: «توفیق» را «نه دیدهاند» و «نه شنیدهاند»
در زمان احمدشاه قاجار، در روز یکشنبه سوم شوال ١٣۴١ برابر ٣٠ثور (اردیبهشت) ١٣٠٢ شمسی، شادروان حسین توفیق نخستین شماره توفیق را به بهای شش شاهی در تهران منتشر کرد.
او نخستین سرمقاله توفیق را در ٩٢ سال پیش با این جملات شروع نمود:
«نامه توفیق، به استعانت حق و حقیقت و پشتیبانی عناصر صالح و پاک برای روشنکردن فکر طبقه سوم، و دفاع از حقوق آنان، با مسلکی ثابت، میرود قدم در دایره مطبوعات بگذارد».
روزنامه توفیق دو شعار به فارسی و عربی داشت. به عربی:
من الله التوفیق و علیه التکلان
و به فارسی:
چو حق تلخ است با شیرینزبانی
حکایت سر کنم آنسان که دانی
اشعار فکاهی و اجتماعی و سیاسی، مقالات کوتاه گوناگون و اخبار داخلی و گاه خارجی، مندرجات آن را تشکیل میداد.
پس از رویکارآمدن رضاشاه (١٣٠۴-١٣٢٠)، چون سالبهسال اوضاع سیاسی خطرناکتر میشد از ١٣١١ توفیق برای مدت ششسال، بیشتر به صورت یک روزنامه ادبی درآمد و آثار اکثر ادبای زمان در آن به چاپ رسید.
از ١٣١٧ توفیق در هشت صفحه و به صورت روزنامهای صرفا فکاهی و کاملا غیرسیاسی درآمد و با استقبال فراوان مردم روبهرو شد.
با وجود کاملا غیرسیاسیبودن روزنامه توفیق، شادروان حسین توفیق در سال ١٣١٨ دوبار به زندان افتاد و چند روز پس از آزادی از زندان دوم درگذشت.
دوره دوم روزنامه توفیق از ١٣١٩ با همان هیأت تحریریه سابق به صاحب امتیازی و مدیرمسئولی محمدعلی توفیق به انتشار خود ادامه داد.
پس از شهریور ١٣٢٠ و برکناری رضاشاه و شروع «دوره آزادی قلم» توفیق به صورت روزنامهای کاملا «فکاهی- سیاسی» درآمد.
از ١٣٢٣ به بعد برادران توفیق (حسن، حسین و عباس) بهترتیب سن، یکی پس از دیگری همکاری خود را با روزنامه توفیق آغاز کردند. حسن کاریکاتوریست، حسین نویسنده و شاعر و عباس کاریکاتوریست و نویسنده توفیق بودند.
در دوران «جنبش ملیکردن نفت» (١٣٢٨-١٣٣٢) برادران توفیق سه نفر از هفت نفر شورای نویسندگان توفیق بودند.
در آغاز مبارزات «ملیکردن صنعت نفت در سراسر کشور» توفیق نویسندگان تودهای خود را کنار گذاشت و بهشدت از مبارزه برای ملیکردن نفت در سراسر کشور دفاع کرد، ولی از سیاست داخلی، در موارد متعدد انتقاد کرد. توفیق تا آخرین روز انتشارش نیز هرگز شیفته قدرت، حتی قدرت ملی و دموکراتیک نشد.
در کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ دفتر و خانه توفیق غارت و به آتش کشیده شد. توفیق، توقیف گشت و مدیرمسئول آن محمدعلی توفیق به زندان افتاد و پس از آزادی از زندان، روزنامهنگاری و سیاست را به کل کنار گذاشت.
پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، گروهی از تندروترین مدیران، سردبیران، شعرا، نویسندگان و کاریکاتوریستهای روزنامههای طنزآمیز قبل از کودتا، گردشی ١٨٠ درجه کردند و آنچه را علیه شاه میکشیدند و میسرودند و مینوشتند، علیه دکتر مصدق که قبلا از او دفاع میکردند، کشیدند و سرودند و نوشتند.
همه این روزنامهها با عدم استقبال مردم روبهرو گردیدند، و برای همیشه تعطیل شدند.
«من در شبی که زنجیرهها نیز خفتهاند از هیچسو به هیچ صدایی نمیرسم. تنهاترین صدایم و تنهاترین کسام، در شهر خفتگان».
