این مقاله را به اشتراک بگذارید
سه دفتر شعر از احمدرضا احمدی
هنوز شعر مینویسم
«روبان قرمز»، «زنی در کنار ویترینها» و «خواب و خواب و خواب خوابی نیست»، عنوانهای سه دفتر از تازهترین مجموعهشعرهای احمدرضا احمدی است که نشر چشمه آنها را منتشر کرده است. در ادامه به معرفی این سه دفتر شعر می پردازیم:
با خیابانهای انبوه از برگ
«روبان قرمز» شامل صدوده شعر از احمدرضا احمدی است. «هنوز شعر مینویسم» جملهای است که احمدرضا احمدی در سرآغاز این کتاب نوشته است. جملهای درست درباره شاعری که در این سالها سرودن شعر کار تماموقت او بوده است و این را تعداد آثار شعری منتشرشدهاش گواهی میدهد. البته احمدرضا احمدی در کنار دفترهای شعر متعددی که در این سالها منتشر کرده، چند رمان و چند نمایشنامه هم چاپ کرده، اما با خواندن این رمانها و نمایشنامهها درمییابیم که او در این آثار غیرشعری نیز دمی از شعر غافل نبوده و حالوهوای شاعرانهاش را به رمانها و نمایشنامههایش نیز تسری داده است. «شاعر»، عنوان نخستین شعر مجموعه روبان قرمز است: «این شاعری است/ که زنجیر پاره کرده است/ نه دیگر از سوگ هراس دارد/ نه دیگر از عشق هراس دارد/ نه دیگر از مرگ هراس دارد/ نه دیگر از ابهام و شکست و تردید هراس دارد/ در زمان رها شده است/ نه بالی دارد که پرواز کند/ نه پالتویی دارد که در برف/ گرم شود/ از خاکستر برخاسته است/ زنجیر پاره کرده است/ وقتی صدایش کردند/ در چشمان اشک داشت/ و سیب کالی را گاز میزد/ از عشق،/ از مرگ،/ از ابهام و شکست و تردید/ میگریست/ هیچکس در خیابان نبود/ دلداریاش دهد/ قسمتی از زندگی شاعر پاک شده بود/ در زندگیاش وقفه افتاده بود/ زنی دوباره زندگیاش را چسباند/ اما حتا در آینه خودش را نمیشناخت/ این شاعری است/ که زنجیر پاره کرده است».
عنوانهای برخی دیگر از شعرهای مجموعه «روبان قرمز» عبارتند از: «درخت»، «به دریا رسید»، «فقط باید صدا کرد»، «ابتدای اندوه»، «پیادهرو»، «از من دور شد»، «فردا صبح»، «یک روز صبح»، «رفیق من»، «بشقابها، لیوانها» و «چه حاصل».
در همهی تئاترهای دنیا
«زنی در کنار ویترینها» مجموعهشعر دیگری است که بهتازگی از احمدرضا احمدی منتشر شده؛ مجموعهای که به قاسم صنعوی تقدیم شده است. «زنی در کنار ویترینها» شامل صد و سه شعر است که عنوانهای برخی از آنها عبارتند از: «حقیقت»، «راه نجات»، «سیزده ساله بود»، «آسودهام بگذارید»، «صبحانه برای دو نفر»، «مدام»، «عصیان کنم»، «دو قبر»، «ماه»، «آخرین ایستگاه»، «در سرما»، «سرنوشت»، «پل لغزان»، «ادامه دادم»، «در یک لحظه»، «اتوبوس نیامد»، «همهی آنان»، «کمدهای کهنه»، «حافظه»، «زنگ آپارتمان»، «سقوط»، «هراس داشتیم»، «سوء تفاهم»، «جمله خوانا نیست» و «پیر نشدم». کتاب با شعری با عنوان «حقیقت» آغاز میشود، شعری که حالوهوایی تردیدگونه دارد میان توقف