این مقاله را به اشتراک بگذارید
سهراب بشردوست
ترجمه ادبی در ایران، یکی از اتفاقات تأثیرگذار بر شکلگیری ادبیات جدید و تحول زبان نوشتار ادبی بوده است. با ترجمه بود که رفتهرفته شکلهایی از نوشتار ادبی نظیر رمان و قصه کوتاه و نمایشنامه که زاده جورِدیگردیدن و جورِدیگرفکرکردن بودند، به ادبیات ایران راه باز کردند. برای بسیاری از نویسندگان و مترجمان ایرانی که پس از مشروطه به ترجمه ادبی دست زدند ترجمه نهفقط یک تفنن و سرگرمی، که عملی بوده است برای گشودن راهی نو در ادبیات آن زمان راکد و ساکن، که به تکرار و تقلید گذشته دل خوش داشت. این ترجمهها گاه ادبیات ایران را که تازه داشت قصهنویسی به شیوه غربی را آغاز میکرد با تازهترین دستاوردهای ادبیات داستانی غرب آشنا میکرد. ترجمههای هدایت از کافکا نمونهای است از این دست. هدایت در دورانی کافکا را به خواننده فارسیزبان معرفی کرد که از مطرحشدن او در اروپا نیز زمان زیادی نمیگذشت. در ترجمههای ابراهیم گلستان از ادبیات داستانی غرب نیز نمونههایی از این دست میبینیم. بسیاری از ترجمههای گلستان را میتوان پیشنهادهایی نوآورانه به ادبیات آن روزگار ایران دانست. چنانکه ترجمههایش از نویسندگانی نظیر فاکنر و همینگوی، ادبیات ایران را که در قصه و رمان پیشینهای نداشت با دو تن از غولهای ادبیات مدرن آمریکا آشنا کرد. گلستان سهم ارزندهای دارد در معرفی نویسندگانی که در ایران کسی آنها را نمیشناخت.
خود او در گفتوگویش با قاسم هاشمینژاد که در کتاب «گفتهها» چاپ شده تعریف کرده است که اولین بار زمانی از طریق هدایت با داستانهای فاکنر آشنا شده که فاکنر در خود آمریکا چندان معروف نبوده است. گلستان در این گفتوگو میگوید: «دو ترجمه از فاکنر را که به فرانسه بود هدایت داد بخوانم. هدایت داشت خودش شیفته فاکنر میشد. تازه فرانسه از اشغال آلمانها درآمده بود و کتابهای تازه چاپ میشد و روزنامهها میآمد پر از تعریف از آنها. در واقع فاکنر در آمریکا هم چندان معروفیتی نداشت و در اثر توجه فرانسویها و بهخصوص نوشتههای سارتر درباره او فاکنر در آمریکا مد شد و شناختندش». (گفتهها/ صص ٢۴۴ – ٢۴۵)
«کشتیشکستهها» و «هکلبری فین» مارک تواین، دو ترجمه از گلستان هستند که چندی پیش نشر کلاغ آنها را تجدید چاپ کرد. «کشتیشکستهها» مجموعه پنج قصه است از نویسندگانی که برخی از آنها در آن زمانه که گلستان به سراغشان رفته و قصههاشان را ترجمه کرده هنوز در ایران چندان شناخته شده نبودند و انتخابهای گلستان در آن زمانه که او این قصهها را برای ترجمه پسندیده، انتخابهایی بودهاند که نشان از ذوق و نکتهسنجی مترجم داشتهاند.
هرچند گلستان در آن زمان امیدی به اینکه برخی از این انتخابها در جامعه ادبی ایران مقبول افتند نداشته است چنانکه در مقدمه کشتیشکستهها درباره فاکنر که گلستان قصه «آن روز، شب که شد» او را در این مجموعه ترجمه کرده، مینویسد: «گذشته از اینکه قصه حاضر از بهترین داستانهای کوتاه فاکنر است، برای ترجمه یکی از نوشتههای او و معرفی وی به خواننده ایرانی، هیچیک از کارهایش به این اندازه مناسب و آسان نبود. به خواننده ایرانی که هنوز به راحتخواندن و سرگرمشدن قناعت دارد، که از جملههای کمی بالاتر از حد مهمل و جویده میهراسد، که اگر تصور یا تصویر در نوشتهای بغرنج شد کتاب را یا دور میاندازد یا نخوانده در قفسهای میگذارد تا به دیگران فضل بفروشد، نمیتوان نویسنده «سبک در تابستان» یا «خشم و هیاهو» را تحمیل کرد. اگر نظر لطفی به همین داستان کوتاه این مجموعه هم انداخته شود، دنیای هنر و ادب باید رهین منت شود».