نادر نادرپور
«هیچ خدمتی بالاتر از روشنکردن افکار عمومی نیست»
«ع.ت»
دوره سوم روزنامه توفیق اثرگذارترین دوره توفیق
در نوروز ١٣٣٧، در شرایط بسیار سخت پس از کودتا و در زیر سانسور شدید، روزنامه «فکاهی» برادران توفیق با استقبالی بینظیر منتشر شد و محمدعلی توفیق کلیه حقوق خود در روزنامه توفیق را به ما واگذار کرد.
در شروع این دوره، توفیق اجازه دخالت در سیاست، بهویژه دخالت در سیاست کشور را نداشت. کاریکاتورهای صفحه اول توفیق در انتقاد از قصاب و بقال و یخفروش بود، نه انتقاد از وکیل و وزیر و نخستوزیر.
اما توفیق پس از دو سال تلاش، با حوصله و پشتکار، با ممارست خستگیناپذیر، با بهرهبرداری هوشمندانه، درست و بهموقع از شرایط و اوضاع و احوال و تحولات داخلی و بینالمللی، با خطرکردن و تحمل سانسورها و توقیفها، به تدریج و قدمبهقدم، «حق شوخی و انتقاد طنزآمیز» را بهدست آورد و به گردن دولت گذاشت و حد انتقاد طنزآمیز سیاسی در کشوری را که «صفر» و حتی «زیرصفر» بود، به صورت اعجابانگیزی بالا برد.
توفیق در سومین دوره انتشار خود، نهتنها به سنتهای کهنسال توفیق وفادار ماند، بلکه به توسعه و تعالی هرچه بیشتر آن پرداخت:
در دوره سوم، این شعار نیز بر تارک آن افزوده شد:
«توفیق روزنامهایست ملی و مستقل که به هیچ حزب و دسته و جمعیتی بستگی ندارد».
بزرگترین وظیفه یک روزنامه «نوشتن حقایق و روشنکردن افکارعمومی» است. توفیق به تصدیق دوست و دشمن، بسیاربسیار بالاتر از شرایط و امکانات زمان، به این وظیفه خود عمل کرد، بهویژه اگر به قول «جورج اورول»١ توجه کنیم که میگفت: «در روزگاری که دروغ یک واقعیت عمومی است، به زبانآوردن حقیقت، یک اقدام انقلابی است».
توفیق گرچه هرگز نتوانست تمام حقایق را بنویسد، ولی سربلند بود که آنچه نوشت جز حقیقت نبود.
توفیق «حقایق» را صراحتا در زمانی مینوشت که طبق نوشته رجال همان زمان: «شاه… به طرز وحشتناکی از واقعیتها دور شده بود و هیچکس جرئت نمیکرد با ذکر حقایق، خشم او را برانگیزد»,٢
با وجود اینکه مشتریان توفیق باسوادان طبقه متوسط بودند، اما روش توفیق بیشتر حمایت از حقوق کسانی بود که نه پولی داشتند که بتوانند خریدار توفیق باشند و نه سوادی داشتند که حتی بتوانند از کسانی که توفیق را میخریدند آن را قرض و امانت بگیرند و بخوانند.
اما آیا توفیق دنبالهروی مردم بود و از عقاید آنها حمایت میکرد؟… حاشا و کلا. توفیق در عین حمایت از حقوق مردم، بهشدت با اعتقادات و خلقیات غلط آنان مبارزه مینمود. ضربالمثلها و باورهای غلط مردم را دست میانداخت و حتی سستی و بیحالی و بیعملی و زیر بار زوررفتن آنها را مورد انتقاد شدید قرار میداد که ضربالمثل «روغننباتیخور» و «ای ملت روغننباتیخور!» که توفیق ساخته بود تنها یکی از آنها بود.
یکی از بزرگترین قدرتهای توفیق این بود که میتوانست «نخواهد». میتوانست حتی عزیزترین دارایی خود: «روزنامه توفیق» را «بگذارد و بگذرد» و همگی دیدند «توفیقِ با نوکری دولت» را «نخواست» و «گذاشت و گذشت»… و عزت و سربلندی توفیق را صدچندان کرد.