و رفتن، میان دلزدگی از ادامهدادن و ضرورت ادامهدادن: «حقیقت را به پای روزهای تنهایش/ ریخته بود/ بیاشتها بود/ برای غذا/ برای عشق/ برای کافههای در باران/ برای همهی رمانهای ناتمام/ که نویسندهاش در فصل آخر رمان/ سکته کرده بود/ نمیخواست برای ادامهی زندگیاش/ بهانهای بیاورد/ که باران میآید/ و یا دو سه روز دیگر/ لادنها گل میدهند/ عکاسی گفته بود شما هنوز قیافهی زیبایی دارید/ برای عشق آماده شوید/ عکسها را گرفت/ جلوِ عکاسخانه عکسها را آتش زد/ و در برف به راه خود/ ادامه داد». و شعری دیگر از این مجموعه که عنوانش هست «فدریکو گارسیا لورکا» و ارجاعی دارد به نمایشنامه «عروسی خون» این شاعر و نمایشنامهنویس بزرگ اسپانیایی: «آیا/ فرصت هست/ ما در کنار پردههای آبیرنگ/ تئاترهای جهان به خواب برویم/ و وقتی بیدار شدیم/ آغاز نمایش عروسی خون فدریکو گارسیا لورکا/ در همهی تئاترهای دنیا باشد/ مدام اعلام میکنند/ امشب شاید/ فدریکو گارسیا لورکا/ از اسپانیا به دیدار/ نمایش عروسی خون بیاید/ دستهگلها آماده است/ ارکسترها آماده هستند/ به هنگام ورودش به همهی تئاترهای جهان/ آهنگ عزا بنوازند/ صبح شنیدیم/ لورکا در میان پردهی سوم نمایشنامهی عروسی خون/ آمده بود/ اما ما خواب بودیم/ وقتی بیدار شدیم/ خبر مرگش را شنیدیم».
حجم غصهها
«خواب و خواب و خواب خوابی نیست» دیگر مجموعهشعر چاپشده از احمدرضا احمدی است. مجموعهای که شاعر آن را «برای پنجاهوپنج سال دوستی و همدلی و قهر و آشتی» به آیدین آغداشلو تقدیم کرده است و نقاشی روی جلد کتاب نیز، مانند نقاشیهای روی جلد دو مجموعه دیگری که معرفی شدند، از آیدین آغداشلو است. «خواب و خواب و خواب خوابی نیست» شامل صد و هجده شعر است که عنوانهای برخی از آنها عبارتند از: «حجم غصهها»، «تا فردا»، «دیوار اتاقم»، «درها و پنجرهها» و «زمینهی خاکستری آسمان». نخستین شعر مجموعه را با عنوان «حجم غصهها» میخوانیم: «حجم غصهها/ انتظارهای ما/ دلتنگیهای ما/ از حجم شعرها بیشتر است/ هر لحظه میتواند/ شعرها را در حریق ظهر/ بسوزاند/ کسی در کنارم از/ من پرسید:/ اتومبیلهای آتشنشانی/ کی میرسند/ میدانم ترافیک است/ کاش برای اطفای حریق/ هلیکوپتر فرستاده بودند/ حجم غصهها/ انتظارهای ما/ دلتنگیهای ما/ از حجم شعرها بیشتر است.» در این دفتر شعر، نشانههایی آشکار از علاقه همیشگی احمدرضا احمدی به سینما هم به چشم میخورد. چنانکه عنوان یکی از شعرهای کتاب «سینما» و عنوان یکی از شعرهای دیگر آن «امیر نادری» است که در این شعر، هم ارجاعی هست به سینمای نادری و هم ارجاع به فیلم «ساتیریکون» فدریکو فلینی. اینک سطرهای اول این شعر: «برفی نیست که ببارد/ اگرچه در پایان فیلم نیویورک امیر نادری/ برف بارید/ ما سفیدی برف را/ فراموش کرده بودیم/ امیر نادری برف را به یاد ما آورد/ که فراموش شده بود…». شرق