این مقاله را به اشتراک بگذارید
ناممکنبودن کاملِ عشق
زندگیهای دوراس
نادر شهریوری(صدقی)
١ «هیچ عشقی در روی زمین نمیتواند جای عشق را بگیرد»,١
مارگریت دوراس در نوشتههای خود به «عشق»، بُعدی مرکزی میدهد تا بدان حد که آن را، «توجیه زندگی»، میانگارد: لحظه از زمان حال پر میشود و دیگرِ چیزها بهتعویق میافتد. عشق به یک تعبیر به تعویق افتادن مرگ است، نوشتن برای دوراس نیز حکم عشق را دارد که همهچیز را تحتالشعاع قرار میدهد. «وقتی که در خانه مشغول نوشتن میشدم، همهچیز مشغول نوشتن میشد. نوشته همهجا بود و دوستان را هم که میدیدم اغلب درست بجا نمیآوردمشان»,٢ گو اینکه هر عشقی بهناگزیر عشق قبلی را هدر میدهد اما از نظر دوراس این هیچ از اهمیت آن نمیکاهد. کمااینکه هیچ نوشتهای نمیتواند جای نوشتن را بگیرد؛ «نوشتن همیشه نوشته قبلی را هدر میدهد، بااینحال باید پذیرفت که هدردادن و ناکامی، قدمی به سوی کتاب بعدی است یا امکانی دیگر برای همان کتاب».٣
هرگاه به «عشق» و «نوشتن» روح عصیانی دوراس را نیز اضافه کنیم، درک نوشتههایش سادهتر میشود اما برای درک روح عصیانی دوراس باید به زندگیهای دوراس و شرایط اجتماعیاش توجه داشت زیرا بخشی از روح عصیانی مارگریت به قلمرو دوراس تعلق دارد. دوراس نام ملکی بود که پدر مارگریت در هند و چین خریده بود. هند و چینی که دوراس کودکیاش را در آنجا سپری کرده بود: «اهل جنگل، زاده سایگونام» اما دوراس تنها یک روح در بدن نداشت. آن بخش دیگر روح عصیانیاش به جریانات اجتماعی و سیاسی جهانی تعلق داشت که نمایندگانش در جهانی کوچکتر به نام پاریس جمع شده بودند و دوراس نیز یکی از آنها بود. با این همه اگر به همه اینها تمایل به «طراوت میل» را اضافه نکنیم، درواقع از دوراس چیزی نگفتهایم، زیرا آنچه برای دوراس مطلوب است «طراوت میل» است؛ همان چیزی که ریشهاش برمیگردد به دید پیشین او به جهان و انسان… «برای دستیافتن به تازگی اصل و منشأ، برای بازشناختن شور و وجد دَم لحظههای آغازین، این حالت ابدی»۴ بنابراین اگر هیچ عشقی و هیچ نوشتهای در روی زمین نتواند جای عشق و نوشتن را بگیرد، به طریق اولی هیچ میلی نمیتواند در روی زمین جای طراوت میل را بگیرد: میلی که دَمبهدَم تولید و تکرار میشود و بازگشت جاودان مییابد. جنبش چرخان همهچیز در زمانی چرخان.
٢ «هرگز همهچیز گفته نخواهد شد»۵
در هیروشیما عشق من*، مرد از زن میخواهد در هیروشیما بماند، زن میگوید نه، نهای که دنیایی از امتناع است. شاید گمان میبرد تحقق کامل عشق ناممکن باشد. «ناممکنبودن تحقق کامل» تنها به این رمان اختصاص ندارد. درواقع این ایدهای است که دوراس در تمام رمانهایش پی میگیرد. دوراس درباره رمان نایب کنسول میگوید که در همهجای آن «فریادی بیصدا» حضور دارد. «نایب کنسول مدام نعره میزده … بله فریاد میزده، بلند و در دل شبهای لاهور، به طرف باغهای شالیمار شلیک میکرده تا بکشد، چه کسی را مهم نبوده… شوریدهسر است، شوریدهعقل است نایب کنسول، لاهور را میکشد همهشب»۶
زندگی نایب کنسول شاید بیاننشدنی باشد و اساسا توصیف «فریادی بیصدا» شاید کاری سخت باشد، اما چیرهشدن بر میل ویژگی ادبیات و زندگی دوراس است. «طراوت میل» خود را در بازتولید مدام میل، هرچند میلی مبهم مییابد. همین میل مبهم دستمایه رمان مدراتو کانتابیله است. در تمام این رمان دوراس تنها بر «ناممکنبودن کامل عشق» تأکید میکند.