«کشتیشکستهها» از استفن کرین، «آن روز، شب که شد» از ویلیام فاکنر، «شیطان و دانیل وبستر» از استفن وینسنتبنه، «در تبعید» از آنتوان چخوف و «برفهای کلیمانجارو» از ارنست همینگوی قصههایی هستند که در مجموعه کشتیشکستهها با ترجمه گلستان چاپ شدهاند.
«هکلبری فین» مارک تواین ترجمه دیگر گلستان است که نشر کلاغ آن را تجدید چاپ کرده. این رمان را گلستان برای بنگاه ترجمه و نشر کتاب ترجمه کرده بوده، اما اتفاقی میافتد که او از انتشار این ترجمه در بنگاه ترجمه و نشر کتاب منصرف میشود. گلستان در بخشی از مقدمه ترجمه هکلبری فین درباره ماجرای ترجمه این کتاب توضیحی داده است درباره آثاری که برای ترجمه به بنگاه ترجمه و نشر کتاب پیشنهاد داده است. پیشنهادهایی که سلیقه ادبی ممتاز او را نشان میدهد. گلستان مینویسد: «تازه بنگاهی برای ترجمه و نشر کتاب ساخته بودند و کسی را بر سر آن نشانده بودند که جوان طلایی هنر و ادب نو مینمود و آشنایی مرا به او آشنا کرد و ما به گفتگو نشستیم که چه کتابهایی را برای ترجمه میپسندم و من دوستداشتههایم را شمردم که «آموزش حسی» فلوبر بود و «زمین مردان» سنت اگزوپری، «سرخ و سیاه» ستاندال و «هاتف» پرلاگر کویست، «وضع آدمی» مالرو، «یادداشتهای شکارچی» تورگنیف و «هکلبری فین» مارک تواین. او گفت هیچیک از این نویسندهها را نمیشناسد به جز تورگنیف هرچند از او نخوانده است و مارک تواین – «اما تواین، همان بذلهگوی آمریکایی؟»
سر تکان دادم.
گفت: «او که فقط لطیفه میگفته، با یک چند قصه کوتاه».
دیدم که دستکم صداقت او جالب است- هرچند بعدها دیدیم این اعترافها، هرچند صادقانه در اول، در آخر آسان در دکهآرایی مصرف میتواند شد. و گفتوگو به دور مارک تواین چرخید. ناچار این کتاب نامزد شد… یک یا دو ماه بعد از آن تاریخ برگرداندن کتاب به فارسی مهیا شد، اما نشر پنجسالی معوق ماند زیرا در حد آن جوان طلایی نمیدیدم در سبک ترجمه دستی برد، چیزی که او میخواست، یا ادعا کند که ترجمه «زیر نظر» و به تدوین او شدهست…». ترجمه هکلبری فین چنانکه گلستان در ادامه همین مقدمه توضیح میدهد به خواست خود او از بنگاه ترجمه و نشر کتاب بازپس گرفته میشود تا به نحوی دیگر چاپ شود.
از «هکلبری فین» ترجمههای دیگری هم منتشر شده است. در اینجا قصد مقایسه این ترجمهها نیست و صحبت بر سر این است که ترجمههای ابراهیم گلستان، همگی گواه حسن انتخاب مترجماند و نشانه اینکه ترجمه نیز مثل دیگر کارهایی که گلستان در عرصه سینما و ادبیات انجام داده است، عملی مسئولانه بوده است برای گشودن راههای تازه در ادبیات معاصر ایران. از گلستان بهجز دو کتاب «کشتیشکستهها» و «هکلبری فین»، ترجمههای دیگری هم هست که سالهاست از آخرین چاپهاشان میگذرد. یکی از این ترجمهها «زندگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر» است از ارنست همینگوی که اکنون نایاب است. «دون ژوان در جهنم»، اثر جرج برنارد شاو، نیز از دیگر ترجمههای اوست.
شرق