در مملکتی که هر روز «کشتیبان را سیاستی دیگر»٣ میآمد، در مملکتی که بسیاری عضو «حزب باد» بودند، در مملکتی که بسیاری از رجال و سیاستمداران و روزنامهنگارانش روش سیاسی خود را مانند لباس زیرشان عوض میکردند، در مملکتی که بزرگترین احزابش۴ بارها در تشخیص، قضاوت و انتخاب راه اشتباهات عظیم کردند، توفیق با روشنبینی و تشخیص درستِ راه از چاه، با ثبات قدم کامل، طی نیم قرن منتشر شد.
توفیق هرگز نه اشتباه کرد. نه فریب خورد. نه فریب داد. نه راه گم کرد. نه تغییر رنگ داد. نه تغییر چهره داد. نه تغییر عقیده داد و نه تواب شد. توفیق نه بدبینی کرد و نه خوشبینی.
توفیق با ایمان قاطع به راهی که آگاهانه انتخاب کرده بود، هرگز نه تردید، نه تزلزل، نه تذبذب و نه دودلی به خود راه داد.
توفیق پس از روزنامههای اطلاعات و کیهان پرتیراژترین نشریه ایران گشت و قبل از اطلاعات و کیهان و نشریات دیگر پرنفوذترین، ماندگارترین و اثرگذارترین:
«پرخوانندهترین با وجود پرتیراژترین نبودن»: به خاطر اینکه روزنامه توفیق برخلاف نشریات دیگر دستبهدست میگشت و هر نسخه آن دهها خواننده داشت.
«پرنفوذترین»: به خاطر اینکه خوانندگانش به آنچه در توفیق میخواندند اعتقاد داشتند.
«ماندگارترین و اثرگذارترین»: بهخاطر اینکه پس از گذشتن نزدیک به نیمقرن از توقیف و تعطیل توفیق، اگر از ایرانیان نسل قدیم بپرسید هنوز بسیاری از شوخیها، متلکها، نکتهها و کاریکاتورهای آن را با لذت به یاد دارند و نقل مجالسشان است، اما کمترین مطلبی از روزنامهها و مجلات دیگر آن زمان در ذهنشان باقی نمانده است.
به تصدیق بسیاری از ایرانیان «روزنامه فکاهی توفیق جدیترین روزنامه کشور» بود.
خنده برای توفیق هدف نبود، وسیله بود.
وسیله گفتن، وسیله نشر حقایق و روشنکردن افکار عمومی».
کار توفیق «نه سخنگفتن از آنچه خندهناک است، بلکه خندهناک سخن گفتن بود از آنچه سخت غمانگیز است»,۵
توفیق به آگاهی، روشنبینی، روشنفکری، «موبینی»، پیچش موبینی، موشکافی، تیزبینی، ذوق، شعور و درک سیاسی خوانندگانش کمکی شایان کرد.
توفیق در تاریکی محض و در ته چاه هم به دنبال خورشید بود، به دنبال خوبیها، زیباییها، خوشبختیها، محبتها، آبادانی برای کشور و سعادت برای مردم.
توفیق به دنبال آزادی و رهایی برای انسان بود… نه فقط برای انسان ایرانی هموطنش، که برای تمام انسانهای روی کره خاک. به خاطر دلسوزیهایی که برای مردم فلسطین، ویتنام، آفریقا، آمریکایجنوبی و حتی سیاهان آمریکا کرد بارها و بارها سانسور و حتی توقیف شد.
توفیق کلیبافی نمیکرد. اغلب صریح و مستقیم به قلب مشکل و مشکلساز میزد.
در تاریخ مطبوعات ایران هیچ نشریهای به اندازه توفیق عمر نکرده بود. حد انتقادات توفیق فقط بسته به این بود که تا چقدر زورش برسد و تا چه اندازه هنر، ذکاوت، موقعشناسی، دو پهلو و گاه چند پهلو متلکگفتنش، بر فشارها بچربد.
در کشور جهان سومی، توفیق برای مردمی و در دفاع از انسانهایی که نه علاقهای به خواندن نه توجهی به سیاست، نه پولی برای خریدن و نه سوادی برای خواندن داشتند نیم قرن منتشر شد. در واقع «توفیق واکسی در شهر پابرهنهها» بود. به پا برهنهها میگفت: بیایید من پایتان را آنقدر قشنگ واکس میزنم که عین کفش میشود.. و عجیب اینکه این واکسی در شهر پابرهنهها خیلی هم کارش گرفته بود! چون پای پا برهنهها را مجانا واکس میزد!