٣ «گاهی اتفاق میافتد که سپیدهدم بیدار میشوم و شب را میبینم که در برابر سفیدیهای بلعنده روز طالع ناتوان شده است و فرار میکند. پیش از فریاد پرندگان، خنکی مرطوبی وارد اتاق میشود که از دریا میآید و از شدت پاکی، تقریبا خفهکننده است؛ چیزی است که نمیتوان گفت. کشف ملال تازهای است… . ملال است که باقی میماند»,٧
«ناممکنبودن تحقق کامل»** در ادبیات دوراس بهناگزیر جای خود را به ملال میدهد. ملال از مضامین اصلی نوشتههای دوراس است. میل آدمی هرگز تحقق نمییابد و این بهناگزیر به ملال ره میبرد. ایده شوپنهاوری در دوراس کاملامشهود است: حسرت و ملال. در حسرت و انتظار رسیدن و پس از آن ملال و اندوه ناشی از فاصله خواست با آن چیزی که تحقق یافته است. با این همه دوراس تن به ناامیدی نمیدهد. او بیش از شوپنهاور به بکت نزدیک است: این بیان که دیگر هیچچیزی برای بیانکردن وجود ندارد، هیچچیزی که با آن بتوان بیان کرد، هیچچیزی که از آن بتوان بیان کرد، هیچ قدرتی برای بیانکردن: هیچ میلی به بیانکردن، همراه با اجبار به بیانکردن».
۴ برای دوراس نوشتن فرق چندانی با زندگیکردن ندارد، تمام داستانهای او برگرفته از زندگیهای اوست. زندگی او تاریخ و جغرافیای متنوعی را شامل میشود. تاریخ جنگها، انقلابها و… و جغرافیایی که از شرق آسیا تا غرب اروپا را دربر میگیرد. اما مهمتر از همه اینها: زندگیهایش سرشار از مضامین زندگی است: تنهایی، انزوا، سرگردانی، عشق، عصیان و ملال… گو اینکه هیچ میلی به بیانکردن ندارد اما اجبار به بیانکردن دارد. «در وقایع روزمره غرق میشود، هستی جمعی پیدا میکند و بعد کشانده میشود به ثقل ملال جهان. پی میبرد که حامل نوعی درایت است که امکان میدهد تا بهتر ببیند و بشنود… که کلامش دیگر در حدی است که دل تپنده را در مرارتهای عشق دریابد، نیز عزلت و انزوایی که زاویه دلباختگان است، به این نکته پی میبرد که تاریخ جهان روایتگر همین سرگردانیهاست همین رنجها و همین تنهاییها»٨
حتی اگر زندگی از نظر دوراس تماما عدمتحقق کامل میل و به یک معنا شکست باشد، او توانست از آن هنر بسازد. زیبایی شکست در دوراس، چهره واقعی خود را پیدا میکند.
پینوشتها:
* هیروشیما عشق من در ١٩۵٩ در جشنواره کن به کارگردانی آلن رنه به نمایش درآمد که باعث شهرت وی شد.
** ایده «ناممکنبودن تحقق کامل» و ایده «هرگز همهچیز گفته نخواهد شد» ادبیات دوراس را از متنهای ایدئولوژیک دور میکند و به آن مضمونی واقعیتر میدهد.
١ و ۵- مُدراتو کانتابیله، مارگریت دوراس، ترجمه رضا سیدحسینی
٢ و ٣ و ۶- نوشتن، همین و تمام، مارگریت دوراس، ترجمه قاسم روبین
۴ و ٨- حقیقت و افسانه، آلن ویر کندله، ترجمه قاسم روبین
٧- از اولین رمان دوراس، «بیشرمان»، بهنقل از مدراتو کانتابیله، مارگریت دوراس، ترجمه رضا سیدحسینی.