این مقاله را به اشتراک بگذارید
رار از کسالت زندگی
به تازگی عنوان جدیدی از رمانهای پلیسی مجموعه نقاب با نام «بچه پرروها»، از فردریک دار و با ترجمه عباس آگاهی، توسط نشر جهان کتاب منتشر شده است. «بچه پرروها» پنجاهوچهارمین کتاب مجموعه نقاب و ششمین رمانی از فردریک دار است که با ترجمه عباس آگاهی منتشر شده است. شخصیت اصلی این رمان دختری جوان با نام الیزابت است که همراه با دایی و قیم خود در خانهای قدیمی و کهنه زندگی میکند: «دوباره آسمان شب منطقه پروانس به همهمه درآمده بود. دو روز از شروع بهار میگذشت و همهچیز: آسمان، تپهها و دریایی که در آرامش خلیج میتپید، تغییر حالت داده بودند. هوا رایحه تازه نمک و گیاهان را پیدا کرده بود. پسر دایی از بین دندانهای دراز و مصنوعیاش که به وی قیافه خرگوش پیری میدادند، صدا زد: الیزابت! حس کردم میخواهد آزارم بدهد. گاهی به سرش میزد. او پسرداییام نبود، داییام بود. دقیقتر بگویم، یک نیمه دایی، چون نابرادری مادرم بود. و بعد از مرگ مادرم مرا ضبط و ربط کرده بود؛ بیشتر برای اینکه کلفتی بیجیره و مواجب داشته باشد تا به قصد انجام کاری خیر. او زن و بچه نداشت، بنابراین با یک مشت عادات و افکار عجیبوغریب زندگی میکرد که هیچوقت نتوانستم قبولشان کنم؛ مثلا اینکه به او پسر دایی بگویم…» خانه آنها هم مکانی برای زندگی است و هم منبع امرار معاش ساکنانش. در اصل این خانه یک عتیقهفروشی هم هست که توریستها گاهی به آن سری میزنند و از بین خرتپرتهایش چیزی انتخاب میکنند. دایی الیزابت، بازیگر بازنشستهای است که حالا به عنوان عتیقهفروش عکسی از دوران جوانیاش را بر دیوار عتیقهفروشی کوبیده و مشتریانش را با خاطرههای دوران بازیگریاش سرگرم میکند و اکثرا با پرچانگیهایش حوصله آنها را سر میبرد. او با مستمری ناچیز و فروش ناچیزتر عتیقههایش زندگی حقیرانه خود را میگذراند.