روزنامه توفیق تنها نشریهای در ایران بود که درش به روی همه باز بود. بر روی هرکس که ذره ذوقی داشت و به آنها فوت و فن فکاهینویسی و طنزپردازی را میآموخت,۶
شرط همکاری با توفیق نه سن، نه سواد، نه شهرت و نه سابقه نویسندگی بود. برای ورود به توفیق تنها ذوق و علاقه به آموختن فکاهینویسی و طنزپردازی شرط بود.
اکثریت قریب به اتفاق فکاهینویسان و طنزنویسان و طنزسرایان و طنزنگاران مشهور قبل از انقلاب و اکثریت فکاهینویسان و طنزپردازان مشهور پس از انقلاب، شاگردان مکتب توفیق بودند و این نظر تنها چندنفر از طنزپردازان روزنامه توفیق است:
… «ما [طنزپردازان مجله گلآقا] طنز لطیف و نجیب را در مکتب توفیق آموختهایم و امروز میکوشیم آنچه را یادگرفتهایم مثل یک شاگرد خوب و مستعد خدمت استاد ارائه دهیم…» کیومرث صابری,٧
… «توفیق برای من فضای خیلی خوبی بود، خیلی یاد گرفتم» عمران صلاحی,٨
آنچه به توفیق به عنوان یک هفتهنامه طنز سیاسی تشخص یگانه میبخشد استواری پیوسته و ثبات رأی حیرتآوری است که از خود نشان داده است.
استقلال و صلابت رأی در تمامی سالهای دوران سوم انتشار توفیق چیزی است که به وضوح مشخص و نمایان است و این آن چیزی است که قلمزدن در روزنامه توفیق را افتخارآمیز میکند.
یاد و خاطره «روزنامه توفیق» روزنامهای که هرگز تکرار نخواهد شد، در ذهن خوانندگان مشتاقش و حتی در ذهن بسیاری از کسانی که هیچگاه حتی یک شماره از روزنامه توفیق را ندیدهاند، وجود دارد» منوچهر احترامی,٩
«یاد باد آن روزگاران یاد باد!… دکتر توفیق عزیز، نام توفیق برای من از کودکی تا به امروز نامی احترامبرانگیز بوده است» مرتضی فرجیان,١٠
و آنچه در زیر میآید خلاصه نظرات فقط چند نفر از بزرگان علم و ادب و سیاست ایران درباره توفیق است:
«… روزنامه توفیق در واقع یک مکتب بود برای طنزنگاری و فکاهیسرایی و کاریکاتورسازی. به اندازه یک دانشکده [روزنامهنگاری طنزآمیز] در ایران کار میکرد» دکتر محمدابراهیم باستانیپاریزی١١
«اگر کسی بخواهد تاریخ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران معاصر را بنویسد کافی است دورههای چندینساله روزنامه توفیق را جلوی خود بگذارد و هفته به هفته درستترین، واقعیترین و رساترین گزارشها را بنگارد» دکتر غلامحسین صدیقی,١٢
«دوره نیم قرنی روزنامه توفیق در واقع «تاریخ فکاهی ایران معاصر» است» دکتر عبدالحسین زرینکوب,١٣
«… مطالب فکاهی توفیق از نظر نوآوری نیز منعکسکننده همه پدیدهها و تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی عصر ماست» محمدپروین گنابادی,١۴
«… لازم میدانم ذکری با احترام فراوان از مجله کهنسال «توفیق» کنم که قریب ۵٠ سال بزرگترین نماینده این نوع از نبوغ ایرانی در مطبوعات ما بوده است… توفیق برای ایران همان اعتبار و اهمیت هفتهنامه پانچ (Punch) را برای انگلستان دارد و این مقام کوچکی نیست…» مسعود فرزاد,١۵
«… این روزنامه در سراسر دوران حیات افتخارآمیز خود هرگز جانب مردم و طرف حق و حقیقت و انصاف را فرو نگذارده… و [این] آن را وزنهای سنگین و عاملی مؤثر در مبارزه با ناسازگاریها و بیاندامیهای جامعه ساخته و از نفوذ کلام و حیثیت و اعتباری عمیق و واقعی برخوردار گردانیده است…
… [توفیق] با هر زبان که بود کاستیها را میگفت و پرده نیرنگ و فریب و مکر و افسون فریبکاران و نیرنگبازان را از هم میدرید…»دکتر محمدجعفر محجوب. ١۶
«… از مجله توفیق که یکی از بهترین مجلات است کمال استفاده را نمودهام و چون جزء مشترکین نیستم، مرتب نمیرسد و بسیار اتفاق میافتد که از قرائت آن محروم میشوم… توفیق کارکنان آن را به خدمت وطن عزیز خواهانم»دکترمحمد مصدق. ١٧
همیشه در سختترین شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، عمیقترین و قویترین انتقادات را در سرزمین ما، شاعران شیرینسخنی چون سعدی و حافظ، طنزسرایان بزرگی چون مولانا (در مثنوی) و خیام (در رباعیات)، طنزپردازانی چون «عبید» و لطیفهگویانی چون «ملا» به عمل آوردهاند و به کمک زبان دوپهلوی پر از کنایه و استعاره و ایهام، (و گاه صریح، شیرین و مستدل خود) توانستهاند بسیاری از ناگفتنیها را بگویند.
توفیق شاگرد کوچکی در مکتب آن بزرگان بود.
پینوشتها:
١- George orwell انگلیسی هندیالاصل، طنزنویس و نویسنده کتاب «مزرعه حیوانات»
٢- دکتر علینقی عالیخانی، گفتوگوهای من با شاه، صص ٢٧-٢٨.
٣- اصطلاحی که نخستوزیر احمد قوام در یکی از اعلامیههای تهدیدکنندهاش در ٢٨ تیرماه ١٣٣٠ به کار برد.
۴- حزب توده ایران. اشتباهات بزرگش: اطاعت از دولت روسیه شوروی، طرفداری از دادن امتیاز استخراج نفت شمال ایران به روسیه شوروی، طرفداری از جداشدن آذربایجان از ایران، مخالفت با ملیشدن صنایع نفت در سراسر کشور، دشمنی و زدن اتهامات بسیار ناروا به دکتر مصدق و دولت او، دادن بهانه به دست انگلیس و آمریکا برای کودتا علیه دولت دکتر مصدق.
۵- دکتر علی شریعتی- منتشر شده در مطبوعات مختلف پس از انقلاب.
۶-«ما در توفیق استادانی داشتهایم که آنها ما را پرورش دادهاند… توفیقها سه برادر بودند که هر یک از آنها مثل پدر، مثل استاد به تازهواردها احترام میگذاشتند، راهنماییشان میکردند و [برایشان] کلاس میگذاشتند». پرویز [حسین] رحیمخانی (کاریکاتوریست)، مجله دنیای سخن، تهران، آبان ١٣۶٩، صص ٢٠، ٢١
٧- مجله گلآقا، ش ۶٨، ١ فروردین ١٣٧١، (سخنرانی در مجله گلآقا)
٨- تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، صص ٧١، ٧٢ و ١٠٢.
٩- پیام برای جشن گرامیداشت هشتادوپنجمین سالروز انتشار نخستین شماره روزنامه توفیق، ٣٠ اردیبهشت ماه ١٣٨٧
١٠- یادبود نامه آخرین دیدار نویسنده با همکاران توفیق، تهران، ١٣٧١.
١١- دفتر هنر تا سال ١٨ ش ٢٠، ص ٣٠٠٣.
١٢- دکتر غلامحسین صدیقی، گفتوگو با نگارنده، تهران، مؤسسه تحقیقات اجتماعی، زمستان ١٣۶٣.
١٣- دکتر عبدالحسین زرینکوب، گفتوگو با نگارنده، آمریکا، سانتامونیکا، پاییز ١٩٧٣.
١۴- محمدپروین گنابادی، «فرهنگ توفیق» جلد دوم
١۵- این را حمید مصدق به ما نوشته بود و در ستون «ته مقاله» در شماره ١۴ سال ۵٠ توفیق چاپ شد:«برای اطلاع شما قسمتی از کتاب «جریانهای عمده در ادبیات ایران» نوشته مسعود فرزاد استاد ادبیات فارسی را از صفحه ٢۶ آن برایتان نقل میکنم… او در تمام کتاب ادبی خود تنها از مجله فکاهی مردم ایران یعنی «توفیق» نام برده و اینچنین با احترام خدمات آن را ستوده است…»
١۶- دکتر محمدجعفر محجوب، روزنامه توفیق، شماره ٢٧، سال ۴٧.
١٧- دکتر محمد مصدق، تبعیدگاه احمدآباد، ١٢ آبان ماه ١٣۴۵.
شرق